جمهوری اسلامی روبه‌قبله شده

خرافات و اعتقاد به متافیزیک پدیده‌ای هست که مغز انسان برای پاسخ دادن به پرسش‌هایی کشف کرده است که عقل از پاسخ به آن‌ها عاجز می‌مانده. این خصلت طبیعی مغز انسان را می‌توان در خطای دید بهتر شناخت و لمس کرد. کاشف بودن مغز انسان، بستگی به آگاهی‌ها و تجربیات اشخاص، متفاوت بوده و نتیجه این کاوش بین دنیای حقیقی و مجازی در نوسان است. هر چه اطلاعات عمومی فرد بیشتر باشد، پاسخ مغز انسان واقع‌گرایانه‌تر خواهد بود و هر چه اطلاعات کاذب و غیرواقعی در فرد بیشتر نهادینه‌شده باشد پاسخ مغز انسان به پرسش‌ها غیرواقعی‌ و وابسته به متافیزیک خواهد شد. ترویج خرافات مذهبی، وابستگی افراد به روحانیتی را بیشتر می‌کند که خود را واسطه قدرت ماورای طبیعی و انسان می‌پندارند. هیچ مذهبی وجود ندارد که پایه‌های اعتقاد خود را به روی خرافات بنا نکرده باشد. مذهب و دستگاه روحانیت ناشی از هر مذهبی مانع اصلی تکامل انسان‌ها هستند، در حالی‌ که روحانیت زیرک در هر مذهبی از همان اعتقادات خرافی که ترویج می‌کند تغذیه می‌شود! در دوران قبل از انقلاب اسلامی زمانی که مردم به دستور رادیوهای بیگانه به چهره ماه خیره شده بودند، با این دروغ محض که عکس خمینی بر ماه افتاده، در مغزشان عکس خمینی را نقاشی ‌‌کردند. خطای مغز آن مردم در اطلاعات کاذبی نهفته بود که قبلاً ‌زمینه‌های آن برایشان به‌وسیله رادیوهای بیگانه فراهم‌شده بود. اگر می‌گفتند که در ماه عکس تاج شاه را می‌توان دید، به دلیل همان عملکرد، کسانی به‌جای خمینی، حتماً تاج شاه بر ماه را می‌دیدند!

اکثراً مرگ هنگامی از راه می‌رسد که انتظارش را نداریم. در میان مردم، مرگ طبیعی از بهترین نوع جان سپردن به شمار می‌رود. افرادی به علت بیماری جسم در انتظار پایان زندگی خود می‌نشینند و عده‌ای دیگر به‌طور ناگهانی و در تصادفات جان خود را از دست می‌دهند. گاهی هم افرادی خود، زمان مرگشان را معین می‌کنند، آنها، به هر دلیلی، توان ادامه زندگی را در خود نمی‌بینند. زمانی هم فرد یا حکومتی زمان مرگ شخصی را مشخص می‌کنند، هرچند ‌که فرد و یا یک حکومت حق دخالت در روند و قانون طبیعت را ندارند. اگر فرد و یا حکومتی توانائی جلوگیری از زلزله و به‌طور کلی فاجعه‌های طبیعی را داشته باشد و نشان دهد که می‌تواند طبیعت کُره خاکی زمین را هدایت و کنترل کند، شاید این حق را هم پیدا کند که بتواند زمان مرگ یک انسان دیگر را معین کند. حق زنده‌بودن و زندگی بالاتر از تمامی حقوق دیگر برای انسان‌ها و موجودات زنده است.

خرافات و اعتقاد به متافیزیک پدیده‌ای هست که مغز انسان برای پاسخ دادن به پرسش‌هایی کشف کرده است که عقل از پاسخ به آن‌ها عاجز می‌مانده. این خصلت طبیعی مغز انسان را می‌توان در خطای دید بهتر شناخت و لمس کرد. کاشف بودن مغز انسان، بستگی به آگاهی‌ها و تجربیات اشخاص، متفاوت بوده و نتیجه این کاوش بین دنیای حقیقی و مجازی در نوسان است. هر چه اطلاعات عمومی فرد بیشتر باشد، پاسخ مغز انسان واقع‌گرایانه‌تر خواهد بود و هر چه اطلاعات کاذب و غیرواقعی در فرد بیشتر نهادینه‌شده باشد پاسخ مغز انسان به پرسش‌ها غیرواقعی‌ و وابسته به متافیزیک خواهد شد. ترویج خرافات مذهبی، وابستگی افراد به روحانیتی را بیشتر می‌کند که خود را واسطه قدرت ماورای طبیعی و انسان می‌پندارند. هیچ مذهبی وجود ندارد که پایه‌های اعتقاد خود را به روی خرافات بنا نکرده باشد. مذهب و دستگاه روحانیت ناشی از هر مذهبی مانع اصلی تکامل انسان‌ها هستند، در حالی‌ که روحانیت زیرک در هر مذهبی از همان اعتقادات خرافی که ترویج می‌کند تغذیه می‌شود! در دوران قبل از انقلاب اسلامی زمانی که مردم به دستور رادیوهای بیگانه به چهره ماه خیره شده بودند، با این دروغ محض که عکس خمینی بر ماه افتاده، در مغزشان عکس خمینی را نقاشی ‌‌کردند. خطای مغز آن مردم در اطلاعات کاذبی نهفته بود که قبلاً ‌زمینه‌های آن برایشان به‌وسیله رادیوهای بیگانه فراهم‌شده بود. اگر می‌گفتند که در ماه عکس تاج شاه را می‌توان دید، به دلیل همان عملکرد، کسانی به‌جای خمینی، حتماً تاج شاه بر ماه را می‌دیدند!

