زیر حجاب جمهوری‌خواهی آقای علی افشاری

آقای علی افشاری تمایلی برای مبارزه با جمهوری‌اسلامی در خود پیدا نمی‌کند و تنها سرگرمی ایشان این شده است که مشروطه‌خواهان را به چالش بکشد. از آنجایی که زیر حجاب جمهوری‌خواهی آقای علی افشاری و اکثریت جمهوری‌خواهان …

آقای علی افشاری تمایلی برای مبارزه با جمهوری‌اسلامی در خود پیدا نمی‌کند و تنها سرگرمی ایشان این شده است که مشروطه‌خواهان را به چالش بکشد. از آنجایی که زیر حجاب جمهوری‌خواهی آقای علی افشاری و اکثریت جمهوری‌خواهان ایران هنور عبای ملا پنهان شده است به نوشته ایشان می‌پردازم که چگونه ایشان و جمهوری‌خواهانی مانند ایشان جمهوری‌خواهی و آزادی‌خواهی را یکی تصور می‌کنند و خود را روشنفکر و سیاسمداری فریخته برای آینده ایران جلوه می‌دهند.
بهتر می‌دانم نوشته ایشان را از اول تا آخر با هم بخوانیم تا حجاب‌اسلامی ایشان را کشف حجاب کنیم.

آقای علی افشاری: دردسرهای سلطنت برای دموکراسی
طرح دوباره بازگشت سلطنت در ایران در قالب مشروطه دلمشغولی برخی از کنشگران سیاسی برون مرزی است. دلبستگان به این حرکت عمدتا متعلقان به نظام حکومتی سابق و جریانات مخالف انقلاب بهمن ۱۳۵۷ است. البته این جریان در داخل کشور نیز طرفدارانی دارد اما آنها بروز و ظهور جدی و قوی ندارند.
ترکیب این نیرو ها از یک طرف به طرفداران احیاء سلطنت پهلوی ها بر می گردد و از سوی دیگر افرادی که بازگشت به قانون اساسی مشروطه وشاهی که فقط سلطنت کند و حکومت را به منتخبان ملت واگذار نماید، را در بر می گیرد.

— فرق سلطنت و پادشاهی را آقای افشاری نمی‌خواهند بدانند و مبارزه بر عیله جمهوری‌اسلامی را دلمشغولی برخی از کنشگران برون مرزی برمی‌شمارد. ایشان بر این نکته فشار می‌آورند که در داخل کشور هیچ فردی (تاکید می‌کنم) هیچ فردی موجود نیست که بخواهد که در ایران پادشاهی برقرار شود. ایشان مخالفت با انقلاب‌اسلامی که ایشان به نام انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نام‌گذاری کرده‌اند را طرفداران پادشاهی می‌نامد و می‌نویسد که آنها بروز و ظهور جدی و قوی ندارند. ولی نمی‌گوید ظهور جدی و قوی خویش را از کجا بدست آورده؟ ایشان در خانه پناهندگی مانند چهار میلیون ایرانی زندگی نکرده، از اول ظهورشان در غرب هم اجازه اقامت داشته‌اند و هم مجبور نبوده مانند اکثر ایرانیان در خارج از کشور مشغول به کار شود (حُسنی که اصلاح‌طلبان جمهوری اسلامی دارند). مقالاتشان هم در چندین نشریه اینرنتی که تمامی‌شان ظهور جدی و دغدقه مالی بخاطر صاحب امتیازشان (اکثرا دول غربی اینگونه سایت‌های فارسی زبان را تغدیه می‌کنند) ندارند چاپ می‌شود. ترس ایشان را از پادشاهی می‌توان به راحتی درک کرد.

آقای علی افشاری: در این مطلب کوشش می شود تا خطرات و دردسر هایی که طرح دوباره اندیشه سلطنت به صورت کلی و مستقل از اینکه تاج پادشاهی بر سر چه کسی قرار بگیرد، برای دموکراسی در ایران دارد، تشریح گردد.مدعای نویسنده این است اگر چه نظام های پادشاهی مشروطه چه در دنیای کنونی محمل و بستر دموکراسی هستند اما در شرایط خاص جامعه ایران بازگشت به سلطنت حتی در قالب مشروطه نه تنها بعید است ره به سوی دموکراسی بگشاید، بلکه می تواند امکان بازسازی دوباره استبداد را محتمل سازد.

— ایشان به خطرات پادشاهی برای دموکراسی در ایران (کدام دموکراسی در ایران برقرار است) اشاره می‌کند و از امکان اینکه استبداد دوباره بازسازی شود سخن می‌گویند. ایشان جمهوری‌اسلامی را مستند نمی‌داند بلکه با ظهور دوباره پادشاهی در ایران امکان بازسازی دوباره استبداد را محتمل می‌داند. به نظر آقای افشاری از سال ۵۷ استبداد از ایران رفته است. جمله‌بندی ایشان بسیار زیرکانه می‌باشد.

آقای علی افشاری: از اینرو افکار عمومی و جنبش دموکراسی خواهی ایران شایسته است با هوشیاری مواظب باشد تا هیچ نهاد و بخش ثابت در ایران آینده و پس از عبور از جمهوری اسلامی شکل نگیرد. در فرهنگ سیاسی و عمومی ایران هر ساخت غیر قابل تغییر زهدانی است که می تواند نطفه حکومت فردی و خودکامگی را بپروراند. البته این بحث شامل تئوری اصلاح طلبی نیز می شود که می خواهد با محصور کردن ولی فقیه در حصار تنگ قانون و کاهش اختیارات آن نوعی مشروطه مذهبی و فقه محور را تحقق بخشد.

— باید مواظب باشیم که هیچ نهاد و بخش ثابت بوجود نیاید!؟ ایشان مشروطه‌خواهی را یا نفهمیده‌اند و یا اینکه با مقایسه اطلاح‌طلبان و مشروطه‌خواهان می‌خواهند با یک تیر دو هدف را بزنند. توصیه من به ایشان این است که اول برود در باره اندیشه مشروطه‌خواهی حداقل یک مقاله بخوانند.

