تحریک اسرائیل به شروع جنگ و طراحی استراتژیکی آن بهوسیله حماس را اینک بهتر میتوان به رشته تحریر درآورد. در هنگامه جنگ احساسات افکار عمومی جهان در زیر گزارشها روزانه جنگ، آمادگی قبول واقعیت را نمیداشت. امروز که آتش جنگ خوابیده و یا کمتر در رسانهها به آن پرداخته میشود، شاید گفتن واقعیت قابلقبولتر از روزهای حین جنگ باشد! جنگی که تماماً از قبل برنامهریزیشده بود. هرروز جنگ با محاسبات تلفات انسانی و گسترش پوشش رسانهای و عدم آمادگی برای برقراری صلح و حتی مذاکره درباره صلح و بازیهای دیپلماتیک بیثمر، از ژرفای غیرانسانی فکر کردن سران حماس و برانگیختن بیشتر آتش جنگ خبر میداد. استفاده از حس انتقامجویی اسرائیل و بمباران خودکار ارتش آن کشور به مناطقی که موشکهای ساخت سوریه ازآنجا بهطرف اسرائیل شلیک میشد همه در این استراتژی جنگی حماس حسابشده به نظر میرسید. یک جنگ روانی تمامعیار با استفاده از آژانسهای تبلیغاتی برای سنجش افکار عمومی، نشان دادن صحنههای دلخراش از کودکان و زنان زخمی و یا کشتهشده (هیچگاه هیچ حماسی را در خبرها نشان ندادند که زخمی یا کشتهشده باشد). میزان بالا بردن تلفات انسانی بهوسیله هدف قرار دادن بیمارستانها، مدارس، مساجد و بهطورکلی امکان عمومی که تلفات انسانی را بالاتر ببرد، تمام در این محاسبات استراتژیکی حماس گنجانیده شده بود. تونلهای که در موقع انفجار آنان ساختمانهای اطرافش را در خود میبلعد. کشتار هر چه بیشتر شهروندان غزه برای استفاده هر چه بیشتر سران حماس برای کاسبی از قطر و عربستان سعودی تنها گوشهای از موفقیت حماس برای مطرح کردن خود و دست گدایی دراز کردن آنان بهسوی جهانیان را نشان میدهد. وقتی انسان ارزش نداشته باشد، رفسنجانی هم میتواند بگوید که با بمب اتمی اسلامی اگر یکمیلیون مسلمان هم از بین بروند ولی اسرائیل نابود شود به هدفمان رسیدهایم، واقعیتی است تلخ که نباید کتمانش کرد.
از زمانی که در خط اول جبهه جنگ ایران و عراق به این موضوع پی بردم که انسانها در اسلام و برای افرادی که خود را روحانی اسلام نام نهادهاند هیچ ارزشی ندارند و تنها ابزاری برای رسیدن به قدرت و تحکیم قدرت آنها هستند، نهتنها خود را مسلمان نمینامم بلکه ترحمی به هرکسی که خود را مسلمان مینامند برایم پیشآمده. جنگ حماس و اسرائیل باز برایم دلیل محکمی بود که اسلام ضدیتی باطنی با انسانها دارد و انسان بیشتر از ابزاری در دست اسلامگرایان ارزش ندارد.
تحریک اسرائیل به شروع جنگ و طراحی استراتژیکی آن بهوسیله حماس را اینک بهتر میتوان به رشته تحریر درآورد. در هنگامه جنگ احساسات افکار عمومی جهان در زیر گزارشها روزانه جنگ، آمادگی قبول واقعیت را نمیداشت. امروز که آتش جنگ خوابیده و یا کمتر در رسانهها به آن پرداخته میشود، شاید گفتن واقعیت قابلقبولتر از روزهای حین جنگ باشد! جنگی که تماماً از قبل برنامهریزیشده بود. هرروز جنگ با محاسبات تلفات انسانی و گسترش پوشش رسانهای و عدم آمادگی برای برقراری صلح و حتی مذاکره درباره صلح و بازیهای دیپلماتیک بیثمر، از ژرفای غیرانسانی فکر کردن سران حماس و برانگیختن بیشتر آتش جنگ خبر میداد. استفاده از حس انتقامجویی اسرائیل و بمباران خودکار ارتش آن کشور به مناطقی که موشکهای ساخت سوریه ازآنجا بهطرف اسرائیل شلیک میشد همه در این استراتژی جنگی حماس حسابشده به نظر میرسید. یک جنگ روانی تمامعیار با استفاده از آژانسهای تبلیغاتی برای سنجش افکار عمومی، نشان دادن صحنههای دلخراش از کودکان و زنان زخمی و یا کشتهشده (هیچگاه هیچ حماسی را در خبرها نشان ندادند که زخمی یا کشتهشده باشد). میزان بالا بردن تلفات انسانی بهوسیله هدف قرار دادن بیمارستانها، مدارس، مساجد و بهطورکلی امکان عمومی که تلفات انسانی را بالاتر ببرد، تمام در این محاسبات استراتژیکی حماس گنجانیده شده بود. تونلهای که در موقع انفجار آنان ساختمانهای اطرافش را در خود میبلعد. کشتار هر چه بیشتر شهروندان غزه برای استفاده هر چه بیشتر سران حماس برای کاسبی از قطر و عربستان سعودی تنها گوشهای از موفقیت حماس برای مطرح کردن خود و دست گدایی دراز کردن آنان بهسوی جهانیان را نشان میدهد. وقتی انسان ارزش نداشته باشد، رفسنجانی هم میتواند بگوید که با بمب اتمی اسلامی اگر یکمیلیون مسلمان هم از بین بروند ولی اسرائیل نابود شود به هدفمان رسیدهایم، واقعیتی است تلخ که نباید کتمانش کرد.
