ناامیدی مزمنی که جامعه ایرانی را فرا گرفته، میتوان به امیدواری تبدیل کرد در صورتی که مسئولیتپذیر در مقابل مردم باشیم. مردم ایران بغیر از امنیت و رفاه اجتماعی در آینده توقع دیگری از ما و یا دولت وقت و منتخب خامنهای ندارند. آیا میتوانیم شکستی که همگی در اپوزسیون جمهوری اسلامی خوردهایم را به پیروزی تبدیل کنیم؟ این بستگی به عملکردهای امروزی ما دارد. به اندازه کافی تجربه بدست آوردهایم که بتوانیم جمهوری اسلامی را سرنگون کرده و جامعه مدنی آینده ایران را پایهگذاری بکنیم. در این راه هر فرد ایرانی مسئولیتی ملی خود را خواهد داشت که با آن نه تنها جمهوری اسلامی بلکه رسانههای غربی را هم به شکست خوردن وادار خواهد نمود. اصولی که باید به آن پایبند باشیم زیاد نیستند، ولی پایداری همگانی به آنها امید بخش برای تمامی ناامید شدگان خواهد بود. مردم ایران در این سی و پنچ سال حکومت اسلامی بارها برای گرفتن حقوق از دست رفته خود تلاشهای فراوانی را شروع کردهاند و باز هم به هر دلیلی مخالفت خود را با جمهوری اسلامی بروز خواهند کرد. برای آن روز باید از هم اکنون آماده باشیم. با امید به شروع دوبارهای برای آزادی و بازسازی کشورمان ایران، میبایستی تلاشهایمان را هماهنگ کنیم بغیر از این راه، تمامی راههای دیگر را خودمان (همه مسئول هستیم) از بین بردهایم.
شکستی که جنبش سبز خورد (ناسرانجامی خواستهای اولیه مردم)، نه بخاطر ضعف مردم در مقابل دیکتاتور دینی، بلکه به علت بیبرنامهگی و قدرتطلبیهای شخصی از یک طرف و دفاع غرب از جمهوری اسلامی از طرف دیگر میبود. مردم در هنگامه جنبش سبز آماده گذر از جمهوری اسلامی بودند ولی سیاستورزانی که خود را اپوزسیون جمهوری اسلامی نام گذاشتهاند، همگی در دام قدرتطلبیهای شخصی و رهبرسازیهای کاذب و بیمورد و تصمیمگیریهای کینهتوزانه افتاده بودند. آنانی که بر اصول اولیه خود در مبارزه پا فشاری میکردند (حزب مشروطه ایران) در مقابل آن صحنهسازیهای رسانههای غربی صدایشان به جائی نرسید و اگر هم رسید، توان بازتاب پیدا کردن همگانی را در آن آشفته بازار ریاکاران پیدا نکرد. غربیان در آن همهمه جنبش سبز تنها به فکر منافع ملی خود میبودند و مانند همیشه برایشان مهم نبوده و نیست و در آینده مهم نخواهد بود که چندین هزار نفر اعدام و شکنجه در جمهوری اسلامی شدهاند و خواهند شد. همان نفت ارزان و مفت و مجانی برایشان کافی میبود که از جمهوری اسلامی بیپروا دفاع کنند (اوباما از پشتیبانی از جنبش سبز سر باز زد). مگر نه اینکه بخاطر وجود جمهوری اسلامی بیش از هزار میلیارد دلار سرمایههای ملی ایران بخاطر بلندپروازیهای هستهای به باد فنا رفت و بیشترین استفادهها را غربیان از این تاراج ملی بردند. اگر به گفته مردم داخل کشور توجه کنیم که میگویند: «هر آنچه آخوندها میگویند برعکس آن درست میباشد» به این نتیجه ساده خواهیم رسید که اگر خامنهای میگوید غرب دشمن اوست، باید بدین معنا تعبیر شود که غرب دوست صمیمی او و جمهوری اسلامیاش میباشد.