آقای علی افشاری: اما یک تفاوت بنیادین بین این نوع مشروطه فقاهتی با مشروطه پادشاهی از منظر فرصت عمل سیاسی وجود دارد. مشروطه پادشاهی با رفراندوم خیابانی در انقلاب بهمن ۵۷ و همه پرسی فروردین ۱۳۵۸ از عرصه سیاسی ایران طرد شد و دیگر فرصت سیاسی بدست نیاورد.

— واژه «مشروطه فقاهتی» را ایشان چگونه تعریف می‌کنند و منبع اصلی برای شناخت بهتری از این واژه را ارایه نمی‌دهد. انقلاب‌اسلامی را ایشان به رفراندوم خیابانی تبدیل می‌کنند و می‌خواهند به افکار عمومی القا کند که انقلابیون انقلاب‌اسلامی افرادی بوده‌اند دموکرات که برای دموکراسی‌خواهی و رسیدن به لیبرال‌دموکراسی و آزادی‌های اجتماعی که وجود نداشته است دست به رفراندوم خیابانی در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ زده‌اند و در همه‌پرسی که در واقع رفراندوم جمهوری‌اسلامی بوده است بصورت کاملا دموکراتیک (گزینه‌های فروانی مطرح بوده و هر کسی می‌توانسته بدون ترس از اسلحه‌بدستان رای خود را به صندق رای بدهد) از نظر ایشان طرفداران پادشاهی از عرصه سیاسی ایران طرد شدند. ایشان اینگونه می‌نویسند که بعد از انقلاب‌اسلامی سال ۵۷ هیچ کسی را اعدام نکرده‌اند و آقای خلخالی را برای گرفتن جایزه نوبل اگر زنده بودن حتما به رژیم فاسد پادشاهی سوئد معرفی می‌کردند. آقای افشاری در آن انقلابی که شما به آن افتخار می‌کنید انسان‌ها را با انداختن “شیر یا خط” می‌کشتند. دادگاه‌های که شما به آن افتخار می‌کنید یک دقیقه هم به کسی فرصت دفاع از خود نمی‌داد. حیا کنید! شرم کنید! سعی کنید کمی انسان باشید اگر نمی‌خواهید ایرانی باشید!

آقای علی افشاری: اینک نیز صرفا با اتکاء به بقایای دربار پهلوی، خاطراتی از دوران حکومت محمد رضا شاه در ذهنیت جامعه و برخی از گروه های سیاسی و روشنفکران و فعالان سیاسی که تجربه تلخ جمهوری اسلامی آنها را به تجدید نظر واداشته و با پروژه سیاسی برقراری نظام مشروطه سلطنتی در ایران همراه شده اند، در فضای سیاسی مطرح است اگر چه حضور قدرتمندی تا کنون نداشته است.

— اگر غرب از سازمان مجاهدین خلق استقبال می‌کنند فقط به این دلیل است که غرب می‌تواند از این سازمان استفاده ابزاری کند. برای غرب مهم نیست که چه کسی تروریست یا اسلام‌گرا است بلکه مهم این است که آن تروریست یا اسلام‌گرا در خدمت غرب باشد. اگر وارث پادشاهی خود را تا حد یک ابزار سیاسی پایین می‌کشید (مانند شما) امروز در صدای امریکا و بی‌بی‌سی بغییر از طرفداران پادشاهی کسی را نمی‌دیدید. حال به من بگوید چه افرادی ابزار هستند و چه افرادی آزادی‌خواه؟

آقای علی افشاری:این گرایش الان مانند گرایش جمهوری خواهی در عرصه اپوزیسیون و دیدگاه های انقلابی وجود دارد. اما طبیعی است جوهره فضای اپوزیسیونل عرصه مناسبی برای دیدگاه هایی نیست که به اعصار سپری شده تعلق دارند.
معمولا در گذار های انقلابی که نیروهای مخالف هژمونی پیدا می کنند فضا به سمتی می رود که جدید ترین و آوانگارد ترین سامان سیاسی مورد توجه قرار بگیرد و یا راهبرد های جدیدی که تجربه قبلی ندارند امکان آزموده شدن پیدا می نمایند.

— گرایش جمهوری‌خواهی که اکنون در اپوزیسیون ایران موجود می‌باشند. همان گرایش‌های جمهوری‌خواهی هستند که به جمهوری‌اسلامی رای داده‌اند و بیشتر بدنبال آرمانگرایی خود بوده‌اند تا جمهوری‌خواهی. بعد از سرنگونی جمهوری‌اسلامی با منطق شما مطرح کردن جمهوری معنای نخواهد داشت چون جمهوری هم در ایران نتوانسته است بسوی دموکراسی حرکت کند.

