ولایت وفقه ترکیبی از فاشیسم اسلامی، دیکتاتوری پرولتاریا و کاپیتالیسم آخوندیست

  برای شناخت بهتر سیستم حکومتی جمهوری اسلامی مقالات زیادی نوشته شده است که هر کدام گوشه‌ای از نظام جمهوری اسلامی را نمایان می‌کنند ولی چشم‌اندازی از کُل سیستم حکومتی ولایت وقفه ارایه نمی‌دهند. دلایل این عدم شناخت، …

برای شناخت بهتر سیستم حکومتی جمهوری اسلامی مقالات زیادی نوشته شده است که هر کدام گوشه‌ای از نظام جمهوری اسلامی را نمایان می‌کنند ولی چشم‌اندازی از کُل سیستم حکومتی ولایت وقفه ارایه نمی‌دهند. دلایل این عدم شناخت، التقاطی بودن سیستم جمهوری اسلامی از چندین سیستم متفاوت از هم می‌باشد.

کاپیتالیسم آخوندی

خصلت آخوندی در کسب قدرت مالی می‌باشد. در اوایل انقلاب اسلامی مصادره اموال و غارتگری آخوندی تا موزه‌ها و اموال شخصی مردم دامنه‌دار شده بود. روح کاپیتالیسم اسلامی را می‌توان در سیستم مالیاتی اسلام که از گرفتن خُمس و ذکات آغار و با کاسبی در دعا‌نویسی، مراسم ازدواج و طلاق، تولد نوزاد، مراسم خاک‌سپاری و حج ادامه پیدا می‌کند، دنبال کرد. آخوند به خود شخصیت روحانی می‌بخشد تا بتواند خود را صاحب اموال مردم کند. در واقعه مالکیت شخصی را فقط برای طبقه روحانی کاذب خود روا می‌داند و دیگران را رعیتی بیش نمی‌داند که برای رفتن به بهشت باید از هم چیز خود، حتا جان و ناموس خود بگذرند و دار و ندار خود را به آخوند اهدا کنند.
بنیاد‌های مانند آستان قدس رضوی، مصتضعفان، شهید و دیگر بنیادها را می‌توان پایه‌های اقتصادی جمهوری اسلامی نامید که هیچ‌گونه مالیات و یا گزارش مالی به دولت نمی‌دهند و هر کدام در دست آخوندی از حوضه فیضه قم اداره می‌شوند. سیستم اقتصادی کشور بر تقسیم درآمد نفتی و قاچاق نیازهای روزانه مردم برقرار شده است. در هر نقطه‌ای از کشور که شرکتی توان مالی پیدا کند، دست آخوند برای کسب سهم امام دراز می‌شود و اگر توان تولیدی آن شرکت سرمایه‌ساز باشد به هر نفی آن را مصادره انقلابی می‌کنند. هر منبع درآمدی در کشور، از تولیدات کشاورزی و کارخانجات تا فروش مواد مخدر و فاحشه‌خانه‌ها زیر نظر مستقیم سیستم آخوندی اداره می‌شوند. در جمهوری اسلامی بدون رشوه دادن به آخوند کار هیچ کسی انجام‌پذیر نیست. کاپیتالیسم آخوندی به معنای واقعی در جمهوری اسلامی برقرار است.

دیکتاتوری پرولتاریا اسلامی

با اینکه دیکتاتوری پرولتاریا برای رسیدن به یک جامعه کمونیستی تعریف می‌شود و اولین بار در سال ۱۸۷۵ توسط کارل مارکس بیان شده است، در اوایل انقلاب اسلامی بر سر زبان چپ‌های انقلابی ایران برای جایگزین کردن حکومت از یک سیستم آزاد اقتصادی به یک سیستم کمونیستی جاری شد. اسلامگرایان این نظریه مارکس را برای رسیدن به یک جامعه اسلامی مدد نظر خود داشتند و با کمک مارکسیست‌های اسلامی پایه‌های اولیه جمهوری اسلامی را بنیان گذاشتند. برای اسلامگرایان شیوه حکومتی دیکتاتوری پرولتاریا کمکی برای به ظاهر ملی کردن بانک‌ها و صنایع سنگین و در باطن غارت ثروت ملی و تحکیم قدرت سیاسی می‌بود. در آن مرحله اولیه چپ‌های ایران به جمهوری اسلامی کمک نظری و عملی فراوانی می‌کردند. زمانی که چپ ایران هدف اسلامگرایان را برای رسیدن به یک جامعه اسلامی و نه کمونیستی متوجه شد، صحبت از دزدیدن انقلاب را شروع کرد. اسلامگرایان هیچ میدان عملی را به چپ ایران واگذار نکردند همانطور که کمونیست‌های کشورهای که دیکتاتوری پرولتاریا دارند میدان عملی به غیر از کمونیست‌ها نمی‌دهند. همانند کوبا و کُره شمالی و سوریه سیستم به ظاهر جمهوری نام‌گذاری می‌شود و تلاش دولت برای از بین بردن طبقه متوسط و ایجاد یک جامعه دو طبقه می‌باشد که در طبقه زیرین زحمت‌کشان (مردم) هستند و در طبقه بالا و یا حاکم انقلابیون (کمونیست یا اسلامگرا). طبقه حاکم در کشورهای کمونیستی تمامی قدرت سیاسی و اقتصادی را بدست خود گرفته و برای رسیدن به عدالت اجتماعی فقر را تقسیم می‌کنند. امروزه دیده می‌شود که هیچ‌کدام از دیکتاتوری‌های پرولتاریای نتوانسته‌اند به یک جامعه ایدال کمونیستی برسند. علت این شکست عدم اعتماد انقلابیون به جامعه و جلوگیری آنان از رشد جامعه می باشد که در نتیجه به بی‌اعتمادی مردم به ابقلابیون منجر می‌شود. در نهایت تمامی کشورهای که با دیکتاتوی پرولتاریای اداره می‌شود به رهبرگرایی و سلطنت مورثی می‌رسند. جمهوری اسلامی هم از این اصل جدا نیست و مشاهده می‌کنیم که رهبر جمهوری اسلامی تلاش زیادی می‌کند که فرزندش را به جانشینی خود برساند. چون اعتمادی به اطرافیان خود نمی‌تواند داشته باشد.