چندین بار از دوستان شنیدهام که چرا اصلاحطلبان جمهوری اسلامی که در حال حاضر به جای دیپلماتهای وزارت خارجه ایران در اروپا و امریکا عمل میکند، زیر سوال نمیروند و پاسخگوی کسی هم نیستند که چگونه و از چه طریقی تغذیه میشوند؟ و چرا آنان لابیگرایان جمهوری اسلامی نام گرفتهاند؟ در پاسخی کوتاه به این دوستان باید متذکر شد، که مگر جمهوری اسلامی چندین قهرمان پوشالی برای در دست گرفتن رسانههای غربی در آب نمک نخوابانید و در زمان لازمه به اروپا و امریکا برای لابیگری صادر نکرد (فریب الماس یکی از ناموفقترین و اکبر گنجی یکی از موفقترینهای آنان میباشد)؟ آیا تاکنون کسی را در جمهوری اسلامی دیدهاید که پاسخگوی مردم باشد که این طیف اسلامگرایان اصلاحطلب پاسخگوی اعمال خود باشند؟ در حال حاضر سفارتخانههای ایران تنها برای امور اداری مردم باز هستند و کارهای دیپلماتیک در داخل سفارتخانهها انجام نمیگیرد، چون اعتماد جهانی را که جمهوری اسلامی با تجاوز به سفارت امریکا در تهران از دست داد، نه توان بازسازیش را داراست و نه جهان اعتمادی به جمهوری اسلامی پیدا کرده است. سفارتخانههای جمهوری اسلامی بغیر از قاچاقیگری برای سپاه پاسداران و خانهای امن (خانههای تیمی چریکهای سابق) برای ماموران امنیتی جمهوری اسلامی بودن، کاربرد دیگری نداشته و ندارند. به همین دلایل ساده بجای دیپلماتهای ایرانی در حال حاضر اصلاحطلبان جمهوری اسلامی هستند که توانستهاند با هزینههای هنگفت توجه سیاستمداران غربی را به خود جلب کنند و از سیاستهای جمهوری اسلامی پشتیبانی کنند.
غرب خود صادر کننده تکنولوژی برای صنایع اتمی ایران میباشد. نباید فراموش کرد که کامپیوترهای ساخت آلمان بودند که در اثر ویروسی آلمانی (امریکایی، اسرائیلی) از کار افتادند. مهم نیست که چند دلال در خرید و فروش آن کامپیوترها آلمانی استفادههای خود را بردهاند، مهم این میباشد که غرب کالای را که به فروش رسانده در حین کارکردن از کار انداخته. همانند این میباشد که یک ماشین آلمانی را شما بخرید و شرکتی که آن ماشین را ساخته است امکان رانندگی کردن با آن ماشین را در حین رانندگی از شما بگیرد. تنها این موارد نیستند، موارد دیگری را هم میتوان نام برد که غرب از وجود رژیم جمهوری اسلامی در ایران بهترین استفادهها را برده است. فروش اسلحه به تمامی شیخ نشینهای حومه خلیج فارس، مسلح کردن عربستان سعودی به پیشرفتهترین هواپیماهای نظامی و تانکهای مدرن که در صحراهای عربستان در حال پوسیدن هستند و نیروی که توانایی استفاده از این اسلحهها را داشته باشند، عربستان سعودی نمیتواند تامین کند (اسلحههای که غرب در دو جنگ با عراق به خاورمیانه انتقال داده بود در همان منطقه بفروش رسیدند). اسلحههای که در جنگ داخلی سوریه استفاده میشوند، با پشتیبانی مالی جمهوری اسلامی و عربستان سعودی بیشتر از خود غرب خریداری شدهاند و تا زمانیکه مانند جنگ ایران و عراق دو طرف قدرت خرید اسلحه را داشته باشند، جهانیان به آنان اسلحه خواهند فروخت. بازاری که جمهوری اسلامی در جنوب لبنان با حمایت از حزب الله برای آلمانیها بوجود آورده است آنچنان سودآور بوده که آلمان یک ناوچه جاسوسی خود را سالهاست که در شرق دریای مدیترانه قرار داده و هم اکنون برای برقراری تعادل نظامی در سوریه به هر دو طرف اطلاعات نظامی میفروشد (ماموریت این ناوچه جاسوسی از طریق مجلس آلمان به تائید رسیده).