آقای علی افشاری:تقریبا می شود گفت هیچ سابقه ای در تحول های سیاسی در جهان نمی توان یافت که در کشوری که نظام سلطنت به دست مردم سرنگون شده است دوباره در فرصتی انتخابی که بین سلطنت طلبی اعم از مشروطه ویا مطلقه و جمهوری خواهی فراهم شده بوده، مردم گزینه غیر جمهوری را انتخاب کرده باشند.استنا هایی مثل بناپارتیسم و بازگشت لوئی هیجده به قدرت در فرانسه ویا اسپانیا محصول شرایط خاص و توازن قوا بوده اند. همچنین بازگشت آنها محصول انتخاب مردم و گزینش در یک انتخابات آزاد نبوده است.
البته در فرانسه پس از ۶ دهه نزاع اولین جمهوری مدرن دنیا با حکومت فردی، سرانجام در سال ۱۸۷۰ جمهوریت در این کشور تثبیت شد
اما در اسپانیا عقب نشینی پادشاه باعث شد تا در تدوین قانون اساسی حضور وی را بپذیرند. اما نکته مهم در اینجا ست که تداوم کشور هایی که هنوز نظام مشروطه پادشاهی در آنها پا برجاست ناشی از دو ویژگی مهم است
این نظام ها و پادشاهان در زمانه ای که جنبش اعتراضی برای توزیع قدرت و گذار به دموکراسی به وقوع پیوست انعطاف به خرج دادند و پذیرفتند که اختیارات شان به تدریج کاهش یابد و به مرور به مرحله نمادین برسد
ماندگاری آنها ریشه در سازگاری و آشتی با نیرو های خواهان تغییر در عصر دگرگونی دارد. در واقع وجود آنها حالت پیشینی داشته و ناشی از یگ توافق تاریخی بین جامعه و سلطنت است تا طرفین بر اساس یک قرار داد، تداوم سلطنت مقیده نمادین را در ازاء عدم دخالت شاه در اداره کشور و تعیین قوانین و واگذاری آنها به منتخبین مردم را پذیرا شدند
این رویداد ها پسینی نبود تا از طریق یک انتخابات و یا همه پرسی مردم به پذیرش نظام سلطنتی رای بدهند. این نظام ها از قبل وجود داشتند و ازاینرو افکار عمومی بر اساس اصل لزوم پرداخت هزینه کمتر و انتخاب مسیری که زودتر به هدف می رسد به اصلاح و تحول آنها از سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه رضایت دادند.

— کتاب‌خانه‌های که غرب در اختیار شما و دیگرانی مانند شما گذاشته یک کمبود اساسی دارند که موجب بیشترین اشتباهات محاسباتی غرب تاکنون شده است و آن هم نا‌آگاهی از فرهنگ و عرف کهن ایرانیست. زمانیکه شما توانسته‌اید به ۱۴۰۰ سال پیش برگردید برگشت به سه دهه گذشته واقعیت‌گرانه جلوه می‌کند.

آقای علی افشاری: توجه به این واقعیت روشنگر مزیت کنونی مشروطه خواهان فقاهتی است. مشروطه خواهان سلطنتی چنین فرصتی را در در دوران فرمانروایی محمد رضا شاه پهلوی تا پیش از اواخر سال ۱۳۵۶ داشتند که موج انقلاب جاری شد.

— شوربختابه آقای علی افشاری تفاوت مشروعه و مشروطه را نمی‌خواهد توضیح دهند و با بکاری‌گیری واژه‌ای که ایشان خودشان تولید کرده‌اند (“مشروطه فقاهتی” البته ایشان هنوز به سطحی نرسیده که تولید واژه برای زبان فارسی بکنند) می‌خواهند مشروطه‌خواهی را تا سطح ولایت‌وفقه پایین بکشند و هر دو را یکی جلوه دهند.

آقای علی افشاری: در حال حاضر اگر اصلاح طلبان و دیگر گرایش های میانه رو در درون جمهروی اسلامی بتوانند ولی فقیه کنونی را مهار کنند و اداره امور کشور را به نهاد های انتخاب بسپرند و نظارت مجلس خبرگان بر ولی فقیه را از حالت فرمایشی کنونی خارج ساخته و آن را به صورت واقعی تحقق بخشند آنگاه ممکن است نظام مشروطه در قالب فقاهتی در ایران بقاء پیدا کند

— باز هم آقای افشاری متوجه نیستند که مشروطه‌خواهی یک اندیشه است و نه یک سیستم اداری برای کشوری. یکی از اصول اولیه مشروطه‌خواهی قانون‌گرایی می‌باشد و نه همه آن.

آقای علی افشاری: در اصل توانایی آنها در هموار کردن مسیر گذار به دموکراسی و دستی در قدرت داشتن برای صرف هزینه کمتر باعث جلو بردن و اکمال مشروطیت می گردد. و گرنه اگر قرار است با اتکاء به قدرت مردم و حرکتی انقلابی نهاد دموکراسی متولد شود چرا نظام جمهوری که تناسب بیشتری با تبلور اراده عمومی دارد حاکم نشود ؟ بخصوص در شرایط کنونی ایران که سلطنت مشروطه مزیت خاصی نداشته و همچنین پایگاه اجتماعی نیرومندی نیز ندارد.

— داده‌های که آقای افشاری به آنان تکیه دارد بیشتر در این است که مردم در ایران به نظر ایشان همه جمهوری‌خواه هستند. اراده عمومی در یک رفراندوم آزاد و مردمی می‌تواند مورد سنجش قرار گیرد و نه آرزوی‌های شخصی و فردی! پادشاهی مشروطه که ایشان سلطنت مشروطه می‌نامند حداقل در دوران پادشاهی رضا شاه و محمد رضا شاه ایران را به جامعه مُدرن و تمدن امروزی غرب نزدیکتر کرده است که برای ایشان هیچ‌گونه ارزشی ندارد.

آقای علی افشاری: به عبارت دیگر ظرفیت ممکن و موثر برای مشروطه خواهی، موفقیت پروژه اصلاح طلبی در ایران امروز است. البته این مهم بیش از آنکه ناشی از تدبیر و سازماندهی اصلاح طلبان باشد وابسته به تصمیم ولی فقیه کنونی و ارتش حامی وی است که به سازشی تاریخی دست بزنند. امری که خیلی بعید به نظر می رسد.
از این رو به احتمال زیاد گذار به دموکراسی در ایران از کریدور دگرگونی بنیادی نظام سیاسی مستقر خواهد گذشت.

