گفتگوهای هفتگی (هفته اول اردیبهشت‌ماه)

امروزه لیبرال‌ها باتجربه‌های تلخ به تکامل اندیشه خود می‌پردازد. در غرب لابی‌گران قدرت قانون‌گذاری را به دست آورده‌اند. برای مثال بااینکه در امریکا کارخانه فولکس باید به مردم جریمه بپردازد در اروپا لابی‌گران با پیش‌دستی و گذراندن قوانین موردنظر خود از پارلمان اروپا تمامی راه‌ها را برای حمایت از مصرف‌کنندگان بسته‌اند و کارخانه فولکس نبایستی جریمه‌ای به اروپاییان پرداخت کند! لیبرال‌های اروپا با به دست آوردن این تجربه تازه به این اندیشه فرورفته‌اند که چگونه در آینده مانع دخالت شرکت‌های چندملیتی در سیستم قانون‌گذاری بشوند. نوآوری لیبرالیسم انسان‌محور را نباید دست‌کم گرفت، زیرا تجربه و آگاهی‌های روزافزون، دیدگاه‌های لیبرال دمکرات‌ها را در درازمدت به انسان‌گرایی نزدیک‌تر و آشناتر خواهد کرد. لیبرالیسم به‌مانند ایدئولوژی‌های راست‌گرا و چپ‌گرا منجمد شده در خود نیست. لیبرال دموکرات‌ها هیچ‌گاه مدرنیته و انسان‌محوری را فراموش نمی‌کند، زیرا لیبرالیسم در بنیاد خود سیال بودن با زمانه را فراگرفته. به‌طورکلی اندیشه‌ای که امروزه نتواند سیال باشد در طول زمان زول خود را تجربه خواهد کرد.

بهمن زاهدی: جدایی مردم از دولت
خمینی گفته بود سی سال طول می‌کشد تا نظام موردنظر وی در ایران برقرار شود. با خواندن لایحه بودجه ارائه‌شده به مجلس اسلامی می‌توان فهمید نظام موردنظر خمینی چه بوده است! جدایی مطلق دولت از مردم! هیچ بودجه‌ای برای خدمات اجتماعی از طرف دولت دست‌نشانده خامنه‌ای تعیین نشده است. بودجه فرهنگی تنها به عمامه به سران رسیده. تقسیم ثروت‌های ایران مابین آخوندها همان نظام موردنظر خمینی بوده و خمینی پس از مرگش به ایده آل خود رسیده، بردگی ملت ایران زیردست عمامه به سران. مردم یک‌بار از طریق چپ‌گرایان و رسانه‌های خارجی به آخوندها اعتماد کردند و نتیجه آن جدایی مردم از دولت و بی‌علاقگی دولت نسبت به مردم شده. بااینکه برای اپوزسیون جمهوری اسلامی بهترین موقعیت پیش‌آمده تا بتواند به روشنگری بپردازد ولی درگیرهای شخصی و جاه‌طلبی‌های بی‌مورد سران اپوزیسیون بیشتر به ثبات جمهوری اسلامی کمک کرده، انگاری که سیاست با مردم رابطه خود را به‌مانند رابطه دولت و مردم ازدست‌داده، به صورتی که مردم دیگر به سیاست اعتمادی نمی‌بخشند.

دانیال خنده‌رو: مشکل از نوع لیبرال!
سوییس از اعطاى تابعیت به دو جوان مراکشى الاصل خوددارى کرد. پشتوانه و دلیل این مخالفت بسیار شیرین‌تر از خود خبر است. لیبرالیسم اروپایى نسبت به آمریکا و مفهوم گنگ لیبرالیسم در آن کشور از پسند بالاترى برخوردار است. ازاین‌دست استانداردها می‌توان نمونه‌های زیر را برشمرد: لغو مجازات اعدام، اجبار گاردهاى ساحلى به نجات جان پناه‌جویان در حال غرق شدن در آب‌های اروپا اما به‌هیچ‌عنوان این بدان معنا نیست که امر بر آنان تمام گشته و از ایراد مبرا. مشکل از نوع لیبرال در قاره سبز پیرامون معنا و مفهوم جامعه چند فرهنگى ( multicultural Society ) می‌چرخد. تا چه میزان ادیان و مهاجرین از حقوق شهروندى برابر برخوردارند؟ تا چه میزان تفاوت‌های فرهنگى مذهبى قابل‌احترام است؟ آیا ۵ تا ١٠ سال زندگى در آن کشور پیش‌شرط کافى براى درخواست ملیت است؟ به سوییس و دلیل مخالفت با تابعیت این دو نفر برگردیم. طبق قانون آن کشور، دانش آموزان موظف به دست دادن با معلم خود هستند. این دو جوان مسلمان از دست دادن با معلم خوددارى کرده و اعلام داشتند که مطابق با شریعت اسلام تنها ما می‌توانیم با زنان محرم دست بدهیم. دولت سوییس نیز دست دادن با مرد و خوددارى از دست دادن با زن را تبعیض‌آمیز و برخلاف قوانین کشور و مردم خود شمرده است. جاى خوشحالى است که تبعیض جنسیتى از سوى سیاستمداران سوییسى قربانى آفت (احترام بی‌حدومرز به دین و فرهنگ) نگشته است. احترام به باور و فرهنگ میهمان پسندیده است اگر موجب نابودى آزادى و حقوق بنیادى میزبان نشود.

