چندین بار شنیدهاید که میگویند: «من یک مبارز سیاسی هستم ولی در هیچ گروه، دسته و حزب سیاسی نمیخواهم عضویت داشته باشم!» اینگونه افراد به تک محوریِ بودن خود افتخار میکنند و در هر نشست سیاسی جایگاه خود را طلب میکنند و راه را بروی گروههای متشکل شده میبندند و با این شاخصهِ خود کسب اعتبار سیاسی کرده و در رسانههای بیگانگان در صف اول تفصیرگران قرار میگیرند و خود را صاحب نظر سیاسی میپندارند.
دو علت عمده خودکشی، تنهایی و دل نبستن به آینده میباشد، که افراد را از ادامه زندگی ناامید کرده و بدرود گفتن به زندگی را تنها راهحل زندگی خود تشخیص میدهند. خودکشی سیاسی ولی در کنار منفرد بودن شخص سیاسی، دلایل بیشتری دارد که باید با آنان روبرو شد و دلایل اصلی خودکشی سیاسی افراد را در آنجا جستجو کرد، مانند منافع شخصی، کمک مالی بیگانگان، نداشتن آگاهی کافی و غیره.. یک جمع سیاسی خودکشی سیاسی نمیکند، چون افراد متشکل کننده آن جمع، هرکدام به نوعی دیگری میاندیشند و در گفتگوها با ابعاد مختلفی مسئله سیاسی را مینگرنند و آشنا میشنود که رهگشا هستند.
چندین بار شنیدهاید که میگویند: «من یک مبارز سیاسی هستم ولی در هیچ گروه، دسته و حزب سیاسی نمیخواهم عضویت داشته باشم!» اینگونه افراد به تک محوریِ بودن خود افتخار میکنند و در هر نشست سیاسی جایگاه خود را طلب میکنند و راه را بروی گروههای متشکل شده میبندند و با این شاخصهِ خود کسب اعتبار سیاسی کرده و در رسانههای بیگانگان در صف اول تفصیرگران قرار میگیرند و خود را صاحب نظر سیاسی میپندارند. گویی که بدون آنان کشور از بین رفته است و ناجی فردای ایران، این تک افرادی هستند که خود را بزرگتر و فریختهتر از دیگران میانگارند. در هیچکدام از تشکیلات منظم سیاسی، جایگاهی که در خور شخصیت بارز آنان باشد وجود ندارد! برای آنان احزاب افیون جامعه هستند و تنها آنان هستند که از حقوق شهروندی خود حق استفاده کردن دارند. رهبرانی که راه خود را پیدا نکردهاند ولی رسالت رهبری همگان را در خود جُستهاند!
به علت عدم استفاده از خردجمعی و متکی بودن بر باورهای شخصی، اندیشه در اینگونه افراد راهی برای تکامل خود نمییابد و در زندان انفرادی درونی فرد هر روزه بر این باور که او بیشتر از دیگران شعور دارد و این دیگرانند که باید بر او سجوده کرده و او را انسان برتر برشمارند پُر رنگتر شده و تا بدان جا پیش میروند که دیگر برگشتی برایشان امکانپذیر نباشد. این منفردین سیاسی هستند که خود را بصورت کالا به بازار سیاست معرفی میکنند و بر هیچ اصولی پایبند نیستند و برای حیات سیاسی خود از همه چیز و حتا شخصیت و هویت خود گُذر میکنند.
هنگامی که این منفردین سیاسی در صدد بوجود آوردن تشکلی میشوند، آن رگ خود رای بودنشان، دیگرانی را که میخواهند متشکل بشوند، دل آزرده کرده و در آخر باز به همان ذات منفرد بودن خود بر میگردنند. در این چند سال اخیر چنین سازمان سیاسی بوجود آمدهاند و یا در حال زایش دیر وقت خود هستند که مشکل اصلیشان عدم هماهنگی در هدف جمعی و کسب مقام خلاصه میشود و در کوتاه مدت از بین رفتهاند و یا خواهند رفت، ولی زخمی را که بر پیکر اپوزیسون فلکزده ایران میزنند را دیگران و نه خود آنان باید مرحم بزنند. بهترین مثال در این مورد اتحاد جمهوریخواهان میباشد که با بیش از هفت صد نفر شروع به کار کرد و اکنون کمتر از پنچاه نفری نماندهاند که به غیر از دعواهای درونی خود و فلج کردن جمهوریخواهان واقعی کاربُردی دیگری ندارند. با هجوم اصلاحطلبان جمهوریاسلامی به غرب اتحاد جمهوریخواهان دیگر نه سرنگونیخواه هست و نه جمهوریخواه، بلکه بازچهای شدهاند در دست عوامل جمهوریاسلامی برای ادامه حیات ولایت فقه.
آینده را در اکنون دیدن و یا اکنون را فدای آینده کردن از خصلت کسانیست که خودکشی سیاسی خود را بهترین راه حل موجود برای همگان برمیشمارند. یکی مینویسد که ایرانی بودن برایش افتخاری نیست و دیگری مانند ژنرالهای انگلیسی بعد از جنگ جهانی اول که با خطکش مرزهای عراق، اردان، سوریه، کویت و عربستان صعودی را بروی تکه پارههای عثمانی میکشیدند، استانهای ایران را کشورها و ملتهای مستقل مینامند و حتا نام آنان را به دلخواه خود (بستگی به هزینه وصول شده دارد) تغییر میدهد و به ایران لقب «ایلات متحده ایران» میدهد. اینگونه منفردین سیاسی هیچگاه به کسی هم پاسخگو نیستند که چگونه این راهحلهای سیاسی به آنان الهام شده است. برای آنان ایران کالایست برای فروش و آنان صاحبان کالا!
دیگرانی هم وجود دارند که تا دیروز هیچگونه فعالیت سیاسی نداشتهاند و به یکباره مانند امام زمان ظهور کردهاند و در رسانهها، نه خاطر فعالیت خودشان بلکه بعلت شهرت صاحبکارشان، کسانی را که بعد از انقلاب اسلامی زندگیشان را برای آزاد کردن ایران بر باد دادهاند به مسخره گرفته و اعلام موجودیت میکند و میفرمایند، تا امروز کسی مانند او فعالیتی برای آزادی ایران نداشته و اوست که ناجی حقوق بگیریست که تازه از راه رسیده و همگان را واجب است که بسوی او سجاده کنند. این منفردین تازه از راه رسیده حتا اگر یک ریال هم برای آزادی ایران از جیب مبارکشان خرج کرده بودند باز میشد که به آنان اعتمادی بخشید.
مرگ سیاسی این افراد با اینکه بر پیکر اپوزیسیون ایران ضربه خواهد زد، ولی بهترین راهحل سیاسی برای آینده کشور میباشد. باید خوشحال باشیم که این افراد که توانائی دیکتاتور بودن را در خود کشف کردهاند هر چه زودتر ماهیت اصلی و انکارناپذیر خود را به همگان نشان دهند. ایران بدون آنان زودتر و راحتتر از جمهوریاسلامی گُذر خواهد کرد. به آنان باید فهمانید که «ما برای جایگزین کردن دیکتاتورها» به میدان مبارزه نیامدهایم.
هرگاه که طبل جنگ به صدا در میآید، هستند کسانیکه در آروزی به قدرت رسیدن بوسیله نیروهای نظامی بیگانگان به خودکشی سیاسی دست میزنند و چهره بینقاب خود را در همان رسانههایی که آنان را بزرگ کردهاند، به نمایش میگذارند. سیاست میدان اندیشدن برای آینده میباشد و نه میدان رقابت بر سر به قدرت رسیدن.
آینده بدون هدف، مرگ زمان است. خودکشی سیاسی امروز قدرتطلبان را باید به فال نیک گرفت! چه بهتر که امروز دریابیم که اهداف آنان چیست تا در فردای ایران حسرت ناآگاهی امروزمان را نخوریم.
برای کسانیکه دست به خودکشی سیاسی میزند، نباید اشکی ریخت، بلکه باید لبخندی بر حماقتشان زد.