سیاست پیر

  چند هفته‌ایست که احساس می‌کنم، پیر شده‌ام. استخوان‌هایم درد گرفته و پاهایم از حال افتاده‌اند. تحملم کم شده و چشمانم احتیاج به اولین عینکِ مطالعه در عمرم را پیدا کرده‌اند. دستم به نوشتن نمی‌رود و نوشته‌ام به کاری نمی‌آید. گوش‌هایم را که در جوانی به کشورم هدیه داده بودم، سنگین‌تر شده‌اند. دیگر چیزی نمانده تا جان جانانم را تحویل دهم و سنگ قبرم را بوسه‌ای عاشقانه و ابدی بزنم!

  چند هفته‌ایست که احساس می‌کنم، پیر شده‌ام. استخوان‌هایم درد گرفته و پاهایم از حال افتاده‌اند. تحملم کم شده و چشمانم احتیاج به اولین عینکِ مطالعه در عمرم را پیدا کرده‌اند. دستم به نوشتن نمی‌رود و نوشته‌ام به کاری نمی‌آید. گوش‌هایم را که در جوانی به کشورم هدیه داده بودم، سنگین‌تر شده‌اند. دیگر چیزی نمانده تا جان جانانم را تحویل دهم و سنگ قبرم را بوسه‌ای عاشقانه و ابدی بزنم!

ولی هنوز زنده هستم و خود را ما بین نسل جوانی در می‌یابم که سی و چهار سال در انتظارشان روز را به شب رسانده‌ام. شوق زنده ماندنم و زنده ماندنشان، امید را در من زنده نگه داشته است. با اینکه هستند افرادی در ما بین این جوانان امروزین کشور که از با بی‌تجربی و عدم‌آگاهی من ‌را هم پیر و پال * می‌‌نامند، ولی با نگاهی کوتاه به آنان در خواهیم یافت که خودشان حقوق بگیرانی هستند که اختیاری از خود ندارند و گاه و بی‌گاه واژه‌ای را طوطی‌وار و بدون فهم و درک آن باید تکرار ‌کنند، چه باکی باید داشته باشیم. در هر جامعه‌ای نمی‌توان از همگان انتظار خردگرایی و عقل سلیم داشت.

نوزادان امروز ایران که هنوز، نه قدرت شناخت خود را دارا هستند و نه هویتی در آنان نقش بسته، نسل جدیدی هستند که کم‌کم با آگاهی‌های که از تجربیات زندگی خود بدست خواهند آورد، زمانی شاید همین اقلیت جوانانی که قدرت پرستی، خرد‌فردیشان را به بازی گرفته، در آینده‌ای نه چندان دور افرادی «سخیف» و «پیر و پاتال» بنامند. این مهم را این اقلیت جوان همان گونه‌ای که من امروز تجربه‌اش را کرده‌اند، تجربه خواهند کرد. حداقل می‌توانم بگویم که از انقلاب اسلامی به بعد پوست ما برای اینگونه «خود مطرح کنندگان» کلفت شده است و آنان را به خاطر جوانانی و نادانی‌شان به باد ملامت نخواهم کشید، بلکه افسوس می‌خورم که این افراد حتا شناختی از خود و جامعه امروز کشور ندارند.

نسل‌های ایرانی

در هر لحظه که زندگی به حرکت ناگریز خود ادامه می‌دهد در ایران نسل‌های گوناگونی در کنار خود جامعه ایران را می‌سازند. از نوزاده تازه به دنیا آمده تا نوجوانان، جوانان، میان‌سالان، سالخوردگان و در انتظار پایان زندگی نشسته‌گان، همگی با هم جامعه‌ای را می‌سازند که هر کدام از ما ایرانیان در زیر‌مجموعه‌ای از آن مسئولیتی را برای خود قبول کرده‌ایم.
زمانیکه نسل من از ایران دفاع می‌کرد، جوانان سرکشی که تا امروز نتوانسته‌اند مفاهیم واژه‌های را که به کار می‌برند حداقل برای آگاهی خودشان بررسی کنند، نوزادانی بودند که به امید آنان در جلوی تیربارهای روسی در دست سربازان عراقی از «ایران» و نه اسلام دفاع می‌کردیم. امید داشتیم که اگر نسل ما نسل برباد رفته، سوخته، در اسارت اسلامگرایان، شکنجه شده و به خاطر ایران‌دوستی اعدام می‌شدند، نسل آینده (جوانان امروز) بتواند با گسترش خرد‌فردی خود به خرد‌جمعی برسد، ولی باز افسوس دیکتاتوری نعلین نگذاشت که خرد‌فردی همگانی شود و با دامن زدن به درگیرهای برنامه ریزی شده، نسل‌ها جامعه را از هم گسسته‌تر کرده.

خرد جمعی زمانی می‌تواند چاره ساز باشد که افراد متشکل شده در آن جمع خرد‌گرا باشند، و گرنه همین خردجمعی بود که در سال پنچاه و هفت تبر به ریشه خود زد. خرد‌جمعی در جامعه‌های به ثمر بخش می‏باشد که «خرد» توان رشد کردن را داشته باشد.

خوشبختانه می‌توان از این اقلیت چشم‌پوشی کرد و به اکثریتی پرداخت که آماده از خودگشتگی برای آینده کشور هستند و رهبرانشان خرد‌فردیشان می‌باشد. امید را به آنان باید بست که با ذره‌بین عقل سلیم خود نسیم را از باد و طوفان‌های ساختگی تشخیص داده و در کُل با خرد‌جمعی‌شان آینده ایران را رقم خواهند زد. برای رسیدن به آن روز آمادگی کامل را در خود و اندیشه جوان مشروطه نوین می‌بینم.

پیر و پاتال ) پیر و نحیف و از کار افتاده (گفتگو غیر موءدبانه). زمان زیادی از عمر خود را گذرانده، سال خورده شده.

دیدگاهتان را بنویسید