بهمن زاهدی: امروزه لیبرال‌ها باتجربه‌های تلخ به تکامل اندیشه خود می‌پردازد. در غرب لابی‌گران قدرت قانون‌گذاری را به دست آورده‌اند. برای مثال بااینکه در امریکا کارخانه فولکس باید به مردم جریمه بپردازد در اروپا لابی‌گران با پیش‌دستی و گذراندن قوانین موردنظر خود از پارلمان اروپا تمامی راه‌ها را برای حمایت از مصرف‌کنندگان بسته‌اند و کارخانه فولکس نبایستی جریمه‌ای به اروپاییان پرداخت کند! لیبرال‌های اروپا با به دست آوردن این تجربه تازه به این اندیشه فرورفته‌اند که چگونه در آینده مانع دخالت شرکت‌های چندملیتی در سیستم قانون‌گذاری بشوند. نوآوری لیبرالیسم انسان‌محور را نباید دست‌کم گرفت، زیرا تجربه و آگاهی‌های روزافزون، دیدگاه‌های لیبرال دمکرات‌ها را در درازمدت به انسان‌گرایی نزدیک‌تر و آشناتر خواهد کرد. لیبرالیسم به‌مانند ایدئولوژی‌های راست‌گرا و چپ‌گرا منجمد شده در خود نیست. لیبرال دموکرات‌ها هیچ‌گاه مدرنیته و انسان‌محوری را فراموش نمی‌کند، زیرا لیبرالیسم در بنیاد خود سیال بودن با زمانه را فراگرفته. به‌طورکلی اندیشه‌ای که امروزه نتواند سیال باشد در طول زمان زول خود را تجربه خواهد کرد.

دانیال خنده‌رو: قطعنامه عربستان، همراهى کشورهاى عرب و دوستان سابق جمهورى اسلامى از این قطعنامه را نباید با دلایل برآمده از احساس میهن‌پرستی تحلیل کرد. سیاست امروز بر پایه انتخاب میان بد و بدتر است! اروپا در میان شیعه و سَلَفى، شیعه را انتخاب کرده که از خشونت کمترى نسبت به وهابیان یا سلفی‌ها برخوردارند. آیا می‌بایست بر مبناى غریزه به مخالفت با عربستان پرداخت یا سرنگونى جمهورى اسلامى را مهم‌تر از آن دانست؟ فراموش نکنیم که شاه ایران در اواخر دوران حکومت خود به‌مانند عربستان کنونى دوستان زیادى در منطقه و جهان داشت که همه به‌یک‌باره به او پشت کردند. پس از سرنگونی حکومت شاهنشاهى در ایران و با روى کار آمدن یک دولت اسلامى در ایران، تروریسم مذهبى، جهانى شد. به‌نوعی پدر تروریسم مذهبى، جمهورى اسلامى است. آیا با سقوط عربستان وضعیت بهتر خواهد شد؟ آیا با نبود رقیبى به گردن‌کلفتی وهابیان، جمهورى اسلامى دست از ایجاد ناامنی در دیگر کشورها خواهد برداشت؟ با خود کمى به تفکر بنشید، آیا تغییر رژیم سعودى به نفع ما و منطقه است؟

بهمن زاهدی: اوباما مایل بود که قبل از پایان دوره حکومتش سفری به تهران داشته باشد ولی خامنه‌ای مانع این سفر شده، زیرا خامنه‌ای تازه فهمیده با «کاپیتولاسیون هسته‌ای» که ملیجکش به امضا رسانده چه کلاهی بر سرش رفته! اوباما با به راه انداختن «بهار عربی» شمال افریقا و خاورمیانه را به اسلام‌گرایان واگذار کرد ولی هرگز نتوانست رابطه خوبی با دست نشانگان اسلام‌گرای خود به دست آورد.
برای اروپا و امریکا بهار اقتصادی جدیدی شروع گشته، بهای نفت در بازار آن‌چنان نزول کرده که غرب در خواب هم نمی‌توانست آن را تصور کند. نفت تقریباً مجانی، درگیرهای فرقه‌ای اسلام‌گرایان و فروش سلاح‌های از رده خارج‌شده، جان تازه‌ای به بازارهای اروپا و امریکا بخشیده. شاید اوباما می‌خواسته که شخصاً از خامنه‌ای تشکر کند ولی خامنه‌ای در توهم ولایت خود آن‌چنان درگیر شده که واقعیت را نمی‌تواند بینید. آنچه تاکنون جمهوری اسلامی در جهان به ثمر رسانده تنها به نفع امریکا تمام‌شده است. شاید دنیای سیاست را خامنه‌ای هنوز درک نکرده همان‌گونه که عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی هیچ‌گاه نخواهند توانست جایگاه خود در نمایش‌نامه را بفهمند!

دیدگاهتان را بنویسید