زندگی و سیاست‌های امروزی

  بیشتر انسان‌ها می‌خواهند که زندگی جدیدی را آغاز کنند، ولی تنها با تجربه‌ها و آگاهی‌های که تاکنون و در سیر زندگی خود بدست آورده‌اند! در گذشته غرق شدن از همین جا شروع می‌شود، که افرادی می‌خواهند اشتباهات گذشته خود را ترمیم کنند و یا بصورت دیگر زندگی کنونی و آینده خود را فدای گذشته‌ای می‌کنند که دیگر قابلیت تغییرپذیری ندارد. زمان را نه می‌توان ساکن نگاه داشت و نه می‌توان جهت و روند آن را تغییر داد (با ابزارهای در دست امروزی)، تنها می‌توان از هم اکنون شیوه زندگی را با تصمیمات و اراده فردی بسوی پیشرفت و ترقی در مسیر دلخواه انداخت. به کلامی ساده‌تر زندگی یعنی آگاهی‌پذیری و تجدد ممتد و بی‌انتها

«شما نمی‌توانید یک زندگی جدید را شروع کنید، اما هر روز یک روز جدید است.»

این گفتاورد از هنری دیوید تورو فیلسوف آنارشیست آمریکائی می‌تواند انسان‌ها را امیدوارتر از گذشته بکند و همچنین با فرهنگ ایرانی سازگاری بنیادی مشخصی دارد (نوروز به معنای شروعی دوباره). بیشتر انسان‌ها می‌خواهند که زندگی جدیدی را آغاز کنند، ولی تنها با تجربه‌ها و آگاهی‌های که تاکنون و در سیر زندگی خود بدست آورده‌اند! در گذشته غرق شدن از همین جا شروع می‌شود، که افرادی می‌خواهند اشتباهات گذشته خود را ترمیم کنند و یا بصورت دیگر زندگی کنونی و آینده خود را فدای گذشته‌ای می‌کنند که دیگر قابلیت تغییرپذیری ندارد. زمان را نه می‌توان ساکن نگاه داشت و نه می‌توان جهت و روند آن را تغییر داد (با ابزارهای در دست امروزی)، تنها می‌توان از هم اکنون شیوه زندگی را با تصمیمات و اراده فردی بسوی پیشرفت و ترقی در مسیر دلخواه انداخت. به کلامی ساده‌تر زندگی یعنی آگاهی‌پذیری و تجدد ممتد و بی‌انتها!

زندگی برای انسان‌هایی که از باورهای اشتباه و سُنتی خود گذر کرده‌اند، همانند حلقه‌ای از زنجیره‌ای می‌باشد که با تولد فرد آغاز و با مرگ او به اتمام می‌رسد. در این محدوده زندگی، انسان‌ شادی‌ها و اندوه‌های فراوان، مانند مرگ پدر و مادر، ازدواج، تولد فرزندان و فراز و نشیب‌های زیادی را تجربه می‌کند، که به او کمک کرده تا محیط اطراف خود را بهتر بشناسد. زندگی حلقه‌ایست که طبیعت برای سیر تکاملی خود به آن احتیاج دارد. برای طبیعت مهم نیست که انسان در دوران زندگی خود به چه ثمره‌های مادی خواهد رسید، بلکه این مهم است که افراد چه آگاهی‌هایی را می‌توانند از محیط اطراف خود به نسل‌های بعدی خود انتقال دهند.

خرد انسانی موهبتی طبیعی می‌باشد و نه موهبتی الهی. این خردِ ابزارساز انسان است که برای پاسخی درخور پیدا کردن برای پدیده‌های طبیعی و روزمره و پرسش‌های بی‌پاسخ خود، خدا را آفریده و سرانجام خدا را به برده‌ای‌ بی‌اراده در دست روحانیان مذهبی تبدیل کرده (اسلام و مسیحیت). اگر قبول کنیم که بیشترین سردرگمی انسان‌ها را باید در سُنت‌هایی جُست که با آگاهی‌های امروزیمان قابل قبول نیستند و در ذهن انسان‌های بوجود آمده‌اند که اطلاعات امروزین ما را نداشته، چرا نباید از آنان گذر کرد؟ چه کسی به خود این حق را داده که فرزند مسلمانی را مسلمان‌زاده بنامد؟ آیا فرزندان یک دانشمند بصورت اتوماتیک دانشمند خواهند شد؟ و آیا تمامی شاهزادگان باید پادشاه شوند؟ و آیا تمامی افرادی که خود را سید اولاد پیامبر اسلام بر می‌شمارند باید عاقبت به پیامبری برسند؟ (البته کسی نمی‌پرسد چگونه از پیامبری که فرزند مذکر نداشته و در مذهبی که حقوق زنان برابر با نصف حقوق مردان است، اصولا فردی می‌تواند لقب «سید» بودن به را به خود هدیه بدهد؟)