در این جنگ دو بازنده و یک برنده اصلی وجود دارد. برنده اصلی سران اسلامگرای حماس بودند که میتوانند به ثروتهای دنیوی خود به افزایند و با هواپیماهای خصوصی خود برای جمعآوری کمکهای نقدی به گوشه و کنار جهان پرواز کنند و حسابهای بانکی خود را پُرتر کنند. بازنده اصلی شهروندان نوار غزه هستند که در زیر حکومت اسلامی حماس نه میتوانند به صلح برسند و نه از امنیتی دائمی برخوردار شوند. حماس همانگونه که خمینی در جنگ ایران و عراق جوانان ایران را به روی میدانهای مین میفرستاد تا هم خانوادههای آنان را بهسوی خود بکشاند و هم از شر جوانانی که توانسته بودند که در زمان شاه فقید آموزش ببیند و منتظر ورود به بازار کار بودند خلاص شود، به نحوه احسن استفاده کرد. هر چه تلفات جانی در نوار غزه بالاتر رود وابستگی خانوادهها به حماس بیشتر خواهد شد. حماس که چند سالی میبود که دیگر مابین شهروندان نوار غزه جایگاهی نداشت، توانست با این جنگ حسابشده حکومت خود در نوار غزه را مستحکم کند. حماس بیشتر از اینها میخواست که تلفات انسانی در نوار غزه بالا برود. «هر چه کشته بیشتر درآمد بیشتر»، هدف اصلی حماس در نوار غزه میبود! اسرائیل در کنار شهروندان نوار غزه بازنده دوم این جنگ شد. از یکسو سازمان جاسوسی اسرائیل نتوانسته بود تونلها ساختهشده به دست حماس را کشف کند و از سوی دیگر از طول و تعداد فراوان آن تونلها که در همسایگی اسرائیل حفرشده بود بیخبر مانده بود. اسرائیل ازنظر جهانی هم شکست خورد و نشان داد که افراطیون یهودی دستکمی از اسلامگرایان ندارند با این تفاوت که یهودیان برای هممذهب خود ارزش انسانی و موجودیتی قائل هستند. گُنبد دفاعی اسرائیل در میان ترکی خورد! که مقصر اصلی همان سازمان امنیت اسرائیل هست. چگونه حماس توانسته بود اینچنین حجم زیادی از موشکهای ساخت سوریه را به نوار غزه قاچاق کند (جای پای برادران قاچاقی سپاه پاسداران همهجا هست) و چگونه توانسته بود ریز نظر هواپیماهای جاسوسی مدرن خود آن موشکها را در نقاط مختلف در نوار غزه جاسازی کند؟ اسرائیل تا مدتها باید به این سؤالات پاسخ دهد و تجدیدنظر کلی در رابطه با فلسطینیها بکند.
در عراق و سوریه جنگ دیگری مابین مسلمان درگرفته که ابعاد آن در رسانههای غربی همانند جنگ اسرائیل و حماس گزارش داده نمیشود در حالی که کشتار و تلفات انسانی در این جنگها کمتر از جنگ اسرائیل و حماس نیست. این عدم تمایل رسانهها غربی در رساندن گزارشها را باید در سیاست مماشات غربیان با اسلامگرایان در منطقه جستجو کرد. برعکس حماس و اسرائیل که دو مذهب گوناگون باهم به جنگ میپردازند در عراق و سوریه مسلمانان، مسلمانان را میکشند و برای غرب این عمل اهمیتی آنچنانی ندارد که بتوان از آن گزارشی تهیه کرد. تنها روشنفکران غربی گسترش اسلامگرایی را در درازمدت برای غرب خطرناک میبینند. جهانگرایی اسلامگرایان و حکومت جهانی اسلام در حال حاضر برای سیاستمداران غربی مهم به نظر نمیآید. تا زمانی که مسلمانان همدیگر را میکشند و این کشتار در قیمت روزانه نفت خام تأثیرگذار نباشد دخالتی از غرب را نمیتواند پیشبینی کرد، مگر برای کمک به قسمت کُردنشین عراق. تنها ناراحتی غربیان شرکت جوانان به اسلام رو آورده اروپا و امریکا میباشند که در صورت باز گذشت احتمالی به کشورهای خود میتوانند علمیات تروریستی انجام دهند.