تقلب دوم اسلامگرایان از چپ‌ها، انقلاب فرهنگی بود که از مائویست‌های چین برای متوقف کردن و در صورت امکان، جهت دادن به جامعه یاد گرفته بودند. هم مانند جوامع کمونیستی اسلامگرایان فقط تفکر اسلامی (کمونیستی) خود را می‌خواهد به مردم ابلاغ کنند و هیچ‌گونه اندیشه‌ای حق احظار وجود نمی‌تواند بکند. در اولین انقلاب فرهنگی شکست اصلی با خود اسلامگرایان همراه بود چون آنان نمی‌توانستند جلوی پیشرفت جامعه‌ای را که آزادی‌های اجتماعی را تجربه کرده بود بگیرند و می‌بایست انقلاب فرهنگی در انقلاب فرهنگی را بپذیرند و هر باره به شکست انقلاب فرهنگی خود اقرار کنند.

فاشیسم اسلامی

کارل فریدریش فاشیسم را یکی از وجوه نظام‌های توتالیتاریسم دانسته و ویژگی‌های مشترک زیر را به هم پیوسته و مرتبط به هم را اساس چنین نظام‌هایی می‌داند:

۱-ایدئولوژی مشترک
۲-نظارت انحصاری بر تمام ابزار و وسایل مهم نظامی
۳-نظارت انحصاری بر تمام وسایل و ابزار ارتباط عمومی
۴-سیستم کنترل پلیسی ـ تروریستی
۵-اقتصاد هدایت شده مرکزی

اصول اساسی فاشیسم که موسولینی برخی از آن‌ها را در دانشنامه ایتالیا در سال ۱۹۳۲ میلادی ابراز داشته بود عبارتند از:

۱-عدم اعتقاد به سودمند بودن صلح
۲-مخالفت با اندیشه‌های سوسیالیستی
۳-مخالفت با لیبرالیسم
۴- تبعیت زندگی همهٔ گروه‌ها از دولت
۵-تقدس پیشوا (رهبر) تا سرحد امکان
۶-مخالفت با دموکراسی
۷-اعتقاد شدید به قهرمان‌پرستی
۸-تبلیغ روح رزم‌جویی

و یا بصورت کلی و ساده‌تری که داریوش همایون فاشیسم را به تعریف کشیده است: فاشیسم جامعه را به دو قسمت خودی و غیر خودی (حاکم و رعیت) تقسیم می‌کند.
نظریه پردازان جمهوری اسلامی تُهی از نظریه اجتماعی و متقلبانی هستند که برای بقای خود حاضر هستند دنیا را به خاک و خون بکشند تا در قدرت بمانند. برای آنان اسلام ابزاریست که می‌توان مانند خمیر به هر شکلی که می‌خواهند تغییرش دهند و هر روزه شکل جدیدی از آن را نمایان کنند. سیستم حکومتی آخوندی که ترکیبی از دیکتاتوری پرولتاریا اسلامی و فاشیسم اسلامی می‌باشد فقط در خدمت عطش کاپیتالیسم آخوندی می‌باشد و برای آینده جامعه برنامه‌ای ندارد و نمی‌خواهد داشته باشد.

شیوه مبارزه با جمهوری اسلامی

سیستم حکومتی در جمهوری اسلامی با نظم و ترتیب اداری خود که از چپ ایران آموخته است، توانسته است تا کنون کشور را اداره کند. نقطه ضعف فاشیسم و دیکتاتوری پرولتاریا در تمرکز قدرت در یک شخص و عدم اعتماد مردم به سیستم می‌باشد. برای از بین بردن جمهوری اسلامی استفاده از بی‌اعتمادی مردم و حمله مستقیم به رهبر جمهوری اسلامی لازمه کار می‌باشد. زمانی که مرکزیت یا رهبری در جمهوری اسلامی به تزلزل بیافتد حامیان نظام کنونی مانند برگ‌های پاییزی یکی پس از دیگری برای نجات خود از مرکز قدرت فاصله خواهند گرفت.
سیستم‌های دیکتاتوری را می‌توان در یک پرسه سیاسی به سیستم‌های دموکراتیک و مردمی تبدیل کرد برای رسیدن به این هدف در وحله اول وجود شخصی که از هر لحاظ مورد اعتماد مردم و بر آمده در خارج از سیستم حکومتی باشد پیش شرطی لازمی می‌باشد. آن شخص باید بتواند با سران احزاب و اقوام مختلف ایران و همچنین نیروهای انتظامی کشور گفتگو و اعتماد‌سازی کند تا جامعه را به دموکراسی لیبرال برساند. رسالت آن شخص فقط در همین است.
حال چه کسی را در ظن خود آماده برای این تکلیف ملی در نظر دارید؟ ما مشروطه خواهان انتخاب خود را کرده‌ایم زمان انتخاب شما هم فرا فرارسیده است.

با کمک‌گیری از تعاریف ویکی‌پدیا در رابطه با فاشیسم و دیکتاتوری پرولتاریا

http://bahman.zahedi.com/index_0_0_0_0_60.html

دیدگاهتان را بنویسید