جهاد اندر جهاد و «الله» بی‌کفایت

  روحانیت یکی از پست‌ترین لایه‌های اجتماعی هست که هیچ‌گاه خود را ‏شهروند عادی حس نمی‌کند، بلکه خودشان را یک طبقهٔ اجتماعی بیان ‏می‌کند که از سطح عموم مردم به لحاظ اجتماعی بالاتر قرارگرفته‌اند ‏‏(آقابالاسر). روحانیت خود را از طبقات فرهیختهٔ اجتماع، محترم و نخبه ‏به‌حساب می‌آورند و باور دارد که تمامی افراد جامعه برده و بنده آنان هستند. ‏برای اینکه مردم عادی یک روحانی را تشخیص بدهند نوع لباس پوسیدن ‏روحانیت در همه ادیان متمایز با مردم عادی هست. روحانیت خود را حافظ ‏مذهب و تنها راه ارتباطی مردم با خدا می‌پندارد و از این روی درآمدهای مالی ‏خود را تأمین می‌کند. قوانین اجتماعی برای روحانیت اعتباری ندارند و به ‏همین جهت در جمهوری اسلامی دادگاه ویژه روحانیت با دادگاه‌های دیگر هیچ ‏ربطی پیدا نمی‌کند. روحانیت در تمامی ادیان، زنده و مرده جهان سربار جامعه ‏و مانع پیشرفت و ترقی‌خواهی مردم بوده و هستند. نسبت دادن «زالوصفتی» ‏به روحانیت تنها در دین اسلام رایج نیست، کاتولیک‌ها هم ‌دست کمی از ‏آخوندهای اسلام در ثروت‌اندوزی و ناآگاه نگاه‌داشتن مردم عادی ندارند. ‏جامعه‌ای که در دست روحانیت اداره شود تنها راهی که می‌تواند بپیماید به ‏قهقراست.‏

مذاهب گوناگونی که در سطح جهان وجود دارند تنها در یک‌چیز باهم اشتراک ‏دارند و آن‌هم «روحانیت» است که خود را مابین مردم و خدای خیالی قرار ‏داده‌اند. این فرایند را می‌توان از ژاپن تا هندوستان، خاورمیانه، اروپا و امریکا ‏دنبال کرد. در ژاپن عده‌ای آلت تناسلی مردان را می‌پرستند. در هندوستان که ‏تعداد مذاهب مختلف سر به فلک کشیده، اکثریت مردم «گاو» را حیوانی ‏مقدس برمی‌شمارند و اعتقاد دارند که روح نسل‌های گذشته در این حیوان ‏تبلور پیدا کرده. اسلام در خاورمیانه را دیگر نمی‌توان مذهبی برشمرد بلکه ‏اسلام بیشتر به شیوه‌ای برای اداره و کنترل جامعه تبدیل شده که پایه‌های ‏اصلی آن بر دروغ و نفرت‌پراکنی پی‌ریزی شد و در اوایل پیدایش خود ترویج ‏کننده ناسیونالیسم عربی برای گردشگری هر چه بیشتر مسلمانان به ‏عربستان صدر اسلام بوده. خورشیدپرستان مصر، هم خدای خود را به عرب‌ها ‏باختند و هم زبان محاوره‌ای خود را از دست دادند. یونانیان با خداهای گوناگون ‏هیچ‌گاه به یکتاپرستی روی نیاوردند. در امریکای میانی و جنوبی قبل از ورود ‏اروپائیان به آن قاره مردم خورشید را یگانه‌ترین خدا می‌پنداشتند. آنچه را که ‏سرچشمه به وجود آمدن این‌همه مذاهب گوناگون شده، می‌توان در دو عامل ‏یافت، اول پاسخ دادن به سؤال اولیه هر فردی که «هدف از زندگی چیست و ‏انسان برای چه آفریده‌شده است؟» و دومین عامل، رقابت روحانیون برای به ‏وجود آوردن خدای تازه و سهم‌گیری از ناآگاهی مردمان اطراف خود.‏

روحانیت یکی از پست‌ترین لایه‌های اجتماعی هست که هیچ‌گاه خود را ‏شهروند عادی حس نمی‌کند، بلکه خودشان را یک طبقهٔ اجتماعی بیان ‏می‌کند که از سطح عموم مردم به لحاظ اجتماعی بالاتر قرارگرفته‌اند ‏‏(آقابالاسر). روحانیت خود را از طبقات فرهیختهٔ اجتماع، محترم و نخبه ‏به‌حساب می‌آورند و باور دارد که تمامی افراد جامعه برده و بنده آنان هستند. ‏برای اینکه مردم عادی یک روحانی را تشخیص بدهند نوع لباس پوسیدن ‏روحانیت در همه ادیان متمایز با مردم عادی هست. روحانیت خود را حافظ ‏مذهب و تنها راه ارتباطی مردم با خدا می‌پندارد و از این روی درآمدهای مالی ‏خود را تأمین می‌کند. قوانین اجتماعی برای روحانیت اعتباری ندارند و به ‏همین جهت در جمهوری اسلامی دادگاه ویژه روحانیت با دادگاه‌های دیگر هیچ ‏ربطی پیدا نمی‌کند. روحانیت در تمامی ادیان، زنده و مرده جهان سربار جامعه ‏و مانع پیشرفت و ترقی‌خواهی مردم بوده و هستند. نسبت دادن «زالوصفتی» ‏به روحانیت تنها در دین اسلام رایج نیست، کاتولیک‌ها هم ‌دست کمی از ‏آخوندهای اسلام در ثروت‌اندوزی و ناآگاه نگاه‌داشتن مردم عادی ندارند. ‏جامعه‌ای که در دست روحانیت اداره شود تنها راهی که می‌تواند بپیماید به ‏قهقراست.‏