شوراهایی که مانند قارچ از زمین درآمدند و تنها خواستههایشان این بود که به گرد من جمع شوید تا شما را رهبری کنم، نتوانستند حداقل مابین خودیهایشان هماهنگی لازم را برای مبارزه با جمهوری اسلامی برقرار کنند. وقتکشی برای تشکیل این شوراها و منشورهای کپی شده از دیگران و انتخابات نمایشی که جمهوری اسلامی در برپا کردن آنها استاد است، نیروهای مخالف جمهوری اسلامی در خارج از کشور را دلسرد کرده و از میان میدان مبارزه به کنارهای کشانده و به نظارهگر بیخاصیت تبدیل کرد. زمانیکه که بیان کردیم، فرقی ندارد که در سیاست با چه هدفی وارد میشوید، ولی حداقل در سیاست باید اندیشه و برنامهای را برای آینده کشور مطرح کنید تا مردم بدانند که شما برآوردنده کدامین خواستهای آنان هستید، ما را به نفاقافکنی مفتخر کردند. سران شوراها به جای اینکه حزب نوینی را تاسیس کنند و آن را سازماندهی دهند، از همه میخواستند که احزاب موجود را منحل کرده و به شورای که هیچ برنامهای نداشت بپیوندند. و یا زمانی که میگفتند، یا باید به ما بپیوندید یا حزب شما را ویران خواهیم کرد و تا بدان جا پیش رفتند که سر سختترین مخالفان جمهوری اسلامی را ناامید از مبارزه نمودند، باز ما (حزب مشروطه ایران) بودیم که به اصول خود پایبند ماندیم. این پایبندی ما به اصول، حاصل بیست سال تجربه و سازماندهی حزبی میباشد که در آنانی که تازه از راه رسیدهاند موجود نیست. با تمام این تفاصیل هنوز برای ادامه مبارزه نیروهای کافی وجود دارند و میتوان مبارزه را سازماندهی کرد، ولی نه زیر نظر افرادی که «تاکسی صدا کن» نماد همبستگی ایران بوده و هستند.
ما ایرانیان بغیر از خودمان کسی را نه در شرق و نه در غرب پیدا نخواهیم کرد که مدافع منافع ملیمان باشد، رسانههای غربی در سال پنجاه و هفت خمینی را در ماه دیدند و انقلاب نالازم اسلامی را به ایرانیان تحمیل کردند. در جنبش سبز هم باز این رسانههای غربی بودند که برای ادامه حیات جمهوری اسلامی بار دیگر به میدان مبارزه ایرانیان خود را وارد کرده و آن را به شکست کشانیدند. با این همه تجربه تاریخی امروز دیگر نباید فریب شرق و غرب و جمهوری اسلامی را خورد. اختلافات سیاسی بسیار خوب هستند تا آگاهیهای لازم به جامعه ایرانی داده شود ولی این اختلافات نباید سد راهی برای مبارزه باشند. شکستی که همگان در جنبش سبز از جمهوری اسلامی و حامیان غربی و شرقی آن خوردند، نباید تکرار شوند. به همین جهت میبایستی که در وهله اول اعتمادی ما بین سیاستمداران ایرانی بوجود آید که دیگر در دام قدرتطلبیهای شخصی گرفتار نمانند. زمانیکه توانستیم برای اهداف مشترک با هم همکاری و فعالیت کنیم و اختلافات کوچک را بهانهای برای عدم همکاری نکنیم، پیروز خواهیم شد. در آن زمان مهم نیست که چه گروهی به قدرت سیاسی دست خواهد یافت، بلکه مهم اصولی میباشند که همگان به آن پایبند خواهند بود.
ناامیدی مزمنی که جامعه ایرانی را فرا گرفته، میتوان به امیدواری تبدیل کرد در صورتی که مسئولیتپذیر در مقابل مردم باشیم. مردم ایران بغیر از امنیت و رفاه اجتماعی در آینده توقع دیگری از ما و یا دولت وقت و منتخب خامنهای ندارند. آیا میتوانیم شکستی که همگی در اپوزسیون جمهوری اسلامی خوردهایم را به پیروزی تبدیل کنیم؟ این بستگی به عملکردهای امروزی ما دارد. به اندازه کافی تجربه بدست آوردهایم که بتوانیم جمهوری اسلامی را سرنگون کرده و جامعه مدنی آینده ایران را پایهگذاری بکنیم. در این راه هر فرد ایرانی مسئولیتی ملی خود را خواهد داشت که با آن نه تنها جمهوری اسلامی بلکه رسانههای غربی را هم به شکست خوردن وادار خواهد نمود. اصولی که باید به آن پایبند باشیم زیاد نیستند، ولی پایداری همگانی به آنها امید بخش برای تمامی ناامید شدگان خواهد بود. مردم ایران در این سی و پنچ سال حکومت اسلامی بارها برای گرفتن حقوق از دست رفته خود تلاشهای فراوانی را شروع کردهاند و باز هم به هر دلیلی مخالفت خود را با جمهوری اسلامی بروز خواهند کرد. برای آن روز باید از هم اکنون آماده باشیم. با امید به شروع دوبارهای برای آزادی و بازسازی کشورمان ایران، میبایستی تلاشهایمان را هماهنگ کنیم بغیر از این راه، تمامی راههای دیگر را خودمان (همه مسئول هستیم) از بین بردهایم.