— اندیشه را نمی‌توان دزدید. اندیشه را باید فهمید و با آن زندگی کرد. «تلاش» فروختن اندیشه مشروطه‌خواهی به اصلاح‌طلبان جمهوری‌اسلامی پروژه‌ای شکست خورده می‌باشد. اطلاح‌طلبان جمهوری‌اسلامی هنوز نتوانسته‌اند به انسان‌گرایی و واقعیت‌گرایی برسند. تنها نقطه‌ای که شاید در آن مشروطه‌خواهان و اصلاح‌طلبان جمهوری‌اسلامی اشتراکی نامفهوم داشته باشند در قانون‌گرایی خلاصه می‌شود. در همین جا باید سوال کرد کدام قانون‌گرایی؟ طرفداری از قوانین جمهوری‌‌اسلامی را نمی‌توان قانونگرایی نام داد.

آقای علی افشاری: اگر فضا به این سمت برود جمهوری خواهی مزیت و برتری دارد. اساسا غلط نیست بگوئیم که مشروطه خواهی گفتمانی متعلق به قدرت و نخبگان اصلاح طلب درون حکومت است و جمهوری خواهی مردم سالار پارادایم متعلق به اپوزیسیون و نیرو های رادیکال در جوامع ما قبل دموکراسی است.

— زمانیکه که اصلاح‌طلبان جمهوری‌اسلامی اندیشه‌ای از خود برای ارایه کردن به مردم ندارند از کیسه خلیفه می‌بخشند. ناشر کتاب‌های آقای داریوش همایون (که اندیشه مشروطه‌خواهی را در این حزب پرورش داده‌ است) در نظر داشت که اندیشه مشروطه خواهی را به آقایان کدیور و دیگر بازاریان سیاست ایران بفروشد (همانگونه که بیشترین سایت‌های اینترنتی مانند “بالاترین” و “روز آنلاین” را اصلاح‌طلبان جمهوری‌اسلامی خریداری کردند). باز هم باید تکرار بکنم اندیشه کالا نیست. توصیه من به آقای علی افشاری این ‌می‌باشد که حداقل کتاب مشروطه نوین را یک بار مطالعه کنند تا کمی با اندیشه مشروطه‌خواهی آشنا شوند ولی برای درک آن زمان زیادی بگذارند!

آقای علی افشاری: تجربه بهار عربی در این خصوص روشنگر است. کشور های مصر، تونس و لیبی پیش از سقوط حاکمان کنونی شان از نظام های سلطنتی برخوردار بودند. اما وقتی جنبشی انقلابی برای پایان بخشی به دیکتاتور ها و استبداد حاکم برخاست و منجر به تحول سیاسی در این کشور ها شد هیچ نیرو یی مطرح نکرد که وابستگان و هوا داران ملک فاروق در مصر و یا ملک ادریس در لیبی دوباره به تخت سلطنت برگردند ودر این کشور ها نظام مشروطه پادشاهی حاکم شود!

— جمهوری مصر، جمهوری تونس و جمهوری سوسیالیستی خلقی اسلامی لیبی را آقای علی افشاری نظام‌های سلطنتی بر می‌شمارد. هر کسی که نداند فکر می‌کند جمهوری‌خواهان ایران یا بی‌سوادند و یا مردم را فاقد سواد سیاسی می‌پندارند. در اینجا آقای علی افشاری جمهوری سوریه را پاک فراموش کرده. آیا جمهوری‌خواهان ایران در اوایل انقلاب‌اسلامی نمی‌خواستند که در ایران جمهوری‌های مانند سوریه و لیبی ایجاد کنند؟ بهار عربی را هم آقای علی افشاری کاملا متوجه نشده‌!
تغییر دیکتاتورها حداقل برای مشغول کردن افکار عمومی در غرب باید انجام می‌شد. تجربه‌ای که غرب از جمهوری‌اسلامی بدست آورد در نبود اتحاد جماهیر شوروی منجبر به این شد تا گرد و غبار نظام‌های سوسیالیستی را در شمال افریقا از بین ببرد. در لیبی قبل از حمله نظامی غرب (که به حمله نظامی انسان‌دوستانه معروف شده است) منابع نفتی آن کشور ما بین کشورهای اروپایی و امریکا تقسیم شد، که فرانسه بیشترین سهم را بدست آورد. در سوریه منابع زیرزمینی که برای غرب مهم باشد وجود ندارد، بلکه اسرائیل با نظام فعلی سوریه می‌تواند موجودیت خود را حفظ کند. اسرائیل نمی‌خواهد که همسایه‌ای در کنار خود داشته باشد که نتواند آن را کُنترل کند. تحولات در مصر به اندازه کافی اسرائیل را مشغول به بهار عربی کرده و اسرائیل نمی‌تواند همسایه‌ای با آینده‌ای نامشخص را بپذیرد.

آقای علی افشاری: اگر چه می توان بحث کرد که جمهوری خواهی مورد نظر برخی از نیرو ها در این جوامع حالت ناب و جامع ندارد و از جمهوری متعارف دنیا شاید فاصله داشته باشد و این نگرانی وجود دارد که جمهوری های مادام العمر در آنها تداو م یابد.
اما از آنجاییکه حاکمان خلع شده خود رئیس جمهور های شبه پادشاه بودند احتمال کمی وجود دارد که نظام جمهوری مبتنی بر چرخش و تغییر ادواری رئیس جمهور در آنها ریشه ندواند. اگر هم چنین نشود باز آنها در مسیر مبارزه و کوشش برای رسیدن به نظام جمهوری متعارف در دنیا قرار دارند و بازگشت به گذشته نکردند.
دیگر نمونه مرتبط با بحث افغانستان و عراق هستند که در اثر مداخله نظامی خارجی حکومت های استبدادی شان ساقط شدند. در این کشور ها و بخصو ص افغانستان که ماهیت قبیله ای آن متناسب با نظام سلطنتی بود و مردم در قیاس با حکومت های بعدی از حکومت ظاهر شاه خاطرات به طور نسبی خوبی داشتند، اما مشارکت ظاهر شاه در بازسازی سیاسی افغانستان به یک جلسه محدود شد و وی در اقناع افکار عمومی و لویه جرگه برای بازگشت سلطنت به افغانستان ناکام ماند. در عراق اصلا نیرویی پیدا نشد تا چنین خواستی را مطرح بسازد.

