چهل سال از انقلاب اسلامی گذشته و هنوز تفاوت مابین دو واژه «سلطنت» و «پادشاهی» برای اکثریت ایرانیان مشخص نیست.
چپها «سلطنت» و «پادشاهی» را یکی میپندارند و بیتوجه به تاریخ پیدایش ایران میخواهند پدیدههای نوظهور اجتماعی را علیه این دو واژه برانگیزند، حتی اگر این عمل آنان به نفع جمهوری اسلامی تمام شود و ضدیت با خواستهای زحمتکشان ایران داشته باشد. یا بقولی چپهای ایران میخواهند کل کارگران جهان در رفاه کامل زندگی کنند ولی کارگران ایران زیرخط فقر نگهداشته شوند تا همبستگی خود را با کارگران جهان به اثبات برسانند (اعضای حزبالله در لبنان سه برابر درآمده یک فرد در طبقه متوسط ایران از جمهوری اسلامی حقوق میگیرند. برای چهکاری این حقوق پرداخت میشود؟ شاید باید این پرسش را از چپهایی که استاد دانشگاه شدهاند و زمانی اسلحه در دست داشته و دوستدار این هستند که دوباره اسلحه به دست بشوند، پرسید)! چریکهای سابق بعد از چهل سال و اندی بهصورت چریکی حزبی را بنیان نهادند که هنوز نه اساسنامهای دارد و نه منشوری! همینکه که هنوز فعال هستند، کلاً به نفع ایران است. بیشتر از این هم نمیتوان از آنها توقعی داشت. جمهوری خواهان، دموکراسی تدریس کرده و افتخار میکنند که در هیچ گروه سیاسی فعالیت ندارند، انگاری جمهوری تکنفره و مادامالعمری تأسیس کردن احتیاج به «دانا» بودن و موسسهای برای آموزش دارد.
در آنسوی دیگر سلطنتطلبها تا زمانی که طرفداران پادشاهی ساکت بمانند، خرسند هستند و اگر مشروطهخواهی زیادی از حد، از خود ایراندوستی نشان دهد بافرمانی از طرف «آفتابهدار و آبدارچی» دربار تلاش میکنند که آن شخص را ساکت کنند. البته طرفداران پادشاهی بهمانند من خوشحال هستند که فعلاً سلطنتی در کار نیست و قدرت اجرایی کمی در اختیار سلطنتطلبان گوشبهفرمان قرار دارد وگرنه سلطنتطلبان در کمین نشسته، حکم اعدام مرا زودتر از اینها صادر و اجرا کرده بودند، زیرابه قول سلطنتطلبان، پایم را از گلیم کهنه سلطنت درازتر کردهام! ☺
تفاوت «سلطنت» و «پادشاهی» در نحوه تقسیم قدرت و سیستم اداری کشور تعریف میشود. سلطنت کننده قدرت اجرایی زیادی داراست و بهمانند جمهورهای (اسلامی، خلقی، کمونیستی، سوسیالیستی و دموکراتیک) مجلس و قوه قضائیه را زیر سلطه یک شخص یا یک حزب (سوسیالیست) قرار میدهد درحالیکه پادشاه تنها یک نماد همبستگی مردمی هست و قدرت اجرایی ندارد. توازن قدرت در کشورهایی که نظام پادشاهی دارند با رأی مردم برقرار میشود بهمانند ژاپن، سوئد، بلژیک، هُلند و اسپانیا. اکثریت کشورهای که سیستم پادشاهی دارند بهترین دموکراسیهای جهان حاضر را تشکیل میدهند. تا زمانی که چپ و راست و میانه ایران نتوانند بر سر این واژهها به تعریفی منصفانه و خردمندانهای برسند، هیچ تغییری در وضعیت کنونی ایران به وجود نخواهد آمد.
