ملی‌گرایی در مقابل فرآیند جهانی‌شدن (گلوبالیزاسیون)

بزرگ‌ترین اشتباه در روند سیاست روز جهانی، تبدیل‌شدن «قوانین» به‌عنوان «کالایی» قابل ‌خریدوفروش در مجالس مختلف کشورهای اروپایی و امریکا در کنار عدم استقلال مجالس قانون‌گذاری در جهان سوم است؛ اتحادیه اروپا به بازار خریدوفروش قوانین تبدیل‌شده و این تنها لابی‌گران هستند که می‌توانند قوانین دلخواه و گاه خود نوشته‌شان را به این اتحادیه تحمیل کنند. در جهان امروز مجالس قانون‌گذاری تنها یک وجه مشترک با مردم ‌دارند و آن‌هم فقط در زمان انتخابات نمایندگان مجلس است؛ تا زمانی که مجالس قانون‌گذاری در جهان، مردمی و مستقل نشوند، نارضایتی‌های مردمی پدیده‌های نوظهوری را در جوامع مختلف به وجود خواهند آورد که قابل پیش‌بینی سیاسی نخواهند بود. یکی از این پدیده‌های اجتماعی که امروزه در تمامی کشورهای جهان می‌توان لمس کرد همان «ملی‌گرایی» نوینی است که در جهان سوم مقابل «فدرالیسم فرمایشی» غرب قدم علم کرده است.
فرآیند جهانی‌ِ ملی‌گرایی را نمی‌توان به‌مانند پدیده‌های نوین و نوپای اجتماعی از حرکت بازداشت؛ اگر سیاستمداران غربی در شیوه عملکرد خود تغییری به وجود نیاورند، گفتمانی جهانی علیه آنان در حال به وجود آمدن است که دونالد ترامپ تنها قله کوه یخی است که نمایان شده است و در فرداهای نزدیک فرانسه، هلند و آلمان را همچون انگلستان، لهستان، مجارستان، ترکیه و روسیه فرا خواهد گرفت.
ایرانیان نیز می‌توانند از این موقعیت به‌دست‌آمده، استفاده کرده و با «ناسیونالیسم ایرانی» از شر جمهوری اسلامی رهایی یابند. این در دست اپوزیسیون جمهوری اسلامی و بیشترین وظیفه بر دوش لیبرال دموکرات‌ها و مشروطه خواهان ایران است تا اندیشمندان دگراندیش که به‌جای موج‌سواری‌های سُنتیِ، در راستای اهداف خود، موقعیت‌ها را بیابند و فصل تازه‌ای را در تاریخ معاصر ایران بگشایند.

هنوز گردوغبار تظاهرات هفتم آبان ماه در پاسارگاد به زمین ننشسته، گردباد انتخاب «دونالد ترامپ» در امریکا ذهن خواب‌آلوده اپوزیسیون جمهوری اسلامی را به خود جلب کرد. رابطه‌ی میان این دو واقعه زمانی مشخص‌تر می‌شود که نگاهی به کشورهای اروپایی، امریکای جنوبی، آسیای مرکزی و شرقی بیفکنیم تا گسترش روزافزون موج «ملی‌گرایی» را در سطح جهانی درک کنیم.

سال‌هاست که فرآیند جهانی‌شدن (گلوبالیزاسیون) از سوی غرب به جهان‌سومی‌ها تحمیل می‌شود؛ فرآیندی فرمایشی که تاکنون بیشترین منفعت را برای سرمایه‌داران غربی به همراه داشته و گردش پول را که رمز موفقیت در اقتصاد به شمار می‌رود تنها به‌صورت آب‌باریکه‌ای به‌سوی جهان سوم سرازیر کرده؛ دستمزدهای کم کارگران (تا حد برده‌داری) از یکسو و ارزان ماندن انرژی (جنگ‌های اسلام‌گرایان در خاورمیانه برای به گردش درآمدهای نفتی در صنایع اسلحه‌سازی شرق و غرب) از سویی دیگر، افزایش سطح رشد اقتصادی در غرب را در پی داشت! ولی آیا این شیوه جهانی‌شدن می‌تواند تا ابد ادامه پیدا کند؟!

حمایت از دیکتاتورهای اسلامی در ایران، ترکیه، عربستان و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس، حمله بی‌برنامه‌ی نظامی به عراق و لیبی در سیاست غرب (بهار عربی) برای گسترش فرآیند جهانی‌شدن (گلوبالیزاسیون)، مردمان آن نقاط را به‌سوی ملی‌گرایی نوینی سوق داده که هنوز شناختی علمی از آن وجود ندارد. باوجود رشد اقتصادی در غرب اما افزایش روزافزون شکاف طبقاتی در میان مردم طبقه متوسط، جوامع را در دو جهت معکوس به‌سوی فقر یا ثروت کشانده است. ضعف در طبقه متوسط، جوامع را دوقطبی کرده و بحران‌های اجتماعی را نمایان‌تر. طبقه متوسط در اروپا و امریکا نیز همین روند را طی می‌کند و از این قاعده مستثنا نمانده!

بزرگ‌ترین اشتباه در روند سیاست روز جهانی، تبدیل‌شدن «قوانین» به‌عنوان «کالایی» قابل ‌خریدوفروش در مجالس مختلف کشورهای اروپایی و امریکا در کنار عدم استقلال مجالس قانون‌گذاری در جهان سوم است؛ اتحادیه اروپا به بازار خریدوفروش قوانین تبدیل‌شده و این تنها لابی‌گران هستند که می‌توانند قوانین دلخواه و گاه خود نوشته‌شان را به این اتحادیه تحمیل کنند. در جهان امروز مجالس قانون‌گذاری تنها یک وجه مشترک با مردم ‌دارند و آن‌هم فقط در زمان انتخابات نمایندگان مجلس است؛ تا زمانی که مجالس قانون‌گذاری در جهان، مردمی و مستقل نشوند، نارضایتی‌های مردمی پدیده‌های نوظهوری را در جوامع مختلف به وجود خواهند آورد که قابل پیش‌بینی سیاسی نخواهند بود. یکی از این پدیده‌های اجتماعی که امروزه در تمامی کشورهای جهان می‌توان لمس کرد همان «ملی‌گرایی» نوینی است که در جهان سوم مقابل «فدرالیسم فرمایشی» غرب قدم علم کرده است.

فرآیند جهانی‌ِ ملی‌گرایی را نمی‌توان به‌مانند پدیده‌های نوین و نوپای اجتماعی از حرکت بازداشت؛ اگر سیاستمداران غربی در شیوه عملکرد خود تغییری به وجود نیاورند، گفتمانی جهانی علیه آنان در حال به وجود آمدن است که دونالد ترامپ تنها قله کوه یخی است که نمایان شده است و در فرداهای نزدیک فرانسه، هلند و آلمان را همچون انگلستان، لهستان، مجارستان، ترکیه و روسیه فرا خواهد گرفت.

ایرانیان نیز می‌توانند از این موقعیت به‌دست‌آمده، استفاده کرده و با «ناسیونالیسم ایرانی» از شر جمهوری اسلامی رهایی یابند. این در دست اپوزیسیون جمهوری اسلامی و بیشترین وظیفه بر دوش لیبرال دموکرات‌ها و مشروطه خواهان ایران است تا اندیشمندان دگراندیش که به‌جای موج‌سواری‌های سُنتیِ، در راستای اهداف خود، موقعیت‌ها را بیابند و فصل تازه‌ای را در تاریخ معاصر ایران بگشایند.

دیدگاهتان را بنویسید