انفجار جمعیت و حقوق بشر

جمعیت جهان روزبه‌روز افرایش پیدا می‌کند و در پی آن مشکلات فراوانی را به همراه می‌آورد. این مشکلات تنها بحران‌های کم‌آبی، فقر، سوءتغذیه، مصرف بیش‌ازحد انرژی، کمبود مسکن و مهاجرت‌های اجباری را در بر‌نمی‌گیرند بلکه به‌مرورزمان ابعاد گسترده‌تری در سیاست‌های جهانی و همچنین نقض حقوق بشر را به همراه خواهد آورد که نتیجه آن در حال حاضر مشخص نیست. حقوق بشر از حمله بی‌دلیل امریکا به عراق پس از رخداد یازدهم سپتامبر دو هزار و یک میلادی که تروریست‌های دست‌پرورده امریکا به این کشور حمله کردند، تقریباً دیگر در هیچ کشوری رعایت نمی‌شود. دلیل نقض حقوق بشر، قوانین برخورد با تروریسم در کشورهای مختلف می‌باشد که حقوق شهروندی را محدود و کنترل شهروندان را آسان‌تر از گذشته کرده! سیاست کنونی جهان دیگر پاسخگو به مشکلات حقوق بشری نیست و ازدیاد این مسائل در آخر منجر به انفجاری غیرقابل‌تصور در جهان خواهد شد. شواهد امروزی به ما یادآوری می‌کنند که از هم‌اکنون باید چاره‌ای برای این مسائل پیدا کرد، زیرا فردا دیگر بشری بر جای نخواهد ماند که بتوان از حقوقش حمایت کرد.

جمعیت جهان روزبه‌روز افرایش پیدا می‌کند و در پی آن مشکلات فراوانی را به همراه می‌آورد. این مشکلات تنها بحران‌های کم‌آبی، فقر، سوءتغذیه، مصرف بیش‌ازحد انرژی، کمبود مسکن و مهاجرت‌های اجباری را در بر‌نمی‌گیرند بلکه به‌مرورزمان ابعاد گسترده‌تری در سیاست‌های جهانی و همچنین نقض حقوق بشر را به همراه خواهد آورد که نتیجه آن در حال حاضر مشخص نیست. حقوق بشر از حمله بی‌دلیل امریکا به عراق پس از رخداد یازدهم سپتامبر دو هزار و یک میلادی که تروریست‌های دست‌پرورده امریکا به این کشور حمله کردند، تقریباً دیگر در هیچ کشوری رعایت نمی‌شود. دلیل نقض حقوق بشر، قوانین برخورد با تروریسم در کشورهای مختلف می‌باشد که حقوق شهروندی را محدود و کنترل شهروندان را آسان‌تر از گذشته کرده! سیاست کنونی جهان دیگر پاسخگو به مشکلات حقوق بشری نیست و ازدیاد این مسائل در آخر منجر به انفجاری غیرقابل‌تصور در جهان خواهد شد. شواهد امروزی به ما یادآوری می‌کنند که از هم‌اکنون باید چاره‌ای برای این مسائل پیدا کرد، زیرا فردا دیگر بشری بر جای نخواهد ماند که بتوان از حقوقش حمایت کرد.

انفجار جمعیت در جهان

ده هزار سال پیش، پس از آخرین عصر یخبندان تعداد جمعیت جهان به‌صورت تخریبی مابین پنج تا ده میلیون نفر بوده است. رشد جمعیت تا سده هفده میلادی به‌صورت هماهنگی در کل جهان انجام گرفت و به مرز نیم میلیارد نفر رسید. از آن هنگام به بعد این رشد به علت پیشرفت دانش و بهداشت در سطح جهان در طی یک قرن دو برابر شد و در آغاز سده هجدهم میلادی تعداد ساکنان جهان از مرز یک میلیارد نفر گذشت. بعد از جنگ جهانی دوم و شروع به کار سازمان ملل متحد، جهان با جمعیت سه‌میلیاردی خود اعلامیه جهان حقوق بشر را به تصویب رساند. از زمان صدور اعلامیه جهانی حقوق بشر روند آگاهی بشریت در رابطه با حقوق شهروندی خود پیشرفت کرده و این در حالی ست که طبق آمار رسمی سازمان ملل متحد هر سیزده سال به جمعیت جهان یک میلیارد نفر اضافه می‌شود. در حال حاضر (در سال دو هزار و شانزده میلادی) جمعیت جهان به مرز هفت و نیم میلیارد نفر رسیده است.

