ازاینروی است که میتوان گفت: تُف سربالای غرب بالاخره چهره سیاست امروزی غرب را تغییر خواهد داد، زیرا شهروندان غرب دیگر نه امنیتی دارند و نه آزادی نسبی که تاکنون داشتهاند.
با آگاهیهای که انقلاب ارتباطات به همراه خود آورده دیگر هیچ رازی در هیچ گوشه جهان پنهان نخواهد ماند. طبقه متوسط اروپا و امریکا چالشی را در پیش روی خود میبینند که سرنوشتش به آن پیوند خورده است. چه زمانی واکنشی از سوی طبقه متوسط در غرب به وجود خواهد آمد را نمیتوان پیشبینی کرد ولی میتوان به آن واکنش شهروندی امید بست، چون آینده را طبقه متوسط جوامع خواهند ساخت، زیرا تاکنون هم اینچنین بوده.
دیرزمانی است که غرب برای به دست آوردن و کنترل قیمت مواد اولیه تولیدات خود، کشورهای دارای منابع زیرزمینی را در نوعی خلأ سیاسی قرار داده. از کشور شیلی در دهه هفتاد به خاطر داشتن بزرگترین معدن مس در جهان تا مرکز افریقا برای بهرهبرداری از معادن فلزات کمیاب و همچنین خاورمیانه به خاطر معادن نفت و گاز از گزنده سازمانهای جاسوسی غرب در امان نبودهاند. کودتای نظامی، انقلابهای فرمایشی و حتی جنگهای داخلی در مناطق مختلف، تماماً زیر نظر یا حمایت سازمانهای جاسوسی غرب به ثمر رسیدهاند و بیشتر به جابجایی مهرههای سیاسی شباهت داشتهاند تا انقلابها و تحولات مردمی. این سیاست تا اواخر قرن بیستم توانسته بود بازدهی خوبی به غرب برساند ولی با آغاز انقلاب ارتباطات و پیدایش اینترنت سطح آگاهی مردم عادی در جهان آنچنان پیشرفت کرد که دیگر هیچ سازمان جاسوسی نمیتواند ردپای خود را در ناآرامیهای کشورهای صاحب منابع زیرزمینی پاک کند.
با پایان یافتن جنگ سرد و جهان دوقطبی وابسته به آن دیگر هیچ دولتی نمیتوانست در زیر سایه غرب و یا شرق سابق در امنیت و رفاه اجتماعی نسبی برخوردار بماند. شرکتهای چندملیتی با دستگاههای لابیگری و سازمانیافته خود در وهله اول تعیینکننده سیاست خارجی غرب شدند و در مراحل بعدی حتی سیاستهای داخلی کشورهای اروپایی و امریکا را به بازیچهای برای درآمدهای نجومی خود درآوردند. بحران بازارهای بورس در سال دو هزار و بحران بانکها در سال دو هزار و هشت نشاندهنده بیلیاقتی دولتمردان غربی و سقوط دموکراسی تا مرزهای خاکستری بیبرنامگی و روزمرگی سیاست هستند. این بیسرانجامی در سیاست زمانی به اوج خود رسید که گروههای اسلامی و تروریستی پرورشیافته غرب در خاورمیانه دیگر زیر کنترل سازمانهای جاسوسی آن بازدهی اولیه برای کنترل قیمت نفت که هدف اصلی غرب بود دنبال نکرده و بهسوی جهانی کردن اسلام و از بین بردن اسرائیل برآمدند!
از سوی دیگر شهروندان کشورهای که زیر سلطه دیکتاتورهای وابسته به غرب به ستوه آمدهاند راهحلی بهجز مهاجرات به اروپا و امریکا در پیش روی خود نمیبینند. ازاینجهت غرب به فکر جذب مغزهای فراری برآمد ولی تمامی مهاجران که بهسوی غرب درحرکتاند تحصیلکرده نیستند، فشارهای اجتماعی و جنگهای داخلی تمامی اقشار جامعه را وادار به مهاجرت کردهاند. در کنار اینگونه مهاجران افرادی هم برای لابیگری در غرب پرورش یافتند که هماکنون بهعنوان لابیگر در مراکز سیاستگذاری غرب به فعالیت مشغول شدهاند. مبارزه امروز ما برای رسیدن به لیبرال دموکراسی چندجانبه شده، هم باید با دیکتاتورهای کشورمان مبارزه کنیم و هم با لابیگرانی که ازنظر منابع مالی تأمینشده هستند و هم با رسانههای همگانی که زیر نظر کمپانیهای چندملیتی، سازمانهای جاسوسی و متخصصان خود نامیده آن رسانهها فعالیت شبانهروزی میکنند و هم با دولتمردانی که تنها به فکر انتخاب دوباره خود هستند. بدین گونه هست که بسیاری از شهروندان آگاه به سیاست روز در ناامیدی مطلق به آینده کشورهای خود مینگرند. ناامیدی به آینده تنها در ایران رایج نیست بلکه تمامی کشورهای دیکتاتور زده در انتظار تغییر سیاست در غرب هستند. جهان دوقطبی بعد از جنگ جهانی دوم بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوری به دنبال هویتی جدید میگردد که دیگر سیاهوسفید نیست و میتواند رنگینکمانی بشود ولی در حال حاضر تنها خاکستریرنگ است.
هماکنون تنها سه عامل اصلی شهروندان غربی را به خود مشغول کرده است که میتوانند در درازمدت به نفع شهروندان کشورهای دیکتاتور زده جهان گردد. عامل اول فعالیت تروریستهای اسلامی در اروپا و امریکاست. عامل دوم هجوم مهاجران به غرب است. عامل سوم شرکتهای چندملیتی هستند که دیگر به شهروندان کشورهای غربی هم رحمی نمیکنند (برملا شدن دروغگویی ماشینسازی فولکس در آلمان، ورشکستگی فروشگاههای کوچک و بزرگ به علت رقابتهای نابرابر در مقابل فروشگاههای اینترنتی، افزایش فقر و تمرکز ثروت در دو درصد از جامعه و از میان رفتن تجریشی طبقه متوسط در غرب). این سه عامل که از فرآوردههای سیاستهای اشتباه دولتمردان غربی طی چهل سال گذشته هستند، توانستهاند در کوتاهمدت نظرگاههای شهروندان غرب را به خود جلب کنند. نشان دادن همبستگی شهروندان غربی به وضعیت اسفبار خاورمیانه و دیگر جوامع زیر فشار در جهان، این امید را به انسانهای لیبرال دموکرات میدهد که آینده میبایستی بهتر از گذشته برنامهریزی شود.
ازاینروی است که میتوان گفت: تُف سربالای غرب بالاخره چهره سیاست امروزی غرب را تغییر خواهد داد، زیرا شهروندان غرب دیگر نه امنیتی دارند و نه آزادی نسبی که تاکنون داشتهاند.
با آگاهیهای که انقلاب ارتباطات به همراه خود آورده دیگر هیچ رازی در هیچ گوشه جهان پنهان نخواهد ماند. طبقه متوسط اروپا و امریکا چالشی را در پیش روی خود میبینند که سرنوشتش به آن پیوند خورده است. چه زمانی واکنشی از سوی طبقه متوسط در غرب به وجود خواهد آمد را نمیتوان پیشبینی کرد ولی میتوان به آن واکنش شهروندی امید بست، چون آینده را طبقه متوسط جوامع خواهند ساخت، زیرا تاکنون هم اینچنین بوده.