— در افغانستان کشور آلمان مخالف اصلی برگشت پادشاهی به آن کشور بود. در حالیکه ذهنیت احیای پادشاهی ما بین مردم افغانستان بسیار زیاد بود. سیاست غرب در از بین بردن حاکمیت‌ملی منطقه‌ای کشورها گذاشته شده است. به همین دلیل در عراق و افغانستان سیستم فدرال را برقرار کردند که تا این کشورها نتوانند در کوتاه مدت پیشرفت زیادی در اقتصادشان بکنند و در‌دگیرهای منطقه‌ای خود غوطه‌ور بمانند. در افغانستان برای ساختن یک جاده ما‌بین شهری بودجه‌ای تعیین شده است ولی تفاهمی برای ساختن جاده ما‌بین فدارلچی‌ها بدست بیامده است. کوچک کردن حاکمیت‌ملی در کشور‌های منطقه خاورمیانه برای غرب این توانایی را بوجود می‌آورد که بتواند اختلافات منقطه‌ای را تحت کُنترل خود درآورد.

آقای علی افشاری: با این مقدمات به بیان استدلال ها پرداخته می شود
سلطنت و روحانیت دو نهادی بودند که در برابر دموکراسی، توسعه سیاسی و اساسا شکل گیری ساز و کار مدرن اداره کشور مقاومت کرده اند و چون مانعی ظاهر شده اند. در اینجا منظور بعد نهادی است.

— ایشان تحولاتی که در سال ۱۳۴۰ بدست محمد رضا شاه بوجود آمد را پاک فراموش کرده‌. دادن حق رای به زنان به نظر ایشان مقاومت نهاد پادشاهی در شکل‌گیری ساز و کار مدرن کشور بوده است. پیشرفت جامعه و بوجود آمدن طبقه متوسط کشور و همه دست‌آورد‌های دوران پهلوی برای ایشان هیچ نشانی ار تحول‌خواهی پادشاهان پهلوی نمی‌دهد!

آقای علی افشاری: قطعا بعضی از چهره های روحانیت ویا برخی وابستگان به دربار بوده اند که با دموکراسی سر به مهر بوده و از مردم سالاری حمایت کرده اند. اما این دو جریان در قالب نهادی اش مانع تحولات جامعه محور در تاریخ معاصر ایران بوده اند.
با انقلاب بهمن ۵۷ طومار سلطنت در هم پیچیده شد اما نهاد روحانیت با سرسختی جایگزین شریک سابق شد و قدرت ر ا به صورت کامل در اختیار گرفت. اینک گذار به دموکراسی و توسعه سیاسی در ایران در تقابل با میل نهادی روحانیت در قبضه قدرت و ایفای نقش قیم مآبی و قیمومیت سیاسی، فکری و فرهنگی جامعه است
دموکراسی پایدار در ایران به معنای دگرگونی در نهاد روحانیت و کنار گذاشتن ادعای تصدی امور عمومی و حکمرانی انحصاری از سوی آن است.

— انقلاب‌اسلامی برای قبصه کردن قدرت بدست روحانیان به پیروزی رسید. این پیروزی روحانیان از همین ناآگاهی سیاسی و استفاده ابزاری از روشنفکران و جمهوری‌خواهان آرمان‌گرا بود که به نتیجه رسید. کنار گذاشتن جمهوری‌خواهان از جنایاتی که روحانیان در ایران بعد از اسقرار جمهوری‌اسلامی انجام داده‌اند کمی نابخردانه به نظر می‌رسد. “سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید” نتیجه‌اش امروز سپاه قدس می‌باشد که تمام اقدامات تروریستی جمهوری‌اسلامی را بدست خود گرفته است. آینده‌نگری کسانیکه این شعار را می‌دادند چه بوده است و آیا امروز احساس مسئولیت می‌کنند؟ و یا پاسخگو مردم ایران هستند؟

آقای علی افشاری: حال در این شرایط بازگشت تخت و تاج در ایران دوباره نیروی قدیمی و متعلق به دوران کهن دربار را زنده می سازد. دربار و مجموعه نیرو هایی که در ساخت سیاسی سلطنت امکان فعالیت پیدا می کنند و عمدتا نیرو هایی هستند که منفعتی را در وجود یک مرکز ثابت و غیر قابل تغییر می جویند نوعی محافظه کاری در نهاد حکومت ترویج می دهند.
تجربه تاریخ معاصر به خوبی گواهی می دهد حتی در زمانی که سلطانی اصلاح طلب و تحول خواه پیدا شد هاست در نهایت مقاومت دربار اجازه نداد اراده اصلاح طلبانه وی حاکم شود. در مواردی نیز که صاحب منصبان و کارگزاران ارشد سوار بر مرکب تغییر و تحول شدند باز این نیرو های سنگر گرفته در دربار بودند که آنها ر ا زمین زدند و اجازه تغییر ندادند
نیرو های حامی حکومت فردی در ایران فراتر شخص سلطان و یا ولی فقی هستند. این نیرو ها که متحدین خارجی نیز دارند تعقیب منافع و علائق سیاسی خود را در وجود نظامی متکی به تصمیمات فردی جستجو می کنند تا یک فرد فراتر از قانون و جامعه قرار بگیرد.

— باز هم آقای علی افشاری تاریخ معاصر را تشریح نمی‌کند معلوم نیست ایشان از دوران قاجار صحبت می‌کند و یا دوران پهلوی. شاید ایشان می‌خواهد دوران قاجار و دوران پهلوی را در یک کفه ترازو قرار دهد. ایشان بطور کلی به جنگ جهانی اول و دوم اشاره‌ای نمی‌کند و تاثیرات آن دو جنگ را در ایران بررسی نمی‌کند. کلیشه‌ای نوشتن برای ایشان آسان بنظر می‌آید. ایشان دو قطبی بودن جهان بعد از جنگ جهانی دوم را به کناری می‌گذارد و اشاره‌ای به آن و دخالت سیاست جهانی در ایران را به وابستگی پادشان پهلوی می‌چسباند.