در لیبی که با کمک نظامی امریکا و فرانسه قذافی سرنگون و کشته شد، جنگهای داخلی مابین قبیلههای ساکن لیبی بالاگرفته و دولت مرکزی لیبی نمیتواند امنیت را برقرار کند. در لیبی هم مسلمانان، مسلمانان را میکشند و تا زمانی که معادن نفتی لیبی که فرانسه به غنیمت برده درخطر نباشند «بهار عربی» میتواند «پاییز عربی» تلقی شود. اینچنین به نظر میرسد که غربیان با کمکرسانی به اسلامگرایان توانستهاند دیکتاتورهای پرتوریا بازمانده از جنگ سرد را سرنگون کنند و دیکتاتورهای اسلامی را بهجای آنان بر مسند حکومت بنشانند. تنها خصلتی که غرب از اسلامگرایان یافتهاند و از آن استفاده مفید برای منافع ملی خود میکنند، شیوه غیرانسانی اسلامگرایان برای کُنترل مردم است.
حال که بیرحمی و شقاوت اسلامگرایان برای جهانیان مشخصشده است و دیگر نهتنها سیاستمداران غربی از اسلام ساختگی ملایان جورواجور مطلع شدهاند، بلکه مردم عادی و شهروندان غربی روزانه با اسلامگرایان در محیط اطراف خود سروکار دارند، چگونه میتوان از «کرامت انسانی» اسلام در غرب سخن گفت! اصلاحطلبان جمهوری اسلامی که در غرب ساکن شدهاند در این روزها تنها از حماس حمایت میکنند و پاسخی نمیتوانند به سیاستمداران غربی در رابطه با کشتارهای دستهجمعی مسلمانان به دست مسلمانان در عراق و لیبی و نوار غزه بدهند. غربیان در حال تجدیدنظر در رابطه با همزیستی با اسلامگرایان هستند و دیگر اصلاحطلبان جمهوری اسلامی نمیتوانند از «روشنفکری دینی» که در واژه هم تناقض دارد، صحبتی بکنند. آیا اصلاحطلبان جمهوری اسلامی که وظیفهشان لابیگری برای جمهوری اسلامی در غرب بوده به شکست رسیدهاند و حماس و داعش آنان را شکست دادهاند؟
اسلام مذهبی هست که برعکس مذاهب دیگر برای موجودیت انسان هیچ ارزشی قائل نیست و این مهم را خود اسلامگرایان در سوریه و عراق و نوار غزه به جهانیان ثابت کرده و کار ما را آسان کردهاند. اصلاحطلبان جمهوری اسلامی میتوانند و بایستی پاسخگوی عملکردهای داعش و حماس بشوند، چون خود را «روشنفکر دینی» مینامند و کار روشنفکر چیزی به غیر از واقعیتگرایی نیست.
در پایین برای کسانی که عادت کردهاند که زیاده از حد از «کرامت انسانی» در اسلام صحبت کنند بهتر است تعریف «کرامت انسانی» در اسلام را در زیر بیاورم تا اصلاحطلبان جمهوری اسلامی مقیم امریکا برای سناتورهای دموکرات امریکا و اصلاحطلبان جمهوری اسلامی مقیم اروپا برای نمایندگان مجلس اروپا ترجمه کنند، شاید تا آنان کرامت انسانی را بهتر بشناسند و سرمشق خود قرار دهند.
علامه جعفری بیان میکند که انسانها با نظر به وضع شخصیتی از دیدگاه اسلام به شش قسم تبدیل میشوند.
اول: انسانهای ابتدایی هستند که به مرحله رشد شخصیتی نرسیدهاند.
دوم: کسانی که تا حدودی در مسیر رشد قرارگرفته و به درجهای از معرفت و عمل رسیدهاند که زندگی اجتماعی را با قوانین آن و احترام به شخصیت مردمی را که با آنان همزیستی دارند بجای بیاورند.
سوم: انسانهایی هستند که دریافتهاند، زندگی و جهانی که در آن به سر میبرند بدون تکیهبر عالمی فوق آن دو قابل توجیه نیست. لذا تکالیفی را بهاضافه اعمالی که برای اداره حیات طبیعی محض خود انجام میدهند، بهجای میآورند.
چهارم: انسانهایی که به یکی از ادیان الهی گرویدهاند. که جامعه مشترک این ادیان دین حضرت ابراهیم است.
پنجم: مسلمانان که اعتقاد به نبوت همه ادیان الهی دین محمد را پذیرفتهاند.
ششم: انسانهای رشد یافته در اسلام که به درجه تقوا نائلآمده و شایستگی کرامت ارزش موردنظر اسلام را دارند.
بدین ترتیب هر انسانی از اقسام ششگانه فوق اگر خود را در مسیر رشد و تکامل قرار دهد به درجهای از تقوا نائل میشود که از کرامت ارزشی برخوردار میگردد. بدین صورت تنها آخوندها از منظرگاه اسلام «کرامت انسانی» دارند و دیگران کرامتی نخواهند داشت. اگر کسی به برفرض نخواهد مسلمان باشد هیچگاه نخواهد توانست به کرامت انسانی برسد. همهچیز را میخواهند به اسلام بستگی بدهند، حتی انسان بودن که اسلامگرایان برای آن ارزشی قائل نیستند!