در سیاست هم‌مانند زندگی سیاستمداران ایرانی بیشتر به گذشته‌ای آویزان می‌شوند که نه قابل تکرار است و نه عاری از اشتباه بوده. هر تصمیمی که خرد انسانی می‌گیرد وابسته به داده‌های می‌باشد که انسان تا به امروز به آن رسیده است. در آینده می‌تواند تصمیمات امروزین ما کاملا اشتباه از آب درآید و خلاف آنچه که در ذهن ما بوده، بوجود آورد. ولی این دلیلی برای عدم خردگرایی نمی‌باشد بلکه تجربه‌ای خواهد بود برای آینده‌گانی که پیشرفت بیشتری از ما خواهند داشت. آیا کشف حجاب تاثیر مثبتی بر جامعه آن زمان ایران گذاشته؟ و یا اینکه گروهی برای مخالفت ورزیدن با رضاشاه تمامی دست‌آوردهای او را می‌خواهند رد کنند، چون نسبت به وی کینه‌ای ایدئولوژیکی از سوی پیش‌کسوت‌‌هایشان به آنان به ارث رسیده؟ زمانی گذشته چراغ راه آینده خواهد بود که توانایی درک اشتباهات گذشته خود و نیاکانمان را داشته باشیم و راه‌کاری را برای بهینه‌سازی سیاست روز ارایه دهیم. قدرت تشخیص ما وابسته به تصمیمات افرادی می‌باشد که در تاریخ معاصر کشور تاثیر‌گذار بوده‌اند. این تاثیرگذاری‌ها می‌توانند مثبت یا منفی باشد، مهم برای ما تشخیص سالم و بی‌‌طرفانه این تاثیرگذارهای باید باشد. در رابطه با کشف حجاب باز این خرد انسانیست که بعد از هفتاد سال می‌تواند بی‌طرفانه قضاوت کند. آن سوی مسئله این خواهد بود که اگر کشف حجاب از طرف رضاشاه انجام نمی‌شد امروز چه برداشتی ما موافقان عمل‌کردهای رضاشاه و مخالفان وی می‌داشتیم؟

بیشترین مردم توانایی تشخیص مصلحت فردی خود را دارا می‌باشند ولی این کافی نیست! باید مصلحت فردی را به مصلحت جامعه پیوند زد. وظیفه و مسئولیت یک سیاستمدار در همین جا آشکار می‌شود. سیاست برپایه داده‌های سُنتی نادرست توانایی ارایه برنامه‌ای برای پیشرفت و ترقی جامعه نخواهد داشت، بلکه سیاست تابع خرد انسانی توانایی شناخت جامعه و تشخیص هنجارهای اجتماعی و سیاسی موجود را بوجود می‌آورد و این تازه صورت مسئله می‌باشد که با آگاهی‌های بیشتر و روزانه متغیر و سیال جلوه می‌کند. اینکه می‌گویند سیاست پدر و مادر ندارد برداشتی کاملا نادرست است. یک سیاستمدار باید بتواند هر روزه توانایی اصلاح خود و برنامه‌های سیاسی‌اش را داشته باشد. سه سال پیش تنها گذر سیاسی از جمهوری اسلامی برای اپوزسیون ایران اهمیت می‌داشت. ولی امروز ورشکستی اقتصادی به ورشکستی سیاسی جمهوری اسلامی اضافه شده است. نگاه ما می‌بایستی به آینده ایران تغییری اساسی پیدا می‌کرد و پیدا هم کرده است. بیشترین افرادی که تنها رسیدن به قدرت سیاسی برایشان اهمیت می‌داشت امروز زیر مشکلات پیش‌رو برای بازسازی ایران کمر خم کرده‌اند و در خود توانایی تاثیرگذاری بر جامعه را نمی‌یابند و به جای ارایه راه‌حل‌های سیاسی و اقتصادی، همانند آخوندها به تعریف واژه‌های و ابراز وجود کردن می‌پردازنند. در حالی که مسئولیت ما در قبال جامعه ایرانی سنگین‌تر از گذشته شده است.

شاید برای کسانی که موج‌سواری را با سیاست‌ورزی اشتباه گرفته‌اند، ناامیدی و کناری‌گیری از سیاست بهترین تصمیم شخصی باشد. ولی برای ما لیبرال دموکرات‌های مشروطه‌خواه که به آینده ایران امیدوار هستیم، هر روز روزی جدیدی می‌باشد که می‌توان گام نوینی را در راه مبارزه با استبداد برداشت. «بیشترین خوشبختی‌ها برای بیشترین مردمان» برای یک مشروطه‌خواه شعار بی‌معنا و مردم‌پسندی نیست، بلکه هدفی می‌باشد که از اندیشه‌ورزان صدر مشروطیت به ما انتقال یافته و ما هم به آینده‌گانمان انتقال خواهیم داد. در این راه، فراز و نشیب‌های فراوان بر ما خواهد گذشت. سنگین شدن مسئولیت‌ها و پیچیدگی مسائل اقتصادی و اجتماعی کشور نمی‌تواند جلوی آینده‌نگری‌های ما را بگیرند، چون برای هر مشکلی راه‌حلی را می‌توان پیدا کرد. اگر این چنین نمی‌بود ما توانایی اینکه خود را مشروطه‌خواه بنامیم را نمی‌داشتیم. یک مشروطه‌خواه باکی از آینده در دل ندارد و امید به آینده را به ناآگاهی‌های امروزی خود نمی‌بازد. زندگی برای یک مشروطه‌خواه یعنی تاثیرگذاری بر جامعه‌، رسیدن به قدرت سیاسی مسئله جنبی یک مشروطه‌خواه می‌باشد. این فرق اساسی مابین مشروطه‌خواهان و سیاست‌ورزانی می‌باشد که تنها به قدرت سیاسی رسیدن را هدف خود کرده‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید