انقلاب شاه و ملت

انقلاب شاه و ملت، ملت ایران را با جهان آزاد و کمبودهای فراوانش آشنا کرد. شاه با انقلاب ملت رفت و ملت اسیر بی‏سوادترین و جاهل‏ترین لایه‏های اجتماعی جامعه به نام «روحانیت» شد. اگر امروز ملت ایران دوباره «شاه» می‏خواهد، …

انقلاب شاه و ملت، ملت ایران را با جهان آزاد و کمبودهای فراوانش آشنا کرد. شاه با انقلاب ملت رفت و ملت اسیر بی‏سوادترین و جاهل‏ترین لایه‏های اجتماعی جامعه به نام «روحانیت» شد. اگر امروز ملت ایران دوباره «شاه» می‏خواهد، برای انتقام‏گیری از گذشته و برگشت به آن دوران نیست، بلکه در اندیشه «آینده ایران» راه دیگری که بتواند ایران را به سوی دموکراسی ببرد مهیا نمی‏بیند. نه تنها ما ایرانیان بلکه کُل خاورمیانه آسایش می‏خواهند. سران جمهوری‏اسلامی طایفه‏ای از گُرگ‏های عربی هستند که در غارتگری دست همدیگر را از پشت بسته‏اند و اکنون با تحریم‏های که غرب بوجود آورده، تبدیل به گُرگ‏های «ناب محمدی» و «رحمانی» شده‏اند و به جان همدیگر افتاده‏اند. باید از جمهوری‏اسلامی گذر کنیم، اگر آینده‏ای را برای این سرزمین در نظر گرفته‏ایم.

فرزندان انقلاب شاه و ملت که من هم خود را یکی از آنان برمی‏شمارم نام‏های زیادی دارند، نسل سوخته، برباد رفته، شهید شده، تاریخ مصرفش گذشته، بچه ساواکی و نام‏های بیشماری که در خور این نسل نبوده و نیست. همان نسلی که برای دفاع از کشور بروی مین‏های عراقی (ساخت روسیه و چین) قدم می‏زد، همان نسلی که بمب‏های شیمیائی آلمان (دموکرات‏ترین کشور جهان)، آنان را از پا درآورد و باز همان نسلی که بدنبال پیدا کردن هویتش تیرباران، اعدام و شکنجه شده، همگی فرزندان ایران و از نسل انقلاب شاه و ملت بوده و هستند.

پنچاه سال از آن تحول می‏گذرد و شاهد این هستیم که چگونه آن جهش سیاسی جامعه ایرانی را با حقوق خود آشنا کرده. حق رای دادن زنان که هنوز هم اسلامگرایان نتوانسته‏اند از مادران این فرزندان بگیرد، یا سهیم شدن کارگران در سود کارخانه‏ها که توانست طبقه متوسط را بوجود آورد، و یا تحصیل و تغذیه رایگان که توانست روشنفکران و مخالفان محمد رضا شاه را باسواد کند، در کنار دیگر رویدادهای دیگر آن زمان، هنور میوه‏های خود را به جامعه ایرانی تحویل می‏دهد. اگر بیشترین متخصصین ایرانی در خارج از کشور مشغول به کار هستند و آلمان برای بدست آوردن این متخصصین به التماس افتاده و کانادا پیشرفت‏های اقتصادی خود را مدیون سرمایه فکری و مالی ایرانیان می‏داند، همه از همان نقطه، شروع بی‏پایانش را سرچشمه گرفته‏اند، انقلاب شاه و ملت.