لازم به یادآوری می‌باشد که مشکل اساسی بشریت در حال حاضر تنها انفجار جمعیت نیست بلکه تأثیر بشر در آلودگی آب‌وهوا و از بین رفتن محیط ‌زیست برای موجودات دیگری که در این کُره خاکی زندگی می‌کند، روزانه بیشتر شده و تعادل طبیعت دچار دگرگونی ژرفی گشته! این دگرگونی طبیعت به‌صورت مستقیم روی بشریت تأثیرات خود را تحمیل خواهد کرد. بااینکه سیاستمداران جهان می‌خواهند برای رفع آلودگی آب‌وهوا و یا جلوگیری از پیشرفت این دگرگونی در محیط ‌زیست به توافقی برسند ولی تاکنون هیچ اقدام عملی به‌صورت همگانی انجام نداده‌اند (گویی که طبیعت از قراردادهای سیاستمداران جهان پیروی کرده و قوانین خود را به زیر پای می‌نهد!). آنچه سیاستمداران هنوز نسبت به آن اندیشه‌ای نکرده‌اند این است که چگونه می‌توان در آینده نزدیک با توجه به افزایش جمعیت کُره زمین از یک‌سو و با امکانات محدودی که این کُره خاکی به بشر و همه موجودات داده از سوی دیگر، به یک تعادل نسبی میان منابع تولید و مصرف رسید؟
آینده‌نگری سیاستمداران امروزی جهان تنها در محدوده دوره حکومت آن‌ها خلاصه می‌شود، زیرا که می‌خواهند نتیجه اعمال خود را برای انتخابات بعدی به نمایش همگان بگذارند. در این روزگار کمتر سیاستمداری را می‌توان یافت که توان آینده‌نگری درازمدت داشته باشد. آینده‌نگری درازمدت در تاریخ هم روزگار کشورمان را نیز تنها در دوره حکومتی رضاشاه کبیر و محمدرضا شاه می‌توان یافت. نه خمینی و نه خامنه‌ای برای آینده کشور هیچ‌گونه آینده‌نگری نکرده‌اند و تنها برای گسترش اسلام سیاسی خود از منابع طبیعی ایران سوءاستفاده‌های فراوان برده‌اند که در درازمدت به ضرر ایرانیان تمام خواهد شد.
با ازدیاد جمعیت در جهان «حقوق بشر» به‌مرورزمان کم‌رنگ‌تر می‌شود. می‌توان تصور کرد زمانی فرا خواهد رسید که حقوق بشر دیگر درجایی مطرح نشود، زیرا شمار حوادث طبیعی، کشتارهای دسته‌جمعی و یا غرق شدن پناه‌جویانی که امروزه به‌سوی اروپا درحرکت هستند آن‌چنان به‌صورت رخداد طبیعی و معمولی بدل گشته‌اند که کم‌کم برای بشر امروزی غیرقابل لمس شده‌. در دو دهه پیش اگر یک تصادف رانندگی بیش از پنج نفر کشته بر جا می‌گذاشت اکثریت مردمانی که آن خبر را می‌شنیدند ابراز تأسف می‌کردند ولی امروز غرق شدن هشت‌صد پناه‌جوی افریقای در دریای مدیترانه و یا کشته شدن دویست یا سیصد نفر در انفجار بمبی در پاریس یا بروکسل تنها چند روزی انعکاسی اجباری به وجود می‌آورد و با سرعت به دست فراموشی سپرده می‌شوند. شاید در دو دهه آینده مرگ دست جمعی نیم میلیون نفر در یک روز برابر با واکنش امروزی با بمب‌گذاری در پاریس شود. ازاین‌روست که از هم‌اکنون باید برای آینده برنامه‌ریزی خردمندانه‌ای کرد، زیرا فردا دیگر دیر خواهد بود.

انفجار جمعیت در ایران

جمعیت ایران در آغاز سده بیست و پس از انقلاب مشروطه دوازده میلیون نفر بوده است. آمار سال هزار و نه صد هفتادوشش جمعیت ایران را سی‌وچهار میلیون نشان می‌دهد. نتیجه سرشماری در سال دو هزار و یازده، جمعیت ایران را هفتادوپنج میلیون نفر عنوان می‌کند. رشد جمعیت در ایران با رشد جمعیت در جهان با آغاز سلسله پهلوی همخوانی داشت. تنها مابین سال‌های هزار و سیصد بیست و تبعید رضاشاه به دست نیروی‌های متفقین تا هزار سیصد سی که ایران با دوران بعد از جنگ جهانی مواجه شده بود، بیش از دو میلیون ایرانی براثر گرسنگی از بین رفتند. از هزار و سیصد و سی روند رشد جمعیت در ایران سیری صعودی پیداکرده که همچنان ادامه دارد.

پس از انقلاب شاه و مردم در سال هزار و سیصد و چهل و تحولات اجتماعی آن دوران، رشد جمعیت به علت رفاه اجتماعی و اقتصادی، شتاب بیشتری به خود گرفت. دولت وقت برای به کنترل درآوردن رشد جمعیت کشور قوانین حمایت از خانواده و برابری حقوق زن و مرد را به اجرا گذاشت و همزمان برنامه‌ کنترل جمعیت در برنامه‌ سوم توسعه گنجانده شد. تمامی این اقدامات پس از انقلاب اسلامی در ایران متوقف گردید.