سلطنت در ایران را سلطنتطلبان از بین بردند و در حال حاضر هم این سلطنتطلبان که شاهزاده رضا پهلوی را فراری از رسیدن به مقام پادشاهی کردهاند، زیرا این افراد هیچ اندیشهای در خود پرورش ندادهاند و تنها گوشبهفرمان نشستهاند. در میانهسال پنجاهوهفت زمانی که محمدرضا شاه کبیر از مبارزه برای ایران به خاطر بیماری که داشت کناره گرفت، این سلطنتطلبان بودند که هیچ برنامهای نداشتند که برای آینده ایران و علیه انقلابیون اسلامی ارائه دهند و میدان مبارزه سیاسی را عملاً ترک کرده و از ایران گریختند و کشور را دودستی به ارتجاع سرخ و سیاه تحویل دادند. تلاش هیچکسی برای سازماندهی سلطنتطلبان بهجایی نخواهد رسید، چون هرکسی سلطنتطلبان را به دور خود جمع کند با همان خصلت همگانی و همیشگی سلطنتطلبان روبرو خواهد شد: «گوشبهفرمان بودن و عدم داشتن قدرت تصمیمگیری فردی و یا عدم داشتن آیندهنگری درازمدت و چندین فضایل دیگر.»
شاهزاده رضا پهلوی برعکس تصور اکثریت اپوزیسیون جمهوری اسلامی، تنها فردیست که توان تغییر دادن ذهنیت جهانیان درباره ایران بعد از انقلاب اسلامی را داراست. درواقع شاهزاده، شاه کلیدی هستند برای زدودن چهرهای که جمهوری اسلامی از ایران در چهل سال گذشته به جهانیان ارائه داده. با شاهزاده میتوان به برابری حقوقی زن و مرد در ایران در کوتاهترین مدت رسید. حقوق شهروندی و تقسیم قدرت باوجود شاهزاده در ایران آینده، تضمینشده خواهد بود. روابط بینالمللی بدون ترویج تروریسم و برگشت رونق اقتصادی به ایران و برداشتن تحریمهای اقتصادی با بودن شاهزاده زودتر به نتیجه خواهند رسید. باوجود شاهزاده رضا پهلوی میتوان ایران را دوباره ساخت و آیندهای را پایهریزی کرد، زیرا زمانی که شاهزاده بهعنوان نماد همبستگی ایرانیان به پادشاهی برسند تنها وظیفهای را که قانون اساسی نوین ایران برای ایشان تعیین کرده، خواهند داشت. زمانی که احزاب با برنامههای سیاسی خود و با رأی مردم به مجلس میروند، شاهزاده نه میتوانند رهبر سیاسی شوند و نه میتوانند دیکتاتور دیگری بشوند. مهمتر از تمامی این فواید شاهزاده برای ایران، لزوم عدم خشونت درگذر و بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی را ایشان هم بهمانند دیگران پیشنهاد کردهاند تا جلوی خونریزیهای انتقامجویانه گرفته شود. حضور شاهزاده در ایران بعد از جمهوری اسلامی آرامشبخش برای مردم و بسترساز جامعهای خواهد شد که میخواهد خود را از خاورمیانه کنونی برهاند و به جهان امروزی برساند. مشکل اصلی و اولویت ایرانیان امروز و فردا «بحران آب» است. ایران را باید سیراب کرد. با شاهزاده ایران از خشکسالی که میراث جمهوری اسلامی خواهد بود با برنامهریزی خردمندانه گذر خواهد کرد.
البته افرادی که در اطراف شاهزاده تجمع کردهاند و یا جدیداً شرفیاب شدهاند، هنوز تفاوت مابین دو واژه «گفتگو» و «گفتمان» را نفهمیدهاند و تنها حزبی را که برای آینده ایران و پادشاهی فعال هست را با انتقادهای بچگانه از نوع چپی آن هنوز هم میخواهند تضعیف کنند. این افراد قبلاً میخواستند با شورای ملی، حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) را از بین ببرند و با کمک چند تن از اعضای آن حزب تقریباً به هدف خود نزدیک شده بودند. ولی زمانه به ما نشان داده است که این افراد تنها چند صباحی بر خر مراد خود سوارند و زمانی به کناری خواهند رفت. آنچه را که نباید فراموش کرد و هرروزه در گوش اینگونه افراد باید خواند این است: «شاهزاده را باید به مقام پادشاهی در ایران رسانید و این مهم در دست مردم است وگرنه شاهزاده تمایلی به فرماندهی و رهبری ندارند.» در این راستاست که میتواند گفت: «سلطنت مرده، زندهباد پادشاهی»