اندیشیدن برای استفاده آگاهانه از ذهن برای شکل دادن به تصورات و مفاهیم مربوط به هم میباشد (۱). قدرت تصور در ذهن انسان بیکران است و ذهن توانایی مجسم کردن هم چیز را داراست تا بدان جایی که تصورات با واقعیت هیچ رابطهای …
اندیشیدن برای استفاده آگاهانه از ذهن برای شکل دادن به تصورات و مفاهیم مربوط به هم میباشد (۱). قدرت تصور در ذهن انسان بیکران است و ذهن توانایی مجسم کردن هم چیز را داراست تا بدان جایی که تصورات با واقعیت هیچ رابطهای نداشته باشند. اندیشمند ولی عملکردش نزدیک کردن و به هم پیوستن تصورات ذهن با آگاهیهای داده شده (مفاهیم) به واقعیت است. هر چه تصور انسان به واقعیت نزدیکتر شود اندیشه بارورترست. نظریه اندیشمندانی که با استدلالهای منطقی خود بتوانند نظریهای را به واقعیت نزدیک کنند را «اندیشه» مینامند. هر نظریهای هم میتواند به مرور زمان بوسیله تصورات ذهنی انسان بصورت مطلق جلوه کند. مطلقاندیشی آغاز انحطاط اندیشه است. اندیشه در سیالیت خود رشد و پرورش مییابد همانند کودکی که با تجربیات زندگی زمانی به بلوغ فکری میرسد. هر چه آگاهی و تجربه انسان بیشتر شود، اندیشهها میتواند به سوی زوال و یا به واقعیت زمانه خود نزدیکتر و پُر بارتر شوند.
از انقلاب مشروطه به بعد اندیشههای بسیاری از غرب مُدرن به ایران در سُنت غرق شده سرازیر شدند. اندیشمندان و روشنفکران صدر مشروطه را اسلامگرایان مُنورفکران و اندیشههای مختلف را اندیشههای التقاطی(۲) نام گذاشته بودند. در آن زمانه اسلامگرایان «اسلام» را همانند امروزه، اندیشهای مطلق و غیرقابل نقد و خودشان را ناجیان دین بشمار میآوردند. تقلید کردن از کسانیکه خود را خادم اسلام میدانند، حُکمیست که هر مسلمانزادهای بدون حق انتخاب (دین) باید قبول کند و کفارهاش را با پرداختن مالیات دینی (خُمس و ذکات) به خادمان دین جبران کند. تنها افرادی که با لباس روحانیت ظاهر میشوند حق احظار نظر در رابطه با دین را دارند و مردم (اُمت اسلامی) صلاحیت دخالت در امور دینی را ندارند. این سُنت اسلامی، ایرانیان را بصورت بردگان خود مینگرد و حق هرگونه دخالت در زندگی مردم را به خود روا میداند. دین در زندان و روحانی زندانبان دین است.
روشنفکران ایران با تقلید از روحانیان شیعه، اندیشههای مختلف را بصورت انحصاری برای خود در آورده و مراجع تقلیدشان را هم در خارج از مرزهای ایران یافتند. اندیشهها در ایران در اسارت روشنفکران ایرانی نتوانستند به باروری خود برسند. کسی نمیتوانست سوسیالیست باشد و بدون وابستگی به مرجع تقلیدش در مسکو با اندیشه سوسیالیستی زندگی کند. وابستگی باورمندان اندیشههای مختلف آنان را در سازمانهای انقلابی به خوشنتی وامیداشت که بیگانگان به آن فرمانروای میکردند. امروزه این وابستگی به بیگانگان احساس نمیشود ولی هنوز اندیشهها بدون زندانباناشان موجودیت حقیقی خود را بدست نیاوردهاند.
مراجع تقلید اندیشهها با به اسارت درآوردنِ واژههای مانند آزادی، صلح، عدالت اجتماعی و نه اعتقاد راسخ به این واژهها به مطلقگرایی اندیشههای خود دامن زده و راه هرگونه نقدی را بستهاند. روشنفکران ایرانی وظیفه خود که روشنگری میبود فراموش کرده و خود را به رهبری اندیشهها منصوب کردهاند. امروزه در سیر تکاملی فرهنگ سیاسی کشورمان، نوع دیگری از انحصار را مشاهده میکنیم که مُشتقی از تفکر انحصارطلبانه دیروزیان سیاست میباشد. امروزه شخصی نمیتواند جمهوریخواه باشید و وابسته به دو سازمان جمهوریخواه ایرانی خوانده نشود. آنان اندیشه جمهوریخواهی را به اسارت رهبری خود در آوردهاند. شخصی نمیتواند سکولار باشد و رهبری فریخته «سوکلاریسم نو» را به زیر سوال ببرد. اکثریت چپ ایران بغییر از رهبرانشان اعضای دیگری ندارند. اندیشه در میان ما ایرانیان آزادی ندارد.
در نگاهی دیگر حتا سیستمهای مختلف اداری یک کشور مانند جمهوری و پادشاهی هم در اسارت فرصتطلبان گرفتار آمدهاند. واژه فدرالیسم، جایی برای گفتمان عدم تمرکز و حقوق اقوام نمیگذارد. آنچه ما را در فرهنگ جهان سومی گفتار کرده است انحصاری کردن واژهها در سازمانها و احزاب مختلف است.
آنچه که میتواند این فرهنگ جهان سومی را به مرور زمان از بین ببرد و ما را به سوی دروازههای تمدن امروزی برساند، «لیبرال دموکراسی» مینامند که در انحصار حزب و سازمانی نیست و به اندیشههای مختلف امکان خودنمای و تکامل میدهد. برای رسیدن به لیبرال دموکراسی تحمل و بردباری همانند رواداری را باید در مرحله اول به خود آموخت. آزادی واژهها و اندیشهها انسان را به آزادی نزدیکتر خواهد کرد. تحول فرهنگی در سیاست ایران در همین نکته کوتاه خلاصه میشود.
۱ – فرهنگ روز سخن ( دکتر حسن انوری)
۲ – در بردارندهُ عناصر مختلف از آرا، عقاید، و روشها، یا آمیزهای از چند روش یا مکتب، معمولا بدون سنخیت محتوایی و ارزشی (۱)