ما‏بین استبداد و دموکراسی هم جمهوری وجود دارد و هم پادشاهی

مشکل اساسی در درک کامل از دو واژه متضاد، استبداد و دموکراسی و حد فاصل مابین آنان می ‏باشد. محتوا و عمل‏کرد‏های یک نظام حکومتی به ما نشان می‏ دهد که آن نظام حکومتی در کدامین فاصله با این دو واژه قرار گرفته است. این محتوا و …

مشکل اساسی در درک کامل از دو واژه متضاد، استبداد و دموکراسی و حد فاصل مابین آنان می‏باشد. محتوا و عمل‏کرد‏های یک نظام حکومتی به ما نشان می‏دهد که آن نظام حکومتی در کدامین فاصله با این دو واژه قرار گرفته است. این محتوا و عمل‏کردها می‏باشند که یک دموکراسی را بسوی استبداد و یک استبداد را بسوی دموکراسی می‏ کشاند. نقطه‏ ای که ما بین این دو واژه قرار می‏گ یرد، حکومت قانون (۱) نامیده می‏شود.

«حکومت قانون» به نظامی گفته می‏ شود که قدرت اجرائی دولت متصل به «حق» باشد و قانون معیار سنجش همه چیز است و دولت نمی‏تواند در آن سیستم خودسرانه عمل کند. حکومت قانون خواست تمامی اعضای یک کشور را تامین نمی‏کند بلکه با وجدانی روشن بدنبال حق و عدالت در جامعه می‏باشد. بهترین مثال برای حکومت قانون کشور آلمان می‏باشد که در آن نه استبداد و نه دموکراسی وجود دارد و همه چیز را قانون مشخص می‏کند. قوانین در آلمان هم بصورت بازدارنده و همه بصورت گشاینده عمل می‏کنند. به معنای ساده‏تر دولت آلمان هم توانایی رسیدن به استبداد و هم توانایی رسیدن به دموکراسی را داراست. دولت فعلی آلمان تمایل‏اش به استبداد دولتی خیلی بیشتر از دموکراسی می‏باشد و همکاری‏های دولت آلمان با چین و روسیه و بخصوص جمهوری‏ اسلامی نمایانگر استعداد استبدادگری (فاشیسم دولتی) دولت آلمان را نشان می‏دهد که در این بحث نمی‏گنجاید.

حال که خط ما بین سه واژه استبداد، حکومت قانون و دموکراسی را مشخص کردیم، توانایی این را خواهیم داشت که مکان‏ نظام‏های کشورهای موجود در جهان را در این فاصله با داده‏های واقعی به نمایش در آوریم. ولی فراموش هم نباید بکنیم که تمامی این واژه‏ ها در عمل نسبی هستند، هر چند در نظریه ‏پردازی‏ها می‏توانند بصورت مطلق جلوه داده شوند.

آنچه برای رسیدن به دمکراسی نسبی (لیبرال دموکراسی) مهم نظر می‏رسد و باید به آن توجه خاصی کرد، این می‏باشد که در درجه اول باید به یک «حکومت قانون» برسیم و در ادامه مبارزه بسوی دموکراسی به روابط اجتماعی، اقتصاد سالم، ایجاد احزاب (غیر مسلح و برنامه سیاسی مشخص و جامع) و فرهنگ‏سازی در جامعه توجه خاصی بکنیم. زمانیکه توانستیم شرایط لازمه را ایجاد کنیم، می‏توانیم سیر صعودی بسوی دموکراسی داشته باشیم.

جمهوری‏اسلامی نه تابع قوانین خود می‏باشد و نه به وضع اقتصادی کشور علاقه‏ای نشان می‏دهد (به غیر از وضعیت مالی عالی آخوندها ) و در فرهنگ بیانانی و خرافاتی اسلامی خود را گم کرده و به هیچ‏گونه توانایی حرکتی اصلاح‏طلبانه‏ای را ندارد. از طرف دیگر اکثریت جمهوری‏خواهان ایران حامیان اصلی جمهوری‏اسلامی شده‏اند و از خود اندیشه‏ای ندارند و حتا تا بدان جا پیش می‏روند که «تمامیت ارضی کشور» برایشان ارزشی ندارد و با «خاک پرستی» آن را مقایسه می‏کنند و هنور در انترناسیونالیزم ایده‏لوژی خود غرق هستند و نمی‏توانند راه حلی برای مشکلات کلان کشور ارایه دهند.