ترس از مرگ را ترویج کردن و بعد از مرگ را به بهشت و جهنم تقسیم کردن از اولین حربه‌های مذاهب موجود در جهان است. دوره زندگی هر فردی با تولدش آغاز و با مرگش به پایان می‌رسد. آنچه را که فرد در دوره زندگی خود به جامعه اطراف خودالقا می‌کند و به آگاهی‌ها و تجربه‌های دیگر شهروندان اضافه می‌کند، پایان‌پذیر نیست. انسان‌ها بدون موجودیت جسمشان نمی‌توانند زندگی کنند، چون تمامی اطلاعات دریافت شده در طول زندگی تنها به‌وسیله اعضای بدن انسان هستند که توان تبادل ارتباطات را دارند. انسان بدون وجود جسم فانی خود هیچ‌گونه ارتباطی با محیط اطراف خود نمی‌تواند برقرار کند. روح بدون جسم خاکی توانائی حضور در جهان مادی را ندارد. انسان‌هایی که درباره محیط اطراف خود همیشه کنجکاو بوده‌اند نامشان به همراه کشفیاتشان بین مردمان زنده خواهد ماند و انسان‌هایی که به متافیزیک اعتقاد دارند نه در دوران زندگی خود و نه بعد از مرگشان معمولاً اعتباری کسب نمی‌کنند.

***

در این میان، جمهوری اسلامی به‌مثابه یک دستگاه قدرت و ساختار سیاسی، اساساً مُرده (چون مرده‌پرست هست) به دنیا آمد زیرا نه برنامه‌ای برای آینده ایران در سر پرورانده بود و نه انگیزه‌ای به غیر انتقام‌ستانی در مبارزه خود داشت. آنچه بود موقعیتی به دست آمده از بحران اقتصادی در کشور و حمایت بی‌دریغ اروپا از روحانیتی بود که باید بلند‌پروازی‌های شاه را که موجب بالا رفتن قیمت نفت و ایجاد بحران انرژی در اروپای دهه هفتاد شده بود، جبران کند. جمهوری اسلامی که نه جمهوریت در آن وجود دارد و نه اسلامیتی، تنها برای تقویت منافع بیگانگان در ایران بنیان‌گذاری شد. در طی حکومت اسلام‌گرایان در ایران تنها منافع ملی ایران است که در هیچ‌یک از برنامه‌های دولت اسلامی به چشم نمی‌خورد. پیش از سه دهه هنوز جمهوری اسلامی به دنبال کسب اعتبار سیاسی در میان ایرانیان است و تنها با بحران‌سازی به عمر ننگین خود ادامه می‌دهد. اسید‌پاشی به‌صورت بانوان ایرانی به دستور امامان جمعه، یکی از آخرین حربه‌های حکومت مرده‌پرستی است که به نمازخواندن خود نیز ایمانی ندارد.

