دشمن اصلی روحانیت شیعه دانش و آگاهیست و به همین دلیل میباشد که با غرب دشمنی کاذبی دارند و ایران و ایرانیان را در این غربستیزی میخواهند با خود از بین ببرند! باید کمکم از انقلابیون سال پنچاه و هفت پرسید: نتیجه انقلاب نالازمشان چیست؟ و تا چه زمانی ملت ایران میبایستی بندگی اربابان بیسواد خود را (روحانیت شیعه) تحمل کنند؟ به چه پیشرفتهای جامعه ایران در این مدتی که از انقلاباسلامی میگذرد، رسیده است؟ آیا ویرانی کامل ایران هدف اصلی انقلابیون سال پنچاه و هفت بوده و هست؟
از بدو پیروزی انقلاباسلامی غربستیزی همزاد جمهوریاسلامی بوده. تاکنون برای نشان دادن این غربستیزی به مردم بودجههای فراوانی مصرف شده و در کنار آن گفتگو با غرب همیشه در جریان بوده و هست. اولین خواست سران جمهوریاسلامی در هر نشستی، چه در رابطه با صنایع اتمی کشور و چه در قراردادهای بازرگانی و سیاسی، تضمین غرب برای بقای عمرِ جمهوریاسلامی میباشد. باید کمکم به این فکر فرو رفته باشیم که آیا جمهوریاسلامی به خواست مردم بر سر حکومت آمده یا با خواست غربیان؟ که اینگونه جمهوریاسلامی بدنبال گرفتن تضمیننامه از غرب دست و پا میزند! آیا زیر درخت سیب در پاریس این غربیان بودهاند که به کمک خمینی شتافتند و یا این مردم ایران بودهاند که برای تحولات سیاسی سال پنچاه و هفت در خیابانها تظاهرات میکردند و از روی ناآگاهی در دام روحانیت شیعه گرفتار آمدهاند؟
بر هیچ کس پنهان نبوده و نیست که نباید به روحانیت شیعه اعتمادی داشت. آنان در هر مرحله زمانی برای منفعت شخصی خود کشور را دچار بحرانهای فراوانی کردهاند. شاهد تاریخی این مسئله شعرای ایرانی هستند که در سرودهای خود به نقش دو رویِ روحانیت شیعه تاکید بسیار کردهاند. ریشههای دورغگوی و جوسازی سازمان یافته شده روحانیت شیعه را میتوان در دوره پیدایش اسلام و در سیاستمداری خود «محمد» که اسلام را برای منفعت شخصیاش اختراع کرد، جُست. روشنفکران شیعه هم بر اینکه قرآن نمیتواند کلام پروردگار باشد پیبردهاند، و تاکید بر این دارند که قرآن زندگینامه محمد میباشد. سُورههای که در مدینه و مکه نوشته شدهاند، این باور را در ذهن بوجود میآورد که در مدینه برای رسیدن به قدرت و در مکه برای نگهداری قدرت و طبق شرایط زمانی مشخصی برهم بافته شدهاند. زمانیکه مذهبی بر پایه دورغ و ریاکاری پایهگذاری شده باشد از پیروان و مُبلغان آن توقع دیگری نمیتواند داشت به غیر از ترویج خرافات و فرار از دانش!
در اسلام شیعه، حکم شرعی همیشه بر خلافه رویدادهای زمانه بوده است. هیچگاه آیندهنگری در این احکام دیده نشده است. از مخالفت با آبِ لولهکشی شده تا مخالفت با دانشآموزی زنان، تمامی احکام شرعی برای ابراز وجود روحانیت شیعه و دخالت در امور جامعه در منفعتطلبی و سهمگیری آنان بوده. سازماندهی روحانیت شیعه که در دورافتادهترین نقاطع کشور هم نمایندهای برای مغزشوئی و ترویج خرافات داشته و دارند، آنان را به پر قدرتترین حزب سیاسی کشور تبدیل کرد که در سال پنچاه و هفت توانست با کمک چپگرایان انقلابی، ایران را تحت تسلط خود درآوردند. پایهگذاری حزبالله نمایانگر دخالت مستقیم الله (بُتی در خانه کعبه) در سیاست و به در آوردن الله از متافزیک و فانی کردن آن است. فرقه شیعه همیشه بدنبال ساختن دشمنی کاذب برای پیشبرد اهداف کوتاه مدت خود بوده. اینکه باید قبول کنیم، غرب دشمن جمهوریاسلامی میباشد و تا زمانیکه امریکا و اسرائیل از بین نرفتهاند روحانیت شیعه خود را در خطر میبیند، تنها از ذهن عقب افتاده کسانی میتواند ترشع شود که بدون وجود دشمن کاذبی نمیتوانند هویتی برای خود کسب کنند. هویت روحانیت شیعه در تناقصیابی و دشمن تراشیست. اگر فرض را بر این بگذاریم که روزگاری امریکا و اسرائیل از بین بروند، در آن روزگار، باز روحانیت شیعه دشمن جدیدی برای خود خواهد ساخت تا بتواند به موجودیت خود ثبات ببخشد!