محتوای نظام آینده تعیین کننده این خواهد بود که ایران به چه سمتی حرکت خواهد کرد. با در نظر داشتن عوامل فرهنگی کشورمان با اینکه پادشاهی را کسانی مغایر با مفاد حقوق بشر می‏دانند، می‏توانیم در یک رای‏گیری آزاد از مردم بخواهیم به شکل نظام آینده ایران رای دهند. زمانیکه مردم حق تعیین پادشاه خود را داشته باشند مشکل حقوق بشری پادشاهی هم حل خواهد شد. مشکل ما اما در حال حاضر شکل نظام آینده نیست بلکه محتوای آن نظام است. بیشتر بحث‏ها باید بر این موضوع تکیه داشته باشند که چگونه می‏توانیم نظامی در آینده کشور داشته باشیم که کشورمان را به پیشرفت و توسعه برساند و حقوق شهروندی مردم ایران را تضمین کند. با در نظر گرفتن تجربه پنچاه سال اخیر، نظام جمهوری نمی‏تواند در جهانی که رسانه‏های غربی قدرت بیان‏شان بالاتر ار رسانه‏های داخلی کشور هستند و هر زمانی می‏توانند با جوسازی‏های از پیش برنامه‏ریزی شده در سیاست داخلی کشور مداخله مستقیم داشته باشند، آینده روشنی داشته باشد. باید توجه کنیم که شکل نظام موجود در ایران جمهوریست! به نظر من شکل نظام آینده بصورت پادشاهی بهترین راه حل برای رسیدن به لیبرال دموکراسی می‏باشد. زمانیکه جامعه ایران توانست لیبرال دموکراسی را در خود نهادینه کند پادشاهی را هم می‏توانیم به جمهوری تبدیل کنیم ( در آن زمان فرقی ما بین جمهوری و پادشاهی وجود نخواهد داشت) تا آن زمان باید کوشید که پیش‏زمینه‏های دموکراسی را ایجاد کنیم. این را من رسالت اپوزیسیون ایران بر می‏شمارم و نه چیز دیگری را.

باز هم نباید فراموش کنیم که کشور ما در منطقه‏ای از خاورمیانه واقع شده که مورد توجه شدید مصرف‏کنندگان نفت خام می‏باشد. آنان (مصرف کنندگان نفت خام) ابائی هم ندارند که در سیاست داخلی کشورمان دخالت کنند و تاریخ معاصر به ما نشان داده است که غرب برای نفت ارزان از روی جنازه تمامی ایرانیان هم خواهند گذشت (یکی از دلایل پشتی‏بانی امریکا از خمینی نفت ارزان بود). با تمام این تفاضیل مردم ایران توانایی این را که از یک سیستم جهان سومی و عقب‏مانده از زمانه به جهان مدرن و متمدن پا بنهد را دارا می‏باشند، در این راه داشتن حکومت قانون نیاز اولیه و همگانی می‏باشد. «انتخابات آزاد» که امروزه هم از آن صحبت می‏کنند، می‏تواند کشورمان را سریع به حکومت قانون برساند. بعد از آن باید با فرهنگ‏سازی و باز‏سازی اقتصادی پویا قدم به قدم به لیبرال دموکراسی نزدیک شویم.

بهترین گزینه‏ای که داریم و می‏توانیم از آن استفاده بکنیم تا چهره اسلامی و تروریستی که جمهوری‏اسلامی از ایرانیان برای جهانیان به تصویر کشیده را دور کنیم، «سرمایه ملی» کشورمان شاهزاده رضا پهلوی می‏باشد. از او می‏توانیم در این راه با خواست خود او بهترین استفاده‏ها را ببریم. به این دلیل و خیلی دلایل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بودن ایشان شتاب دهنده کشور بسوی لیبرال دموکراسی خواهد بود، در صورتیکه بتوانیم پادشاهی را بصورت امروزی در قوانین کشوری به تعریف بکشیم و حالت کلاسیک پادشاهی را قبول نکنیم.

باز هم تکرار می‏کنم، آنچه مهم است محتوای نظام آینده کشور و گزینه‏ های که موجودند و می‏تواند از آنان استفاده کرد، می‏باشد. در این راه اگر گزینه‏ای بهتر از شاهزاده رضا پهلوی را می‏شناسید به من هم او را نشان دهید. شاهزاده تیر خود را شلیک کرده و ما باید هدفمان را نمایان کنیم. هدف من «لیبرال دموکراسی» برای ایران است و نه شکل نظام آینده کشور بصورت «جمهوری» یا «پادشاهی». هدف شما چیست؟

۱- Rechtsstaat
http://de.wikipedia.org/wiki/Rechtsstaat

دیدگاهتان را بنویسید