مرگ اجتماعی جمهوری اسلامی

مرگ اجتماعی جمهوری اسلامی از همان زمانی شروع شد که قدرت سیاسی کشور به دست روحانیت شیعه افتاد و زنان ایران برابری نسبی خود با مردان را از دست دادند و به زندان چادر محکوم شدند. بی‌برنامگی و تصاحب و مصادره اموال مردم و کشتارهای دست جمعی که با حمایت بی‌دریغ چپ‌گرایان انقلابی روبرو شده بود، آغاز مرگ اجتماعی جمهوری اسلامی به‌حساب می‌آمد. در طی دوران قبل از جنگ ایران و عراق، و در فاصله آغاز جنگ تا پایان جنگ این روند نزولی در حمایت مردم از جمهوری اسلامی را می‌توان به‌راحتی دید. در کشوری که نتیجه یک مسابقه ساده فوتبال به‌وسیله استخاره روحانیت شیعه از قبل روشن است و در کشوری که تمامی قدرت‌های تصمیم‌گیری در دست روحانیت افتاده، نمی‌توان از رشد اجتماعی سخنی به میان آورد. سرخوردگی اجتماعی ملت ایران از جمهوری اسلامی زمانی در سال ۱۳۸۸ برای همگان آشکار شد که در انتخابات ریاست جمهوری و در رقابت بین نامزدهای رد شده از صافی ولی‌فقیه و شورای نگهبان، مردم به نامزدی رأی دادند که مطابق میل خامنه‌ای نبود. جنبش سبز تمامی رشته‌هایی را که روحانیت شیعه ظرف سی سال بافته بود پنبه کرد و چهره زشت روحانیت حاکم و انحصارطلب شیعه را آشکارتر از همیشه نه‌تنها به ملت ایران بلکه به‌تمامی جهانیان نشان داد. هنوز هم ملایان صادرشده به غرب برای لابی‌گری به سود رژیم حاکم بر ایران، در رسانه‌های مختلف، از جمله در صدای امریکا به‌ دروغ‌پردازی خود ادامه می‌دهند. جنبش سبز را می‌توان آغازی بر پایان حمایت اجتماعی مردم ایران از جمهوری اسلامی برشمرد.

مرگ سیاسی جمهوری اسلامی

در سیاست خارجی حمله به سفارت امریکا و صدور تروریست‌های اسلامی به اروپا زیر پوشش دیپلماتیک آبرویی برای جمهوری اسلامی نگذاشت. از همان هنگام بود که جمهوری اسلامی مرگ سیاسی خود را در جهان آزاد تجربه کرد. صدور انقلاب اسلامی و حمایت مالی از اسلام‌گرایان کشورهای دیگر ‌مانند حزب‌الله در لبنان و حماس در نوار غزه و هم‌چنین حمایت از اسلام‌گرایان در فیلیپین و اندونزی دیگر شکی برای سیاستمداران غربی باقی نگذاشت که جمهوری اسلامی مرکز شرارت و آدم‌کشی است. تا کنون جمهوری اسلامی نتوانسته در عرصه جهانی اعتباری سیاسی به دست آورد گرچه برای کسب این اعتبار از تاراج منافع ملی ایران چشم‌پوشی نکرده است. سفارت‌خانه‌های جمهوری اسلامی به لانه‌های تروریست‌های اسلامی بیشتر شباهت دارد و دیپلمات‌های جمهوری اسلامی همیشه زیر کنترل سازمان‌های امنیت کشورهای گوناگون تنها برای نامه‌نگاری‌های تشریفاتی، کاربرد خود را حفظ کرده‌اند.
در سیاست داخلی نیز شکست‌های جمهوری اسلامی از همان لحظه‌ای آغاز شد که دادگاه‌های انقلابی (دادگاه‌های میلیشیایی) به اعدام ایران‌دوستان مشغول شد و دیوانه‌ای به نام خلخالی دادگاه‌های انقلابی را رهبری می‌کرد. ایران‌دوستی بزرگ‌ترین جرم سیاسی در جمهوری اسلامی هست. در کنار ضدیت با هویت ایرانی مردم، ضدیت با تاریخ، تمدن و فرهنگ ایرانی در شکست سیاسی جمهوری اسلامی سهم مهمی را به خود اختصاص داده است. از زمانی که برای سرکوب مردم ایران جباران بیگانه در پست‌های کلیدی گمارده شدند، دیگر می‌توان از حکومت غیرایرانی و تصرف ایران به دست بیگانگان سخن گفت. ایران را بیگانگانی به تصرف خود درآورده‌اند که در دشمنی با ایرانیان، آوازه جهان شده‌اند. مرگ سیاسی جمهوری اسلامی چه از لحاظ داخلی و چه از لحاظ بین‌المللی سال‌هاست که به وقوع پیوسته و سران جمهوری اسلامی نیز در عمل این مرگ سیاسی خود را قبول کرده‌اند.

