تک تک ایرانیان انقلابی درونی و معنوی در پیش دارند. انقلابی فردی، انسانی و ایرانی که درخور کشورشان ایران باشد. دوره بازی با ایدهلوژیها و نظرگاههای تنگ و تاریک و بیآینده، مشقهای دوره ابتدائی سیاستورزی هستند. کسانیکه مفهوم «بیشترین خوشبختیها برای بیشترین مردم» را درک کردهاند، راهحلهای تمامی اندیشهها را برای ارزیابی نهائی در اختیار همدیگر خواهند گذاشت. قبل از اینکه غربیها سرمایهدار و شرقیهای تُهی شده از انسانیت بخواهند سرنوشت کشورمان را رقم بزنند، بهتر است که خودمان سرنوشتمان را به دست خردگرایی انسانگرایانهای بدهیم. در این راه همه ایرانیان شریک همدیگرند.
ایران آماده برای تن دادن به قرارداد اجتماعی نوینی شده است. قراردادی همگانی که هم جمهوریخواهش، هم سلطنتطلبش و هم ما بین آنها مشروطهخواه و همچنین در همان حوالی نیروهای چپِ دموکرات و اصلاحطلبان کنونی توانایی مقبولیت این قرارداد اجتماعی را در خود پیدا کنند. آمادهگی در دگرگونی سیاسی حس میشوند، گرچه رسانههایی هستند که جمهوریاسلامی را ساحل نجات پنداشتهاند. مهم اراده مردم است. آنها پرچمداران کشورشان هستند، فرقی ندارد در کجای جهان میزیند و در کدامین قسمت میدان مبارزه ایستادهاند، اصل در بودنشاش است.
تجربه هنوز از یاد نرفته چند سال گذشته، انگیزههای فراوانی را در ذهن ایرانیان آفرید. ایرانیان با جُنبش آگاهیطلبی (جُنبش سبز) توانایی پرورش دادن انگیزهها را در خود آموختند. آنها حتا نگارندهِ زنده نمایشنامههای «بهار عربی» از تونس تا سوریه در حال فنا شدن، بودهاند. همانگونه که همگان شاهد کمکهای سیاسی و محیا کردن ابزارهای سرکوب از سراسر جهان به جمهوریاسلامی، برای سرکوب «ملت ایران» شدند. چینیها ماشینهای آبباش، آلمانیها نرمافزار ردیابی موبایلها و روسیه شیوه شکنجههای انسانی را به مافیای حزب الله هدیه دادند. سیاستمداران اروپائی برای خود راهحل آلمانی و یا همان «خلایق هر چه لایق» را بکار میبرنند. ملت ایران تنهاست! هیچ فریادرسی بجز خود ملت ایران وجود خارجی ندارد، هیچگاه هم در تاریخ ملت ایران فریادرسی بغیر از خود نداشته. میبایستی دوباره از صفر عبور کرد.
خردفردی زمانی که حکم کند، میوههای انگیزههای گوناگون نتیجه میدهند. خوشبختانه ما ایرانیان هیچ چیزی کم نداریم بغیر از یک کشور امن و آزاد، مابقی را داریم. تجربات شخصی، اجتماعی، سیاسی تا اقتصادی هر کدام از ایرانیان کتابچهای برای آموختن و پایهگذاری کشوری مُدرن و امروزی میباشد. بیش از ده درصد ملت ایران در خارج از کشور زندگی میکنند و خود را با فرهنگها و اداب و رسومهای مختلف آشنا کردهاند و توانستهاند از خود انعطافپذیریهای ناممکن را ممکن جلوه دهند. آن نود درصد باقیمانده در ایران توانائیهای بیشتری برای نوآوری و نواندیشی دارند، ولی حکومتاسلامی مانع شکوفایی آنهاست. مردم ایران حاضر هستند قرارداد اجتماعی جدیدی را بپذیرند، مشکل تدوین این قرار داد میباشد که کار سادهای هم میباشد.
آمادهگی برای سرنگونی جمهوریاسلامی همبستگی ملی را میطلبد. انقلاب لیبرالی، انقلابیست فردی، شهروند است که به شهروند خود حقوق شهروندی میبخشد و از حقوق شهروندی خود دفاع میکند. انقلاب لیبرالی طبقاتی نیست ولی مابین طبقه کارگرِ زحمتکش و کارفرا رابطهای برای رسیدن به تفاهم برقرار میکند و با قوانین مدنی این دو طبقه همیشه درگر را با هم به آرامش میرساند و میتواند هر دو طبقه همسایه خود را راهنمائی کند. لایههای میانی جامعه و یا طبقه متوسط کشور مسئولیتی تاریخی و پر افتخار بر دوش دارند و میخواهد آینده کشور را نقشی انسانی ببخشند. اگر کارگران و کشاورزان نتوانند با سرمایهداران کشور به توافقی اخلاقی و قانونی برسند باید همیشه همه با هم دشمنی کنند تا گروهی ،گروه دیگر را سربه نیست کنند تا دایره خشونت را بچرخانند.
آنچه از جمهوریاسلامی به تمامی ایرانیان به ارث خواهد رسید، نابسامانی، انحصارطلبی و سیستمی کاملا مافیائی خواهد بود. پایههای اولیه را باید قبل از سرنگونی کامل جمهوریاسلامی ساخت. فرهنگ در آزادی زیستن، برای ایرانیان سُنتی میباشد که بارها از دور مدرنیتهِ زمانه سالم بدرآمده. عرفگرایی جامعه در قبول قوانین مجلس تنها برکتی خواهد بود که سالم از زیر دست جمهوریاسلامی عبور خواهد کرد. سیستم حکومتی در ایران را میتوانیم دموکراتیزه کرد. برنامهریزی برای گذار مسالمتآمیز نیروی انسانی نیازمند است. هیچ فردی به تنهایی نخواهد توانست جمهوریاسلامی را سرنگون کند. احزاب اپوزیسیون که در واقعیت امر بازتاب دهند خواستهای مردمی هستند را باید تقویت کرد، چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ نیروی انسانی.
تک تک ایرانیان انقلابی درونی و معنوی در پیش دارند. انقلابی فردی، انسانی و ایرانی که درخور کشورشان ایران باشد. دوره بازی با ایدهلوژیها و نظرگاههای تنگ و تاریک و بیآینده، مشقهای دوره ابتدائی سیاستورزی هستند. کسانیکه مفهوم «بیشترین خوشبختیها برای بیشترین مردم» را درک کردهاند، راهحلهای تمامی اندیشهها را برای ارزیابی نهائی در اختیار همدیگر خواهند گذاشت. قبل از اینکه غربیها سرمایهدار و شرقیهای تُهی شده از انسانیت بخواهند سرنوشت کشورمان را رقم بزنند، بهتر است که خودمان سرنوشتمان را به دست خردگرایی انسانگرایانهای بدهیم. در این راه همه ایرانیان شریک همدیگرند.