آقای علی افشاری: بنابراین این افراد و جریانات هستند که در نهایت از پادشاهان و فقها دیکتاتور می سازند. بازگشت دوباره سلطنت به این نیرو ها مجال فعالیت و تحرک می بخشد. حتی ممکن است بخشی از حامیان نظام ولایت فقیه و روحانیت مدعی تملک حکومت بگاه نا امید شدن از تداوم جمهوری اسلامی و یا نا توانی در تاثیرگزاری در حکومت کنونی به قافله احیاء نظام مشروطه در ایران بپیوندند
در حال حاضر نیز برخی از نیرو هایی که در پی تجدید حیات تاج و تخت پهلوی هستند به دنبال دستیابی به مناصب قدرت هستند وشکل گیری دموکراسی برای آنان یا موضوعیت نداشته ویا در اولویت نیست

— “نظام مشروطه” باز واژه‌ای ناشناس برای من می‌باشد که آقای علی افشاری آن را تولید کرده. اندیشه مشروطه‌خواهی هیچ‌گونه شکل و نظامی را به تعریف نمی‌کشد. یک مشروطه‌خواه می‌تواند طرفدار نظام پادشاهی یا جمهوری باشد. مشروطه‌خواهی اندیشه‌ای در حال تحول می‌باشد که با زمان بجلو حرکت می‌کند و تکامل‌پذیر است. ساکن نیست سیال است.

آقای علی افشاری: حامیان حکومت فردی در مواجهه با جمهوری و نظام مبتنی بر حاکمیت قانون و گردش مسالمت آمیز قدرت چندان فرقی بین سلطنت پهلوی و جمهوری ولایت فقیه نمی گذارند. به عبارت دیگر اصل و قاعده جمهوری اسلامی ولایتی و مشروطه سلطنتی هر دو در محدوده حمایت آنها قرار دارد. شرایط، کسب منفعت و یا سنخیت بیشتر باعث می شود تا به سمت هر یک سمت گیری کنند. اما ستیز آنه انها ب ایکدیگر بیشتر بر سر مصداق است تا شکل و شیوه زمامداری اقتدار گرایانه
اما ممکن است این بحث مطرح شود که وفتی مشروطه تثبیت شود و شاه اختیاری جز سلطنت وموارد نمادین مربوط به وحدت ملی نداشته باشد دیگر جای نگرانی نیست. این حرف ممکن است در شرایط انتزاعی و بر روی کاغذ قابل تامل باشد اما در عرصه واقعیت نمی توان به آن دل بست. ریسک این نگرش با توجه به ریشه دار بودن فرهنگ استبدادی در جامعه ایران خیلی بالا است

— پادشاه مشروطه پارلمانی حق حکومت کردن ندارد. این دولت است که بدست مردم تعیین می‌شود و حکومت می‌کند نه پادشاه. پادشاه یک نهاد تشریفاتی می‌باشد که ما برای از بین بردن ننگی که جمهوری‌خواهان و جمهوری‌اسلامی بر گردن ایرانیان مابین جهانیان گذاشته‌اند احتیاج داریم. جلوه‌ای که اسلامگرایان به ایرانیان بخشیده‌اند بغییر از تروریست و به تازگی کودک‌آزاری (بچه‌بازی) چیز دیگری نیست. ما برای برگشتن به جهان امروزی به چهره‌ای احتیاج داریم که بتواند معرف خواست متمدانه ایرانیان باشد.

آقای علی افشاری: کشور ایران از دیرباز به فرهنگ پاتریمونال ( شبه پدری ) دلبستگی داشته و تقریبا در اکثر دوران تمدن ایرانی این سنخ از مناسبات حاکم بوده است. این عامل باعث شده تا کار جمعی و فرهنگ دموکراسی در ایرانیان ضعیف باشد و به نوعی هر کدام یک پادشاه در قلمرو شخصی خود باشند
البته این ویژگی فقط خاص ایران نیست. تجارب موفق گذار به دموکراسی نشان می دهد که تحول از رعیت ویا بنده خدا به شهروند فرایندی زمان بر است که ممکن است دهه ها طول بکشد
تحول سیاسی و ایجاد نظام دموکراسی تنها دروازه ورود به چنین تحولی است. حال اگر در شروع کار نظام سیاسی جدید راه را بر حکومت فردی به شکل مبنایی وسیستماتیک مسدود نکرده باشد انگاه امکان به بن بست کشانده شدن مسیر تحول از رعیت و عبد خدا و سلطان به شهروند به طور جدی محتمل می گردد

— حقوق شهروندی هر فردی را «پادشاه» اندیشه خود می‌کند. پدرسالاری که غرب به شما آموخته است که نام فرنگی آن پاتریمول می‌باشد در فرهنگ ایرانی نهادینه شده است. شما نمی‌توانید در یک خانواده ایرانی نظام جمهوری برقرار کنید! و افراد خانواده هر چند یک بار پدر خود را با رای‌گیری دموکراتیک تعیین کنند. احترام به عرف و سُنتی که واپسگرایانه نباشد در کنار مدرنیته توان و پویایی این را دارد که جامعه را مدرن کند.
هر سیستمی بدون چالشگری مردمی و دائمی می‌تواند به یک دیکتاتوری جدیدی برسد، چه جمهوری باشد و چه پادشاهی. احساس مسئولیت در قبال جامعه را باید پرورش داد. این مهم تنها با آگاهی‌رسانی امکان‌پذیر می‌باشد که من در شما آن را نمی‌بینم.