مرگ اقتصادی جمهوری اسلامی

پول و مال‌پرستی از خصلت‌های اولیه روحانیت شیعه هست. یک اقتصاد توحیدی که بر پایه‌های متافیزیک برقرار شود و با چاشنی اقتصاد سوسیالیستی و دولتی آلوده گردد هیچ‌گاه نتوانسته پاسخگوی نیازهای مردم باشد، چه این اقتصاد من‌درآوردی در اتحاد جماهیر شوروی برقرار شود و چه در جمهوری اسلامی، توان رسیدن به رفاه اجتماعی و تعادل اقتصادی را نخواهد داشت.
شکست اقتصادی کمونیست‌ها را باید جمهوری اسلامی هم تجربه می‌کرد. البته اقتصاد بیابان‌گردی و غارت می‌تواند در کوتاه‌مدت گروه‌های مشخص در جامعه را به ثروت‌های نجومی برساند ولی در درازمدت توان برقرار ماندن خود را از دست می‌دهد. کشوری که زیربنای اقتصادی خود را بر فروش نفت و منابع زیرزمینی خود می‌گذارد تنها می‌تواند یک جامعه مصرفی به وجود آورد که وابسته به بازار خارجی خواهد ماند و هرگونه نوسانات در قیمت نفت باعث کسری بودجه آن خواهد شد.
در کنار مرگ سیاسی، تحریم‌های اقتصادی نیز کمر اقتصاد توحیدی- سوسیالیستی جمهوری اسلامی را شکسته و برای رفع تحریم‌های اقتصادی جمهوری اسلامی مجبور است دنیای متافیزیکی و مجازی خود را ترک کند و پا به دنیای واقعی نهد. بدون پول و ثروت‌های بادآورده هیچ مذهبی نخواهد توانست زنده بماند همان‌گونه که امروزه جمهوری اسلامی برای رفع تحریم‌های اقتصادی حتا حاضر است امام زمان خود را جلوی شرکت‌های چندملیتی سر ببُرد. اقتصاد، علمی زمینی و وابسته به نیازهای دنیوی افراد هست و هیچ‌گونه رابطه‌ای با متافیزیک ندارد. اقتصاد علم واقعیت‌های بازار است که با بازار مذهب و متافیزیک رابطه‌ای نمی‌تواند داشته باشد. واقعیت اقتصادی را می‌توان به نرخ ارز قبل از انقلاب اسلامی و بعد از آن به مقیاس گذاشت.

وحشت اصلی مردم در برقرار ماندن جمهوری اسلامی هست و نه از مرگ این نظام غیرایرانی

حکومت‌های غیر مردمی برای ترساندن مردم زیر سلطه خود همیشه دشمنی خارجی و کاذب برای گمراه کردن مردم می‌سازند. در اوایل انقلاب اسلامی ترس از بازگشت نظام پادشاهی ‌بود که جمهوری اسلامی را به کشتار ارتشیان وادار کرد. دشمنی با امریکا و احتمال حمله نظامی امریکا به ایران وحشت دیگری بود که جمهوری اسلامی با آن مردم را مشغول و پایه‌های خود را مستحکم کرد. بعد از اتمام فاجعه‌آمیز جنگ ایران و عراق ترس از حمله مجدد صدام حسین و نیروهای نظامی مجاهدین خلق در عراق چند صباحی توانست جمهوری اسلامی را نگهبانی کند. در حال حاضر عده‌ای به این بهانه که امریکا برای جلوگیری از ساختن بمب اتمی (شیعه‌مذهب) امکان حمله نظامی به ایران را در نظر خواهد گرفت به پشتیبانی از جمهوری اسلامی کشانده شده‌اند، ولی این عده فراموش کرده‌اند که بزرگ‌ترین دشمن ایران و ایرانی در حال حاضر در ایران بر مسند قدرت نشسته است. با موجودیت جمهوری اسلامی در ایران نباید از حمله نظامی بیگانگان به ایران وحشتی داشت، چون این بیگانگان بیش از سی سال است که دارند بر ایران حکومت می‌کنند. مخالفت قاطعانه با حمله نظامی به این معنی نیست که سلطه رژیم بیگانه جمهوری اسلامی را بر کشور نادیده گرفت.

نابودی جمهوری اسلامی آغاز نوزائی فرهنگ ایران‌زمین خواهد بود. جمهوری اسلامی تنها به دست ایرانیان و زنان و مردان آزاده‌ای برکنار می‌شود که در وهله اول به انسانیت و حقوق انسانی و ملی ایرانیان پایبند باشند. این گروه از ایرانیان خوشبختانه روز به روز بیشتر می‌شوند. شتر مرگ سرانجام جلو بیت ولایت‌فقیه و رژیم جمهوری اسلامی نیز خواهد خوابید. مهم اما این است که از همین حالا باید دانست پس از جمهوری اسلامی چه می‌خواهیم و به کجا می‌خواهیم برویم.

دیدگاهتان را بنویسید