راز من با انقلاب شاه و ملت

این دومین باریست که در باره انقلاب شاه و ملت می‏نویسم. اولین بار که در باره تحولات انقلاب شاه و ملت نوشتم در سال هزار و سیصد و پنچاه و چهار بود. از تاسیس حزب رستاخیز یک سالی می‏گذشت. تازه به سال دوم دوران قبل از دبیرستان یعنی راهنمایی وارد شده بودم و باید انشائی در باره انقلاب شاه و ملت می‏نوشتم. اولین باری بود که با سیاست درگیری مستقیم پیدا کرده بودم. یک هفته هر روز بعد از ظهر با اتوبوس به میدان فردوسی می‏رفتم و از آنجا پیاده ما‏بین تحریریه و دفتر روزنامه رستاخیر در ضلع شمالی خیایان ویلا در رفت و آمد بودم. با روزنامه‏نگاران و خبرنگارهای فراوانی در باره انقلاب شاه و ملت به صحبت می‏نشتم. به علت نوجوانیم در آن روزگار، همه آن فریختگان روزنامه رستاخیز، انقلاب شاه و ملت را از زوایای گوناگونی برایم مورد بررسی قرار می‏دانند، گاهی با ترس و واهمه و گاهی با غرور و اصالتی بی‏نظیر. کار به جای رسید که ورود من را به آن ساختمان را ممنوع کرده بودند، چون مزاحم بی‏پروای را در مقابل می‏دیدند، که نه از شاه ترسی داشت و نه از ساواک و نه از هیچ انسان دیگری! در جلوی همان درب ورودی با شخصی آشنا شدم که با فروتنی انسانی‏اش به تمامی سوالاتم پاسخ داد و در پایان گفتگو با حمایت او به داخل ساختمان دوباره وارد شدم و کتابی را از او به هدیه دریافت کردم. تمامی آخر هفته در خواندن آن کتاب و ویرایشگری انشائم گذشت. بعد از خواندن بی‏صبرانه آن نوشته در کلاس درس، مورد بازخواست و سیلی خوردن از آموزگاری جوانی شدم که اندیشه‏ای‏ انترناسیونالیسمی و چپی داشت. او بعد از انقلاب شکوهمندش بوسیله سران چپ لو داده شد و در دادگاه انقلاب‏اسلامی فهمید که بازیچه چه رهبرانی (چریک‏های فدایی خلق همه جا به غیر از ایران) شده است. از آن زمان غرور نوجوانیم مرا از زبان فارسی رنجانید و این رنجش کودکانه باعث شد که از آن زمان به بعد به زبان فارسی علاقه‏ای نداشته باشم. بی‏سوادی من در زبان فارسی ریشه‏اش در همین واقعه نهفته.

انقلاب شاه و ملت، ملت ایران را با جهان آزاد و کمبودهای فراوانش آشنا کرد. شاه با انقلاب ملت رفت و ملت اسیر بی‏سوادترین و جاهل‏ترین لایه‏های اجتماعی جامعه به نام «روحانیت» شد.


بعد از گذشت سی و چهار سال در یک گفتگوی دوستانه این داستان را برای شخصی تعریف کردم. آن شخص

نام کتابی را که خود او سی و چهار سال پیش به من هدیه داده بود را بازگو کرد. او همان شخصی بود که به سوالات در نوجوانی پاسخ داد بود و بیش از پازده سال در حزبی که باز هم او تاسیس کرده بود با هم فعالت می‏کردیم. در آن زمان هم او همچنان به تمامی سوالاتم پاسخ می‏داد. برای معرفی ایشان بعنوان سخنران جلسه‏ای در سال دو هزار و نُه میلادی در اشتوتگارت آلمان، نوشته‏ای را آماده کرده بودم که متاسفانه چپ‏های جهان وطنی نگذاشتند آن را بخوانم. آن نوشته را بعد از سخنرانیش برایش خواندم. باز هم او بود که مرا تشویق کرد که بنویسم و بارها بنویسم. تا مدتی او شده بود معلم فارسی من، تا اینکه نوشته‏ای تحت عنوان «داریوش همایون و من» برایش فرستادم که نظرش را بدانم. در صحبتی تلفنی به من گفت که دیگر احتیاجی به او ندارم و باید ادامه بدهم و بنویسم. داریوش همایون نادانی آموزگار دوران نوجوانی من را با ایران‏دوستی خود مرحم زد و رفت.