نتیجه

با شروع کشتار ایران دوستان پس از انقلاب اسلامی و اعدام‌های انقلابی که برای تحکیم قدرت و انتقام‌جویی‌های بی‌مورد اسلام‌گرایان و چپ‌گرایان آن زمان انجام شد و هم‌اکنون به دست اسلام‌گرایان ادامه‌دارند، وضعیت حقوق بشر در ایران به زیر سؤال می‌رود ولی سازمان‌های جهانی به‌مانند سازمان نگهبانان حقوق بشر که از محمدرضا شاه انتقادات زیادی می‌کردند، سکوت می‌کنند. سیاستمداران جهان در مورد نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی آن را مشکلی فرهنگی می‌نامند (هلموت اشمیت صدراعظم سابق آلمان). در این میان سازمان نگهبانان حقوق بشر حتی به حمایت از جمهوری اسلامی اقدام می‌کند و در نمایشگاه‌های عکس خود در اروپا تنها از کشته‌شدگانی که از جناح اصلاح‌طلب جمهوری اسلامی هستند اکتفا کرده و اعدام‌شدگان دگراندیش جمهوری اسلامی را به‌طور کل پوشش نمی‌دهد. این حمایت غرب از نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی را تنها با سیاست گسترش اسلام‌گرایی اروپا و امریکا در خاورمیانه می‌توان دریافت.
اگر امروز اکثریت ایرانیان چه انقلابی و چه ضدانقلابی می‌خواهند گذری مسالمت‌آمیز با جمهوری اسلامی انجام پذیرد به‌این‌علت است که آینده‌ای را با موجودیت جمهوری اسلامی نمی‌توانند برای خود و ایران تصور کنند. حقوق بشر که روزی گفتمان قالب تمامی ایرانیان شده بود، جای خود را کم‌کم به گفتمان انتقام‌جویی و کشتار اسلام‌گرایان حاکم بر ایران سپرده! با تمام این تفاسیر هنوز می‌توان با تکیه‌بر حقوق بشر، ایرانیان را متحد کرد ولی در اروپا و امریکا حقوق بشر به‌مانند برفی که دیروز باریده باشد، اعتبار و منزلت خود را از دست ‌داده است. با ازدیاد جمعیت بی‌اعتباری حقوق بشر مابین سیاستمداران غربی هرروزه بیشتر خواهد شد، زیرا آنان به فکر منفعت امروز خود هستند و اگر هم آینده‌نگری در رابطه با حقوق بشر داشته باشند، تنها در محدوده کشور خودشان هست و به دیگر کشورهای جهان به‌صورت بازار کار ارزان نگاه می‌کنند و حقوق بشر را به‌عنوان ابزار فشاری برای رسیدن به اهداف کوتاه‌مدت خود برمی‌شمارند!
ازاین‌روی باید گفتمان حقوق بشر را ما ایرانیان در محدوده جغرافیای کشورمان دریابیم. جمعیت ایران به‌مانند جمعیت جهانی در حال رشد می‌باشد. این را باید در نظر داشته باشیم که کنترل جمعیت ایران از الزامات اولیه آیندگانمان خواهد بود، زیرا با رشد بی‌رویه جمعیت ایران، مشکلات اجتماعی و اقتصادی ما هم بیشتر خواهد شد. اگر امروز خامنه‌ای می‌خواهد که ایران را با انفجار جمعیت روبرو کند تنها به‌این‌علت است که هر چه فقر و ناآگاهی بیشتر شود، مسلمانان بی‌اراده و آماده برای کشتار دیگران هم بیشتر خواهند شد! این تنها آینده‌نگری فردیست که خود را رهبر ایران نامیده! آیا می‌توان بیش از این ،چنین افرادی را تحمل کرد!؟
برای ساختن آینده ایران تنها سرنگونی جمهوری اسلامی کافی نیست، برنامه‌ریزی‌های اجتماعی و اقتصادی لازمه اولیه سیاست‌گذاری‌های اپوزیسیون جمهوری اسلامی شده. خوشبختانه دوره مبارزه‌های شخصی و گروهی بر سر اینکه چه فردی باید رهبر اپوزیسیون شود و یا کدامین ایدئولوژی پاسخگوی مشکلات ایران هست ،گذشته. اپوزیسیون جمهوری اسلامی آماده شکوفایی نوینی شده که از تجربه تلخ شکست جنبش سبز سرچشمه گرفته! لیبرال دموکراسی ایرانی این امکان را به‌تمامی اندیشه‌ها می‌دهد که در رقابتی عادلانه، برنامه‌های خود را به جامعه ایرانی تقدیم کنند و در مقابل رأی اعتماد ایرانیان را به دست آورند. این مهم تنها در شرایطی امکان‌پذیر خواهد شد که ایران با انفجار جمعیت روبرو نشده باشد. یکی از وظایف امروزی اپوزیسیون جمهوری اسلامی رد کردن خواست خامنه‌ای برای انفجار جمعیت در ایران است که هنوز موردتوجه کسی قرار نگرفته!

دیدگاهتان را بنویسید