آقای علی افشاری: در چنین فرهنگ و شرایطی هر جایگاه ثابت و غیر قابل تغییری که بوجود بیاید شدیدا مستعد بازتولید و بازسازی مناسبات آمرانه است. گرایش به سمت قهرمان پروری و شکل کاریزماتیک رهبری و شیفتگی بالا به روابط مراد و مرید پروری به نوبه خود امکان تداوم اقتدار گرایی و حکومت فردی را افزایش می دهد.
نظام های سلطنتی میل دارند ویژگی های خارق العاده ای را به فرد پادشاه نسبت بدهند. این فرهمند سازی استعداد دارد تا خو دباختگی در برابر ویژگی خارق العاده توصیفی و تبلیغی برای حاکم جدید را جایگزین ترس مردم از حکومت یک دیکتاتور و یا نظام استبدادی سابق نماید

— هر شخصی می‌خواهد قهرمان باشد و رهبری کاریزماتیک بدست آورد. سرتاسر این مقاله شما می‌خواهد شما را و اندیشه شما را به خواننده معرفی کند. مشکل در کُنترل قانونی این خصلت انسانی می‌باشد و نه در از بین بردن آن. اندازه‌ای که یک شخص در جامعه‌ای می‌تواند بعنوان قهرمان پیش برود و امکاناتی که برای او فراهم می‌شود را باید در قوانین مدنی کشور، میزانش را تعیین کرد. مسلما یک قهرمان فوتبال و یک قهرمان ملی حق دارند از امکاناتی که برایشان مهیا شده است استفاده کنند، اما جلوی سو‌استفاده را هم باید گرفت. از کجا معلوم که یک رئیس‌جمهوری که تمامی قدرت کشور فقط در دست او می‌باشد بعد از انتخاباتی که در آن بازنده شده است تن به کناری‌گیری دهد. تمامی کشورهای به بهار عربی رسیده‌اند! جمهوری‌های تک‌نفره و تک‌حزبی بوده‌اند نه پادشاهی.

آقای علی افشاری: بر همین بستر بود که آیت الله خمینی بعد از انقلاب ضد سلطنتی و ضد استبدادی ۵۷ دوباره در جایگاه سلطانی به مراتب خود کامه تر قرار گرفت و قدرت مطلقه تری را اعمال کرد.
لذا با توجه به این فرهنگ رجوع و بازگشت به نظام مشروطه پادشاهی مخاطره برانگیز است و امکان بازسازی ساخت مطلقه قدرت در آن بیشتر از مناسبات دموکراسی است. یا دستکم می توان گفت هزینه های آن بر منافع احتمالی افزونی دارد.

— آقای خمینی بدون کمک روشنفکران و جمهوری‌خواهان آن زمان هیچ‌گاه نمی‌توانست آن جایگاه را بدست آورد. زمانیکه سکوت اختیار شود و برای انتقام‌گیری شخصی هر کسی را بدون دادگاهی اعدام کنید جامعه را بسوی دیکتاتوری خواهید کشید. در کتابخا‌نه‌های که در اختیارتان گذاشته‌اند کمی مطالعه کنید به منظور من خواهید رسید. اینکه می‌گوید “انقلاب ضد‌استبدادی” کمی گزافه‌گویی می‌باشد که به ناآگاهی جمهوری‌خواهی ایشان از آن چشم می‌پوشم. قدرت مطلقه را کسی به آسانی بدست نمی‌آورد. این بحث دیگری می‌تواند باشد. تنها پادشاه این نقطه ضعف را ندارد، یک رئیس‌جمهور هم می‌تواند قدرت مطلقه را بدست آورد که کم هم نیستند کسانیکه جمهوری‌خواه هستند ولی می‌خواهند به قدرت مطلقه برسند (خانم مریم‌رجوی جمهوری‌خواه هستند).

آقای علی افشاری: تنوع قومی، زبانی و مذهبی ایران زمانی وحدت مناسب پیدا می کند که این تکثر و تنوع در نظام سیاسی برسمیت شناخته شود و همه این گرایش های متنوع از حقوق برابر و مناسب برخوردار گردند نه اینکه فردی مدعی پدری همه آنها شود. پدر ملت شدن امکان بازسازی مناسبات شه پدری را فعال می نماید. بر کشیدن دوباره ” شه پدری” و “ابوالمله شدن” در سپهر سیاسی و اجتماعی ناشی از واقعیات اجتماعی و جوهره قدرت است نه لزوما تمایل شخصی فرد سلطان

— پادشاه و یا رئس‌جمهور پدر یک کشور نیستند. ولی می‌توانند جایگاه خود را برحسب رفتار اجتماعی خود بدست آوردند. این برداشت شما به نظر من درست نیست.

آقای علی افشاری: اما بازگشت به نظام مشروطه خواهی در ایران ناگزیر از تکیه کردن به دوران حکومت پهلوی ها است. حکومتی که اقتدار گرا بود ومدرنیزاسیون از بالا به پایین ر ا اعمال می کرد. سرمایه اصلی این جریان نشان دادن برتری عملکرد رژیم گذشته بر کارنامه جمهوری اسلامی است. در این ادعا حقیقتی نهفته است اما تاکید بر این برتری باعث غفلت از سیاست های ضد حقوق بشری و غیر دموکراتیک حکومت های رضا شاه و محمد رضا شاه می گردد ویا حداقل کم رنگ سازی انتقادات و اعتراضات مردمی به آنها را دنبال می کند.
نتیجه این برخورد خواهی نخواهی تقویت دیدگاه راست مدرن اقتدار گرا و شکلی از توسعه است که پایبندی به مردم سالاری ندارد. بنابراین عمق استراتژی اقتدار گرایی را افزایش می دهد

