بهتازگی دلواپسان «ولایتفقیه» که نظریهای ترشحشده از ذهن مردمفریب و قدرتطلب فقهای شیعه بیش نبوده و نیست، دوباره توانستهاند چه در داخل و چه در خارج از کشور نفس تازهای بکشند. یکی در خارج میگوید «روشنفکر باید شیعه باشد» و دیگری در داخل کشور فریاد میزند «تشیع از ارکان مهم ملیت ما است»! با مردمفریبان نشست و برخاست کردن نتیجه دیگری ندارد به غیر از خودفروشی و خودفریبی مبرم! گویی بر این افراد آیه نازلشده که چون خود در هنگام تقسیم درک و فهم در صف دیگری ایستاده بودند و از فهم بینصیب ماندهاند، دیگران هم باید مانند آنان از قدرت درک و فهم بیبهره باشند. بشر آزاد است که برای خود به ایمان یا بیایمانی باورمند باشد، ولی انتظار قبول و احترام (آزادی) بیقیدوشرط از سوی کل بشریت به باورهای فردی، تفکری بیهوده است، زیرا ایمان نوعی عقیده مطلق و استوار بر متافیزیک، مستقل از خرد و تجربه است که پایههای علمی و عقلانی نداشته و درعینحال میتواند برای انسان زیانآور نیز باشد. در تقابل با ایمان، خرد حکم میکند که به هر ایمان غیرمنطقی نمیتوان احترام گذاشت. احادیث و روایات (سُنت) به عبارتی دیگر منابع فقه با عقل سلیم انسانهای متمدن امروزی در جدال هستند.
بهتازگی دلواپسان «ولایتفقیه» که نظریهای ترشحشده از ذهن مردمفریب و قدرتطلب فقهای شیعه بیش نبوده و نیست، دوباره توانستهاند چه در داخل و چه در خارج از کشور نفس تازهای بکشند. یکی در خارج میگوید «روشنفکر باید شیعه باشد» و دیگری در داخل کشور فریاد میزند «تشیع از ارکان مهم ملیت ما است»! با مردمفریبان نشست و برخاست کردن نتیجه دیگری ندارد به غیر از خودفروشی و خودفریبی مبرم! گویی بر این افراد آیه نازلشده که چون خود در هنگام تقسیم درک و فهم در صف دیگری ایستاده بودند و از فهم بینصیب ماندهاند، دیگران هم باید مانند آنان از قدرت درک و فهم بیبهره باشند. بشر آزاد است که برای خود به ایمان یا بیایمانی باورمند باشد، ولی انتظار قبول و احترام (آزادی) بیقیدوشرط از سوی کل بشریت به باورهای فردی، تفکری بیهوده است، زیرا ایمان نوعی عقیده مطلق و استوار بر متافیزیک، مستقل از خرد و تجربه است که پایههای علمی و عقلانی نداشته و درعینحال میتواند برای انسان زیانآور نیز باشد. در تقابل با ایمان، خرد حکم میکند که به هر ایمان غیرمنطقی نمیتوان احترام گذاشت. احادیث و روایات (سُنت) به عبارتی دیگر منابع فقه با عقل سلیم انسانهای متمدن امروزی در جدال هستند.
تشیع تنها عمری پانصدساله در ایران دارد. شالوده اولیه مذهب شیعه، سیصد سال پس از محمد و زمانیکه حدیث غدیر نقل شده بوجود آمده و تا شش صدسال بعد از آن در ایران وجود خارجی نداشته و هیچگونه پیام خاصی را در خود ندارد. شیعهگری امروزی شالودهای از تجربیات بهدستآمده از مذاهب گوناگون است. حتا «امامان» شیعه در زندگی خود، دعوی «امامت» نداشتند. این قضیه، با امام ششم آغاز میشود. امام ششم شیعیان، پسر بزرگ خود «اسماعیل» را به جانشینی خود معرفی کرده بود ولی اسماعیل زودتر از پدر فوت کرد. امام ششم شیعیان در توضیح این مسئله که چرا جانشین او پیش از خودش در گذشته است، گفت «خداوند در مورد اسماعیل، از رأی خود برگشت»! این قضیه به «قضیه بداء» معروف است. الله چگونه خدائیست که تصمیم گیرهایش احساسی، انسانی و بدون آیندهنگری بوده. همچنین قابلتوجه اینکه همزمان با پیدایش فرقه شیعه در ایران، فرقه پروتستان در مذهب مسیحیت نیز به وجود آمد و تاکنون کسی به این موضوع توجه خاصی نشان نداده است.