غربیان برای منافع ملی خود از حکومت‌های که به دست روحانیت اسلامی ‏اداره می‌شوند حمایت می‌کنند. دلیل این حمایت همین عقب‌ماندگی ‏اجتماعی و در نتیجه تاراج بی‌مانع منابع زیرزمینی این کشورها هست که ‏سیاستمدارانشان از پست‌ترین لایه‌های اجتماعی آن کشور تشکیل شده‌اند. ‏آنچه در غرب به‌عنوان «اسلام‌شناسی» به مردم ارائه می‌شود تنها یکروی ‏سکه هست روی دوم سکه که روحانیت اسلامی می‌باشد برای عموم مردم ‏پوشیده می‌ماند. فرض را بر این بگذاریم که در یک فیلم جنایی پلیس قاتل را ‏می‌گیرد ولی دادگاه قاتل را مجرم نمی‌شناسد بلکه اسلحه قاتل را مورد ‏شناسایی قرار می‌دهد و متهم به قتل می‌کند و قاتل مبرا از هم جرمی ‏شناخته می‌شود! «اسلام» ابزاری در دست روحانیت است و غربیان ‏می‌خواهد اول این ابزار را به جامعه خود بشناسانند و نه افرادی که از این ابزار ‏استفاده می‌کنند! دلیل این گمراه نمودن مردم در غرب، استفاده‌ای است که ‏خود غرب از دین مردم و به‌وسیله روحانیت مذاهب مختلف برای کنترل جامعه ‏می‌کنند می‌باشد.‏

اسلام برای غرب تنها برای کُنترل جامعه و وابستگی دولت‌های اسلامی به ‏کالاهای مصرفی و نظامی خلاصه می‌شود. هر دولتی که به‌راحتی بتواند ‏مردم خود را تحت کُنترل درآورد در حال حاضر اتوماتیک‌وار وابسته به غرب ‏خواهد شد (خرید اسلحه، آموزش شیوه‌های مختلف شکنجه، داروهای زبان‌باز ‏کن، آموزش نیروهای ضد شورش و غیره)، چون دولت‌های اسلامی بدون وجود ‏غرب نخواهند توانست از ثروت‌های که از نادانی مردم خود انداخته‌اند استفاده ‏کنند. وجود فرزندان و نوه‌های روحانیت شیعه در امریکا نشانه‌ای از جذابیت ‏اسلام برای غرب است (فرزندان شیخ‌نشینان حومه خلیج‌فارس در امریکا را ‏نباید فراموش کرد). ثروت‌های مصادره شده در ایران از این طریق به بازارهای ‏تجاری غرب سرازیر می‌شوند. بانک‌های غربی پول‌های به غارت رفته در ‏کشورهای اسلامی را به‌راحتی بعد از سرنگونی آن دولت‌ها به نفع خود سر به ‏نیست می‌کنند (رئیس دولت پیشین تونس بیش از نیم میلیارد دلار در ‏بانک‌های اروپا سپرده داشت که بعد از سرنگونی‌اش دیگر صاحب آن ثروت ‏نیست و یا ثروتی که قذافی رئیس‌جمهور پیشین لیبی در اروپا اندوخته بود ‏ناپدیدشده). بیشترین بهره را تاکنون غرب از دولت‌های اسلامی برده است. اگر ‏صدای امریکا خود را آن‌چنان آزاد می‌پندارد که به مجریان برنامه‌هایش اجازه ‏می‌دهد که به رضاشاه توهین کنند، تنها برای لبخند زدن به روحانیت شیعه‌ای ‏است که ثروت ایران را دودستی به امریکا فرستاده‌اند (من هم اگر ثروت امریکا ‏در ایران انباشته‌شده بود بیل کلینتون رئیس‌جمهور سابق امریکا را بسترساز ‏می‌نامیدم).‏

بهشتیان در راه مانده ‏

جهاد یعنی در راه دین جنگیدن. و به کسی که جهاد اعلام می‌کند مجتهد ‏می‌گویند. مجتهد فردیست که به درجه‌ای در دین اسلام رسیده باشد که ‏بتواند فرمان بدهد (ژنرال و یا سرلشکر). یک مجتهد جامع‌الشرایط هم وجود ‏دارد که توانایی استنباط احکام شرع همه موضوعات را داشته باشد و تمامی ‏علوم پزشکی، شیمی، ریاضیات، فیزیک، اقتصاد و کاملاً تمامی علوم را بهتر از ‏هر دانشمندی الهام گرفته باشد!‏