— ” نظام مشروطه خواهی” کم‌کم باید به سواد سیاسی آقای افشاری شک کرد. اندیشه مشروطه‌خواهی در دوران پادشاهان پهلوی بوجود نیامده است (در زمان دوران قاجاریه این اندیشه بوجود آمد )، بلکه پادشاهان پهلوی توانستند از این اندیشه برای دگرگون کردن جامعه سُنتی و عقب‌افتاده ایران کمک بگیرند. یکی از سیاست‌های ضد حقوق بشری را آقای افشاری نام نمی‌برند. برای مثال تا سال ۱۳۴۰ و اصلاحات ارضی کشور، کشاورزان ایران هیچ‌گونه حقوقی نداشته‌اند و مانند برده‌های اربابان زندگی می‌کردند که با اصلاحات ارضی محمد رضا شاه سیستم ارباب و رعیتی در ایران از بین رفت (آقای خمینی مخالف این جریان بود). اگر منظور آقای افشاری اعدام تروریست‌های اسلامی وابسته به شوروی سابق می‌باشد، می‌توان با ایشان در این مورد کمی همراه شویم. ولی این را نباید فراموش کرد که ایرانیان در دوران پهلوی به تمدن امروزی نزدیکتر شده بودند.

آقای علی افشاری: عبور شاهزاده رضا پهلوی از نقد جدی به دوران زمامداری پدرش و بسنده کردن به انتقادات سطحی ریشه در این مساله دارد.
همچنین از منظر پراگماتیستی برجسته شدن امکان بازگشت سلطنت در ایران تاثیری منفی بر نیرو های ریزیشی از نظام جمهوری اسلامی دارد و آهنگ آنها برای پیوستن به قافله تغییر و اصلاح را کند می سازد.
جمهوری اسلامی با تبلیغ این مساله می تواند بخشی از ناراضیان را به دلیل خطر بازگشت نظام سلطنت به پذیرش وضع سیاسی موجود و تعدیل خواست های خود قانع سازد.
بنابراین با توجه به مجموعه دلایلی که بر شمرده شد توسل به جمهوری خواهی دمکراتیک به مراتب بستر مناسب تری برای استقرار دموکراسی پایدار و توسعه متوازن در ایران است.

— آیا من باید جوابگوی اعمال پدرم باشم و آیا آقای افشاری باید جوابگوی بی‌عدالتی‌های پدرش باشد؟ پدر سالاری که ایشان در غرب به نام فرهنگ پاتریمونال ( شبه پدری ) با آن آشنا شده است را در اینجا مطرح می‌کنند ولی در بالا برداشت دیگری از آن داشتند که نوشته ایشان را دچار تناقص می‌کند.

در پایان به این نتیجه می‌رسم که جمهوری‌خواهان ایران اندیشه‌ای برای آینده ایران در خود پرورش نداده‌اند و اندیشه‌های موجود را هم نمی‌خواهند مورد بررسی خود قرار داده تا بتوانند از آن اندیشه‌ها استفاده کنند. برداشت آقای افشاری از مشروطه‌خواهی نشان از ناآگاهی مزمنی در ایشان می‌دهد که امیدوارم با ماموران ارتباطی خود در میان بگذارند. جمهوری که آقای افشاری به مردم ایران پیشنهاد می‌کنند همانند جمهوری‌اسلامی که انقلابیون انقلاب‌اسلامی به آن گردن نهادند در محتوا مجهول است و فقط می‌خواهد که پادشاهی به ایران باز نگردد و هر چه شد شد. نتیجه اینگونه افکار را مردم ایران در سی و چند سال گذشته با خون خود پرداخت کرده اند. آنچه در نوشته آقای افشاری مانند دیگر جمهوری‌خواهان ایران نمایان می شود این است که، جمهوری‌خواهان ایران نمی‌دانند چه می‌خواهند ولی می‌دانند چه نمی‌خواهند.

با یک نگاه کوتاه به این نتیجه هم خواهیم رسید که آرمانگرایان ایرانی خود را در پشت واژه «جمهوری‌خواهی» می‌خواهند پنهان کنند و مانند کبکی که سر خود را زیر برف کرده، می‌انگارند که کسی آنان را نمی‌بیند. یک فرق بزرگتر ما بین مشروطه‌خواهان و جمهوری‌خواهان وجود دارد که آنان را در آینده‌ای که شاید مردم ایران به جمهوری رای دادند به چالش می‌کشد. مشروطه‌خواهان با تغییر فقط یک اصل در منشور خود می‌توانند در یک سیستم جمهوری به حیات سیاسی اندیشه خود ادامه دهند. آیا جمهوری‌خواهان ایران می‌توانند برای بازسازی ایران در یک شکل نظام پادشاهی ادامه حیات سیاسی خود را تضمین کنند. این را بصورت تهدید نباید نگاه کرد بلکه بصورت یک پیشنهاد دوستانه مطرح می کنم که بیشتر به آینده باید اندیشید و دست از پهلوی‌ستیزی، که ارثه‌ای از انقلاب‌اسلامی به جمهوری‌خواهان می‌باشد دست بردارند.
ایران آینده به نیروی سازنده آنان (جمهوری‌خواهان ) هم احتیاج دارد. ایران را همه ایرانیان با هم می‌توانند بسازند و نه به تنهای و نه با آرمانگرای و کینه جوی و نفرت افکنی.
آقای علی افشاری، اگر مردم به جمهوری شما رای دادند من هم می‌‌خواهم در بازسازی ایران به عنوان یک مشروطه‌خواه سهم خود را بپردازم همانگونه که اگر پادشاهی به ایران بازگشت از شما هم انتظار دارم که به ایران کمک کنید. مسئله من و شما پادشاهی و جمهوری نباید باشد، بلکه چگونه از جمهوری‌اسلامی گذر کنیم و با هم ایرانی آباد و آزاد بسازیم. شکل نظام را به انتخاب مردم بگذارید اگر جمهور مردم برای شما اهمیت دارد.

دیدگاهتان را بنویسید