ولی دلایل اصلی غربستیزی روحانیت شیعه را باید از منظرگاه دیگری هم مورد بررسی قرار داد و سوال کرد که چرا باید غرب دشمن اسلام شیعهگری باشد؟ چپگرایان ایران برای غربستیزی خود دلایل ایدولوژیکی داشتهاند و هنوز هم از خر شیطان پایین نیامدهاند، گرچه در پناه غرب و کشورهای غربی به زندگی خود ادامه میدهند! ولی دلایل غربستیزی روحانیت شیعه پایههای ایدولوژیکی ندارد، چون خودشان کاپیتالیستتر از غرب هستند! برای پاسخ دادن به این سوالات باید دید که در غرب چه عاملی وجود دارد که وحشت آخوندی را تحریک کرده؟ چگونه غربیها، که پایههای اصلی سیاست خود را در گفتگو با دگراندیش خود گذاشتهاند و حتا در جنگ سرد با گفتگو با شوروی سابق دستپیش را همیشه داشتهاند و سیاست گفتگو متقابل را تا بدآنجا پیش بردهاند که سالهاست هم اجناس خود را به جمهوریاسلامی میفروشند و هم پای هر مذاکرهای با جمهوریاسلامی نشستهاند، هنوز نتوانستهاند اعتمادی را ما بین رهبران جمهوریاسلامی بوجود آورند؟ با اینکه رسانههای غربی هم هیچگاه از وجود اپوزیسیون جمهوریاسلامی سخنی به میان نیاورده و تنها اپوزیسون خودی جمهوریاسلامی را زیر پوشش خود خبری خود نگهداشتهاند، باید پرسید که دیگر غرب چه باید بکنند تا وحشت آخوندی فروکش کند؟
بُنمایه اصلی پیشرفت در غرب دانشآموزی، تحقیق و پژوهش در رابطه با کشف پاسخ برای پدیدههای طبیعی و اختراعات روزمره و مفید برای بشریت میباشد. غرب در صدد استفاده از علوم انسانی برای آگاهی هر چه بیشتر بشریت از موجودیت خویشتن خویش و بطور کلی و گسترده پیشرفت بشریت و آیندهنگریست. در این میان غرب اشتباهات فراوانی را هم انجام داده است ولی با این تجربیات که بدست آورده، توانسته است پاسخی درخور برای سوالات خود پیدا کند. هرآنچه را که غرب انجام میدهد، روحانیت شیعه چون در اختیار و کُنترل خود ندارد باید با آن مخالفت کند تا از وجودش بهرهای ببرد. در غرب دیگر انسانی وجود ندارد که بخواهد از روحانیت شیعه برای ورود به دستشوئی سوال شرعی کند. سوالات مردم بوسیله دانش امروزی همگی پاسخپذیر هستند و احتیاجی به علمایاعلام و حجج اسلام نیست که خود را در هر امری که بخواهند دخالت دهند و به فکر منفعت خویش از ناآگاهی مردم استفاده کرده و آنان را منع به پیشرفت کنند. آنچه را که روحانیت شیعه از بدور حکومتش در پی بدست آوردنش بوده کُنترل مطلق جامعه در تمامی امور شخصی و عمومی بوده. آیا زمان این نرسیده است که به روحانیت شیعه همانند زالوهای اجتماعی بنگریم؟ غربستیزی جمهوریاسلامی تنها برای بقای افرادی مانند خامنهای و رفسنجانی یا مافیای اسلامی میباشد که در طول عمرشان یک بار هم سخن راست از زبانشان بیرون نیامده است و برای هر مسئلهای به حدیث و روایتی از خود درآورده پناه برده و هیچگونه مسئولیتپذیری را بر خود روا نمیدارند.
دشمن اصلی روحانیت شیعه دانش و آگاهیست و به همین دلیل میباشد که با غرب دشمنی کاذبی دارند و ایران و ایرانیان را در این غربستیزی میخواهند با خود از بین ببرند! باید کمکم از انقلابیون سال پنچاه و هفت پرسید: نتیجه انقلاب نالازمشان چیست؟ و تا چه زمانی ملت ایران میبایستی بندگی اربابان بیسواد خود را (روحانیت شیعه) تحمل کنند؟ به چه پیشرفتهای جامعه ایران در این مدتی که از انقلاباسلامی میگذرد، رسیده است؟ آیا ویرانی کامل ایران هدف اصلی انقلابیون سال پنچاه و هفت بوده و هست؟ سوال زیاد میباشد ولی هیچ سازمان و حزب انقلابی در خود مسئولیت پاسخگویی را نمییابد. هر روزی که از عمر جمهوری اسلامی میگذرد ایران بیشتر در مُرداب خرافات و جعل و فساد فرو میرود. ایران تنها با سرنگونی کامل جمهوریاسلامی و به دادگاه کشیدن روحانیت شیعه همانند حزب فاشیست آلمان بعد از جنگ جهانی دوم میباشد، که میتواند امیدی به آینده داشته باشد. تمامی راههای مسالمتآمیز را سران جمهوریاسلامی به روی خود بستهاند.
نظرات نویسنده این نوشتار میتواند مطابق با دیدگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) نباشد.