امروز که شیعیان و سُنی‌ها در عراق و سوریه به جنگ همدیگر رفته‌اند، ‏مشکلی شرعی پیداشده که روحانیت اسلام نمی‌تواند به آن پاسخی بدهد. ‏در این جنگ هر دو طرف بر این باور هستند که برای الله می‌کشند و کشته ‏می‌شوند. به همین روی اگر در این جنگ کشته شوند به بهشت خواهند رفت. ‏الله در این میان بازیچه بودن خود را بیشتر از گذشته نمایان می‌کند، چون ‏تصمیم برای اینکه چه کسی از طرفین به بهشت سرازیر خواهند شد را ‏روحانیت در اسلام چه سُنی و چه شیعه از قبل گرفته‌اند و الله قدرت ‏تصمیم‌گیری در این را رابطه را از دست‌ داده است. حتی می‌گویند که ‏می‌خواهند مردم را به ضرب شلاق به بهشت برسانند! الله بی‌چاره چگونه ‏خدایی هست که روحانیت اسلام قبل از او تصمیم خود را به ایشان تحمیل ‏کرده. آیا الله واقعاً می‌تواند جایگاهی به نام خدا هنوز برای خود داشته باشد؟!‏

اگر می‌گویم سرنگونی جمهوری اسلامی تنها راه برای پیشرفت و ترقی ایران ‏هست گزافه‌گویی نیست. تا افرادی که خود را «علمای عالم» نامیده‌اند به ‏جایگاه پست اجتماعی خود نزول نکنند، نمی‌توان در ایران از رفاه اجتماعی و ‏امنیت کشور سخنی گفت. تنها زمانی ایران آینده‌ای درخشان خواهد داشت ‏که دست روحانیت شیعه از ناموس و ثروت ایرانیان کوتاه شود. تا آن زمان ‏فحشا، تجاوز جنسی، قاچاقچی‌گری، اختلاس، دزدی و بی‌حرمتی به انسان و ‏ایران ادامه خواهد داشت. دیگر هیچ راهی نمانده که جمهوری اسلامی برای ‏بقای خود نپیموده باشد. بهتر است که روحانیت شیعه را به همراه رهبرشان ‏به امریکا تبعید کنیم تا در کنار فرزندان خود به دولت‌مردان آمریکایی درس نکاح ‏کردن بدهند و مردم ایران بتواند نفسی راحتی بکشند. ‏

برای بعد از سرنگونی نظام جمهوری اسلامی باید به دو نکته از هم‌اکنون ‏اندیشید. اول چه‌کاری باید با این روحانیت کرد؟ دوم اینکه با اموال آنان که در ‏طی موجودیت ‏جمهوری اسلامی در ایران اندوخته شده، چه باید کرد؟ ‏‏(روحانیتی که دست به جنایت نزده باشد) در اروپا زمانی که کلیسا را از ‏سیاست جدا ساختند، روحانیت را بستگی به دانش فراگرفته آنان به خدمت ‏مردم و دولت درآوردند. دو مکان برای روحانیت در ایران باید از هم‌اکنون به‌صورت ‏تابو درآیند. یکم قوه قضائیه و دوم نیروهای مسلح و انتظامی. ثروت‌های ‏اندوخته شده به‌وسیله روحانیت را می‌توان برای بازسازی کشور و کمک به ‏سازمان‌های اجتماعی و خیریه که به زنان و کودکان، معلولان جسمی و ‏روحی، کانون‌های حمایت از حیوانات و به‌طور کلی برای رفاه اجتماعی هر چه ‏بیشتر مردم بکار برد. ولی هنوز زمان زیادی را برای اندیشیدن به آینده روحانیت ‏در ایران نباید صرف کرد. همین‌که آنان را نباید در آینده ایران به فراموشی سپرد ‏در حال حاضر برای اکنون ما کافی‌ست!‏

ایران بدون دخالت روحانیت شیعه و علمای عالم بدون علم در سیاست، ‏کشوری آزاد از هرگونه خرافه‌پرستی خواهد شد. در پایان با این تفاصیل نباید ‏گفت که آیت‌الله خامنه‌ای هم دیگر به این «الله» بی‌بته خود اعتقادی ندارد ‏وگرنه تمامی فنون انرژی هسته‌ای را الله به‌گونه‌ای از طریق امام زمان به وی ‏الهام (تنقیه) کرده بود! این چه الله‌هی هست که به غیر از زبان عربی تاکنون ‏نتوانسته است زبان‌های دیگری که بندگانش آفریده‌اند را یاد بگیرد و این چه ‏الله‌هی هست که می‌گویند این جهان را آفریده ولی از علوم طبیعی این جهان ‏هیچ نمی‌داند!‏

بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم ‏

دیدگاهتان را بنویسید