چند روزی به پایان مذاکرات هستهای نمانده بود که فضای رسانههای حامی جمهوری اسلامی پر شد از گفتگوهای انتزاعی و خالی از منطق. شخصی بهیکباره ادعا میکند که بعد از چند دهه مبارزه با جمهوری اسلامی، خوابنما گشته و عاشق خامنهای و میخواهد به آغوش گرم او پناه ببرد. عدهای دیگر هم سعی کردند با به راه انداختن بحثهای پوچ، افکار عمومی را برای پذیرش نتیجه مذاکرات هستهای آماده کنند. این برنامهریزی آنچنان کودکانه و خالی از حقیقت بود که اطرافیان این معرکه گیران برای جلوگیری از آبروریزی بیشتر بدون درنگ و ناخودآگاه وارد معرکهای شدند که نشان از ضعف ملموس جمهوری اسلامی میدهد. تنها نتیجهگیری از این محرکهگیریها را التماس از افکار عمومی برای ادامه عمر ولایتفقیه میتوان دانست.
فقیه و دلواپس «ولایتفقیه» رحم به هیچکس ندارند؛ چه صحنهسازی سینما رکس آبادان باشد که انسانهای بیشماری در آن زندهزنده سوختند تا انقلاب (انگلیسی، آمریکایی) اسلامی زودتر به ثمر برسد و چه فریادهای احمدینژاد که تحریمهای اقتصادی را کاغذ پاره خواند و بیش از هشتصد میلیارد دلار سرمایههای مالی ایران را با الهام از مهدویت در مقابل دید همگان غیب کرد و امروز خامنهای بهمانند گدایان سامرا میباید به دنبال کاغذ پارههای تحریمهای اقتصادی به پابوس اوباما برود تا غرب برای رفع معاش دستگاههای نظامی و امنیتی فقها، هرماه مقداری پول جیرهبندی شده را برای زنده ماندن جمهوری اسلامی به جلویش پرتاب کند. باید به غرب تبریک گفت که خصلتهای «ولایتفقیه» و حامیانش را بهخوبی دریافته و آنان را مانند حیوانات خانگی، فرمانبردار و دستآموز کرده است.
اگر امروز درآمد نفتی ایران بهوسیله فقها برای رفع نیازهای زمینی آنان به مصرف میرسد، زمانی هم با نبود این درآمدهای بادآورده دیگر فرقه شیعه نخواهد توانست بر ایران حکومت کند؛ زیرا هیچ ایرانی برای رفع نیاز مالی جلادان فرهنگی و ملی ایران، حاضر نخواهد بود نذری بدهند و یا صدقهای پرداخت کند.
گفتمان سازی و خوشرقصی افرادی که امروزه برای بقای جمهوری اسلامی از شخصیت خود گذر میکنند نتیجهای معکوس از خود نشان داده و این افراد نخواهند توانست در پیشگاه تاریخ خود را نجات دهند. ایران میتواند به دور از تفکرات مذهبی و بهخصوص فقهای حوزه علمیه قم با رجوع به علوم طبیعی و علوم انسانی پاسخهای درخوری به نیازهای خود بدهد. این مهم را رقاصان سیاسی مذهب و عاری از هرگونه خودمختاری سیاسی، اجتماعی و فردی در داخل و خارج از کشور هنوز نفهمیدهاند و خوشبختانه هرگز نخواهند فهمید.
حال پرسش اصلی این است که بعد از تمدید هفت ماهِ گفتگو بر سر انرژی هستهای (تشیع اتمی) و سهمیه هفتصد میلیون دلاری که غرب ماهانه برای بقای جمهوری اسلامی آزاد میکند، چه مقداری برای رفاه عمومی و چه مقداری برای عیش و نوش حوزه علمیه خرج خواهد شد؟ خوش رقصان ولایت، اگر به صحنهسازیهای دیگری وادار نشوند، هفت ماه فرصت دارند تا اگر پاسخی به این پرسش دارند آن را ارائه دهند وگرنه آهنگی جدید و رقص بهتری را باید ارائه دهند.