راه من با انقلاب شاه و ملت

ملت ایران از زیر شیادترین دشمناش دوباره و در روندی همیشگی و بی‏مانند بیرون آمده و پیروز شده. امروز هم به همین صورت می‏باشد. آخوندهای دنیا‏پرست حواله بهشت در جهانی خیالی به مردم می‏دهند و آنان را در جهنم جمهوری‏اسلامی سرگردان نگه داشته‏اند تا بتواند موجودیت زندگی نکت بارشان را تضمین کنند. دانش‏ورزی در ایران حرام است. نگاه به جنس مخالف حرام است. انسان بودن در ایران حرام شده تا سرمایه‏های کشوری ثروت‏مند مانند ایران را برای خوشگذرانی چندین هزار روسی و چینی خرج کنند تا شاید آن دو کشور چین و روسیه در روز مبادا به آنان کمکی کنند. ذهنیتی کاملا غیر‏ایرانی و غیربشری که فقط خونریزی و نابود کردن را فرا گرفته، قافل از اینکه زمانی باید پاسخگو به ملت ایران باشند.

آنهای‏ که می‏گوید غرب دکتر مصدق را سرنگون کرد تا نفت ارزان بدست آورد هنوز نتوانسته‏اند به این سوال پاسخ دهند که از سال هزار سیصد و پنچ و هفت درآمدهای نفتی ایران چگونه و کجا هزینه شده است؟ و چرا غرب برای نگهداری از جمهوری‏اسلامی هر‏گونه امتیازی (از کُشتن اپوزیسیون جمهوری‏اسلامی، فروش بمب‏های شیمیایی، پرورش نهادهای امنیتی، حمایت سیاسی، فروش تجهیزات آلمانی برای صنایع اتمی، آموزش انواع شکنجه که در آلمان‏شرقی رایج بوده) به سران جمهوری‏اسلامی می‏دهد؟ اگر محمد رضا شاه نوکر امریکا بوده، پس سران جمهوری‏اسلامی چه خدمتی به غرب کرده‏اند که غرب عاشق و شیفته جمهوری‏اسلامی شده است! کشور ما بخاطر ثروت‏های زیرزمینی خود در آینده هم مورد تهاجم جهانیان قرار خواهد گرفت. این ما ایرانیان هستیم که باید پیشرفته‎ترین کشور (از نظر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی) جهان را بسازیم و به جهانیان ثابت کنیم که بدون ایران، جهان معنا ندارد و ثبات سیاسی در منطقه خاورمیانه تنها در دست ایرانیان می‏باشد و بس. درست است که همان غربی‏ها برای آینده ایران شکل «فدرالیسم» را تعیین کرده‏اند، همانگونه که در عراق و افغانستان با فدرالیسم فرمایشی خود حاکمیت ملی آن کشورها را کردند، ولی آیا سرنوشت ایران را، ایرانیان تعیین خواهند کرد یا تُجار نفت اروپا، انگلستان و امریکا؟

این بار ولی انقلاب شاه و ملت پیش‏رو می‏خواهد که ملت را با شاه و شاه را با ملت آشتی دهد. انقلاب روبرو، انقلابی سراسر ایرانیست (انقلاب لیبرالیستی) که نه اعدام در آن معنی دارد و نه شکنجه، بعد از آن قانون حکومت می‏کند و آن قانون را هم نمایندگان واقعی مردم خواهند نوشت. اصولی را که این بار انقلاب شاه و ملت با کمک همدیگر به ثمر خواهند نشاند، نهادینه کردن انسانیت در جامعه برای پیشرفت بشریت در جهان خواهد بود. این افسانه نیست که افسون کند داستانیست که می‏خواهد تازه شروع شود. همه چیز را داریم از اقتصادانان، سیاستمدارن، متخصصین، کارمند تا کارگر ساده، این ملت می‏خواهند کشوری را دوباره بسازنند که بتوانند در آن به آسودگی زندگی کنند و سرمشق کشورهای همسایه‏ شوند. در این راه فرزندان انقلاب شاه و ملت، فرزندان انقلاب‏اسلامی و نسل جوان ایران همگی فرزندان ایران هستند. در ایران آینده زندگی کردن دوباره افتخاریست برای ما ایرانیان و ایران.

دیدگاهتان را بنویسید