نوشتهای از آقای جهانشاه رشیدیان تحت عنوان «تضادهای حل ناشدنیِ اپوزیسیون» در سامانه جنبش سکولار دموکراسی ایران توجه من را این هفته به خود جلب کرد. جمهوریخواهی که فراموش کرده رژیم فعلی ایران «جمهوری» هست، نوشته: «گزینه جمهوری پارلمانی: این نوع تجربهشده در اکثر ملل جهان تا حد ۹۴%، است. این گزینه موردنظر کسانی است که دموکراسی را تا حد انتخاب بالاترین مقامات حکومتی و شایستهسالاری لازم دانسته و بنا بر تجارب تاریخی در اکثر دمکراسیها موجود به اعتبار این نظام مطمئنتر هستند.» در ادامه این هموطن گرامی توضیح میدهد: «حامیان حکومت موروثی در خانواده پهلوی بیشتر از بازماندگان کسانی هستند که مزایای بهتری در دوران شاه داشتهاند و یا افرادی عامی هستند که بین بد و بدتر، رژیم شاه «بد» را به رژیم «بدتر» اسلامی ترجیح میدهند. حامیان این گزینه تابع منافع یا احساس خود هستند تا منطق سیاسی!»
نمیخواهم پاسخی به این شخص بدهم، زیرا دیدگاهش آنچنان کلیشهای و دور از آگاهی سیاسی و تجربه تاریخی در خاورمیانه نقش بسته که نمیتوان با ایشان وارد گفتگو شد. این در حالی هست که ایشان در نظر داشته تضادهای حل ناشدنی اپوزیسیون را موردبحث قرار دهد. آیا دیکتاتوریهای خاورمیانه اکثراً جمهوری نیستند؟ آیا در ترکیه که در حال حاضر جمهوری هست، سلطان عثمانی دیگری در حال رشد نیست؟ و آیا رئیسجمهوری عراق را مردم عراق تعیین میکنند یا رئیسجمهور امریکا؟ جمهوری در خاورمیانه زمانی پاسخگو هست که زمینههای اصلی یک دموکراسی برقرارشده باشد، احزاب بتوانند برنامه سیاسی ارائه کنند، جامعه مدنی پویایی خود را به دست آورده، مردم از امنیت و رفاه اجتماعی نسبی برخوردار شده باشند و رسانههای داخلی در آزادگی کامل به سر ببرند، وگرنه بهمانند سال هزار و سیصد پنج و هفت بیبیسی و صدای امریکا دوباره توانایی این را خواهند داشت که در ایران صرف شش ماه انقلاب اسلامی دیگری را به سرانجام برسانند و یا در همین دوران هم روزگارمان سوریه را به بهانه «بهار عربی» به جنگ داخلی بکشانند. به همین دلایل و دلایل بسیار دیگری از دیدگاه من برای رسیدن به دموکراسی در ایران پادشاهی تنها گزینه منطقی و کمهزینهترین گذرگاه برای سرنگونی جمهوری اسلامی هست.
در ثانی این نویسنده فراموش کرده که بهترین دموکراسیهای جهان از نوع پادشاهی هستند! در این مورد که ایشان مشروطه خواهان را افرادی احساساتی و بدون منطق سیاسی برشمردهاند، تنها کافیست که ایشان بداند و یا بخواند که پویاترین منشور و بهترین برنامه سیاسی برای آینده ایران را یک حزب طرفدار پادشاهی پارلمانی به مردم ایران ارائه کرده، جمهوری خواهان هنوز نتوانستهاند که یک حزب سیاسی برای خود تشکیل دهند، چه برسد که بخواهند یک جمهوری پارلمانی در ایران تشکیل دهند، با کدام حزب سیاسی و با کدامین برنامه سیاسی جمهوری خواهان ایران میخواهند برای گذر از جمهوری اسلامی و جلب آرای مردم بشتابند! شاید نویسنده فراموش کرده که اکثر جمهوری خواهان ایران تکنفره فعالیت میکنند و تکنفره میخواهند جمهوری پارلمانی در ایران برقرار کنند!
یکی از تضادهای حل ناشدنیِ اپوزیسیون ایران در این است که جمهوری خواهان ایران هنوز گمراه هستند و ایدئالیستی میاندیشند. آنان واقعیت زمانه، تاریخ و فرهنگ ایران را با عینک ایدئولوژیکی خود مینگرند. داریوش همایون حق داشت که بگویید: «جمهوری خواهان ایران گمراهاند!». نویسنده «تضادهای حل ناشدنیِ اپوزیسیون» گمراهتر از اینهاست که به نظر میرسد! ولی به نظرگاهش احترام میگذارم، زیرا حداقل خود را به اندیشیدن وادار کرده!
حلقوم گرگ
دانیال خندهرو: عروسک و عروسکگردان داستان غریبى در سیاست نیست اما حلقوم گرگ بودن پدیده جدیدى در سیاست جمهورى اسلامى است. محمدجواد لاریجانى، رییس مجلس شوراى اسلامى در دیدار با وزیر امور خارجه اوکراین گفت: «در برهههای مختلف آمریکاییها ثابت کردهاند که نمیتوان روى قول آنها حسابى باز کرد». صداى گرگ را در تهران و از فاصله بسیار دور از مسکو میتوان بهراحتی شنید اما این پرسش نیز خالى از لطف نیست؛ آقاى لاریجانى، شما که ٣٨ سال است به قول خودتان با آمریکا قطع رابطه کردهاید. از کدام ساختوپاخت و بدقولی حرف میزنید؟! نکند منظورتان نامههای یواشکى خمینى به کندى و کارتر است؟
بهمن زاهدی: نوشتهای از آقای جهانشاه رشیدیان تحت عنوان «تضادهای حل ناشدنیِ اپوزیسیون» در سامانه جنبش سکولار دموکراسی ایران توجه من را این هفته به خود جلب کرد. جمهوریخواهی که فراموش کرده رژیم فعلی ایران «جمهوری» هست، نوشته: «گزینه جمهوری پارلمانی: این نوع تجربهشده در اکثر ملل جهان تا حد ۹۴%، است. این گزینه موردنظر کسانی است که دموکراسی را تا حد انتخاب بالاترین مقامات حکومتی و شایستهسالاری لازم دانسته و بنا بر تجارب تاریخی در اکثر دمکراسیها موجود به اعتبار این نظام مطمئنتر هستند.» در ادامه این هموطن گرامی توضیح میدهد: «حامیان حکومت موروثی در خانواده پهلوی بیشتر از بازماندگان کسانی هستند که مزایای بهتری در دوران شاه داشتهاند و یا افرادی عامی هستند که بین بد و بدتر، رژیم شاه «بد» را به رژیم «بدتر» اسلامی ترجیح میدهند. حامیان این گزینه تابع منافع یا احساس خود هستند تا منطق سیاسی!»
نمیخواهم پاسخی به این شخص بدهم، زیرا دیدگاهش آنچنان کلیشهای و دور از آگاهی سیاسی و تجربه تاریخی در خاورمیانه نقش بسته که نمیتوان با ایشان وارد گفتگو شد. این در حالی هست که ایشان در نظر داشته تضادهای حل ناشدنی اپوزیسیون را موردبحث قرار دهد. آیا دیکتاتوریهای خاورمیانه اکثراً جمهوری نیستند؟ آیا در ترکیه که در حال حاضر جمهوری هست، سلطان عثمانی دیگری در حال رشد نیست؟ و آیا رئیسجمهوری عراق را مردم عراق تعیین میکنند یا رئیسجمهور امریکا؟ جمهوری در خاورمیانه زمانی پاسخگو هست که زمینههای اصلی یک دموکراسی برقرارشده باشد، احزاب بتوانند برنامه سیاسی ارائه کنند، جامعه مدنی پویایی خود را به دست آورده، مردم از امنیت و رفاه اجتماعی نسبی برخوردار شده باشند و رسانههای داخلی در آزادگی کامل به سر ببرند، وگرنه بهمانند سال هزار و سیصد پنج و هفت بیبیسی و صدای امریکا دوباره توانایی این را خواهند داشت که در ایران صرف شش ماه انقلاب اسلامی دیگری را به سرانجام برسانند و یا در همین دوران هم روزگارمان سوریه را به بهانه «بهار عربی» به جنگ داخلی بکشانند. به همین دلایل و دلایل بسیار دیگری از دیدگاه من برای رسیدن به دموکراسی در ایران پادشاهی تنها گزینه منطقی و کمهزینهترین گذرگاه برای سرنگونی جمهوری اسلامی هست.
در ثانی این نویسنده فراموش کرده که بهترین دموکراسیهای جهان از نوع پادشاهی هستند! در این مورد که ایشان مشروطه خواهان را افرادی احساساتی و بدون منطق سیاسی برشمردهاند، تنها کافیست که ایشان بداند و یا بخواند که پویاترین منشور و بهترین برنامه سیاسی برای آینده ایران را یک حزب طرفدار پادشاهی پارلمانی به مردم ایران ارائه کرده، جمهوری خواهان هنوز نتوانستهاند که یک حزب سیاسی برای خود تشکیل دهند، چه برسد که بخواهند یک جمهوری پارلمانی در ایران تشکیل دهند، با کدام حزب سیاسی و با کدامین برنامه سیاسی جمهوری خواهان ایران میخواهند برای گذر از جمهوری اسلامی و جلب آرای مردم بشتابند! شاید نویسنده فراموش کرده که اکثر جمهوری خواهان ایران تکنفره فعالیت میکنند و تکنفره میخواهند جمهوری پارلمانی در ایران برقرار کنند!
یکی از تضادهای حل ناشدنیِ اپوزیسیون ایران در این است که جمهوری خواهان ایران هنوز گمراه هستند و ایدئالیستی میاندیشند. آنان واقعیت زمانه، تاریخ و فرهنگ ایران را با عینک ایدئولوژیکی خود مینگرند. داریوش همایون حق داشت که بگویید: «جمهوری خواهان ایران گمراهاند!». نویسنده «تضادهای حل ناشدنیِ اپوزیسیون» گمراهتر از اینهاست که به نظر میرسد! ولی به نظرگاهش احترام میگذارم، زیرا حداقل خود را به اندیشیدن وادار کرده!
دانیال خندهرو: بازیگر سیاسى در جمهورى اسلامى زیاد است اما سیاستمدار خوب ناچیز! در این میان تنها فرد که به دلیل تسلط خود به زبان انگلیسى و کمى بهروز بودن قادر به ایفاى این نقش میباشد کسى نیست بهجز محمدجواد ظریف. وزیر امور خارجه جمهورى اسلامى نیز به دلیل فشار برنامه کارى وقتى براى یادگرفتن دیالوگهای جدید ندارد و هر بار که با سؤالی پیرامون حقوق بشر و افزایش اعدامها در ایران مواجه میشود، شروع به تکرار حرفهای گذشته خود میکند. همین تکرارى بودن پاسخهای پوچ بهمرورزمان رنگ از این کالاى خوشزبان خواهد برد و دیگر محمدجواد، چهره نخواهد ماند.
بهمن زاهدی: بزرگترین شرکت استخراجکننده و فرآوری طلا از سنگ معدنی آن در ایران وابسته به سپاه پاسداران جمهوری اسلامی بهعنوان پیمانکار اصلی معدن طلای آق دره، کارگران (بردگان) خود را شلاق زده و غلامحسین محسنی اژهای از این عمل دفاع کرده و فرموده: «حکم صادره در این رابطه منطبق با آیین دادرسی بوده است و اگر کسی اعتراض دارد بگوید به چه چیز آن معترض است؟»
اعتراضی را که در وهله اول میبایستی چپگرایان انجام میدادند (زیرا خود را حامی کارگران و کشاورزان اعلام کرده بودند)، با سکوتی سوسیالیستی، به تأکید بر شلاق زدن کارگران ایرانی رساندهاند، زیرا اکثر سران چپگرایان در لندن و دیگر پایتختهای کشورهای اروپایی (امپریالیستی) برای حمایت از اقتصاد مقاومتی خامنهای روزگار خود را به نفع سرمایهداران و کارفرمایان در جمهوری اسلامی و تشکیل اجلاسهای اقتصادی میگذرانند. آنان ثابت کردهاند که کارگران ایرانی فقط ابزاری برای ابراز وجودشان هستند و هیچ ارزشی برای کارگران ایرانی نه قائل بودهاند و نه قائل هستند!
ولی چه پاسخی میتوان به غلامحسین محسنی اژهای داد؟ حمایت از مستضعفان، به حمایت از کارفرمایان سپاه پاسداران جمهوری اسلامی تبدیلشده! همان مستضعفانی که میلیاردر شدهاند! اسلامی که بهمانند فاحشهای هرروز در آغوش شخص دیگری سوره و آیه دیگری نازل میکند به کمک بسترسازی بهمانند غلامحسین محسنی اژهای میشتابد، گویا محسنی اژهای سهم خود را از کارفرمایان سپاه پاسداران جمهوری اسلامی دریافته کرده.
من به «سهم امامی» که غلامحسین محسنی اژهای دریافت کرده معترض هستم. به رشوهخواری آخوندها معترض هستم، به اسلام ارتجاعی معترض هستم و بهطورکلی به موجودیت مافیایی جمهوری اسلامی در ایران معترض هستم، به «الله» بیقدرتی معترض هستم که به نام او میکشند، شکنجه میکند و شلاق میزند و او بهمانند مجسمهای که در کعبه خاک میخورد، ابزاری برای سرکوب انسانها شده. «مرگ بر الله» پاسخ شایستهای به امثال غلامحسین محسنی اژهای است!
دانیال خندهرو: دیدار اردلان شکر آبی وزیر امور مدنى سوئد با محمدجواد ظریف در میان ایرانیان با واکنشهای مختلفى همراه بود که به گمان من بیشتر آنها بهاشتباه رفتهاند. اردلان در ایران و از پدر مادرى ایرانى متولدشده؛ درست. در دهسالگی از کشور گریخته؛ درست. در حال حاضر او وزیر کشور سوئد است و اصل و نسب ایرانى او بههیچروی نباید بر روى وظیفه او تأثیرگذار باشد. اردلان بسیار درست و اروپایى رفتار کرد. وظیفه او بهعنوان میزبان روى خوش و برخورد دوستانه بود. هدف، بیان نقض حقوق بشر و رسوایى جمهورى اسلامى بود که بهخوبی توسط خبرنگاران و نخستوزیر سوئد انجام شد. سیاست امروز با قهر و دهنکجی همراه نیست، اینگونه رفتارها مخصوص کشورهاى اسلامى و جهان سوم است.