کوروش بزرگ را باید اولین مشروطهخواه ایرانی و اولین انسانگرای جهان نامید (از گفتههای دکتر داریوش همایون). اولین کسی که در جهان از حقوق انسانی و حقوق بشر صحبت کرده، کوروش بزرگ میباشد. انسانگرایی و حقیقتجوئی کوروش بزرگ او را حقیقتاً اولین انسان لیبرال دموکرات جهان کرده است. اوست که انسان را در مرکز محور اندیشه قرا میدهد. با این حال هنوز ما نتوانستهایم به انسانگرایی که زاده ایران و ایرانیست به آن صورت شایستهاش برخورد کنیم. مشروطهخواهی با نگاه سطحی نتیجه همان اندیشه انسانگرانه کوروش میباشد که در تاریخ همروزگار ما به ندرت به آن اشاره شده و زیر غباری از حسرت و واهمه چپگرایان و اسلامگرایان حاکم بر ایران گمشدهایست ملیگرا و در عین حال جهانگرایی که برای همگان آشناست. کوروش بزرگ را اگر بهتر بشناسیم، فرهنگ ایرانی بودن را بهتر درک خواهیم کرد
در سالروز جُنبش مشروطه ایران، نگاه اکثریت روشنفکران ایرانی به دست آوردهای مشروطهخواهی و نقد فراز و نشیبهای این جُنبش است. جُنبشی که توانست مردم ایران را از خواب بیدار کند و تحولات اجتماعی ژرفی را در جامعه جهان سومی ایران به ثمر برساند. با اینکه اکثر مردم اندیشه مشروطهخواهی را میشناسند، شوربختابه این اندیشه مورد حمله اکثر سیاستبازان، روشنفکران و حاکمان همروزگارمان قرار گرفته و سعی بر این دارند که مشروطهخواهی را با پادشاهیخواهی یا سلطنتطلبی یکی کنند. این در حالست که اندیشه مشروطهخواهی از روز اول به دنبال تجددخواهی بود و با تجربه بدست آورده نه تنها خود را ترقی و تکامل داده بلکه ترقیخواهی را در جامعه ایران نهادینه کرده.
هر فردی که شیوه تفکر کردن خود را بر پایه انسانگرایی، واقعیتگرایی و قانونگرایی (قوانین انسانی که از مجلس منتخب مردم و نه منتخب شورای نگهبان) بگذارد و بتواند بر پایه این اصول به اندیشیدن بپردازد، میتواند خود را مشروطهخواه بنامد. اندیشه مشروطهخواهی چالشگر و تکامل دهنده خود، از یک سو و از سوی دیگر دگراندیشانِ مطلقگرایش را به اندیشیدن وا میدارد تا آنان را از زندانهای ایدولوژیکی خود آزاد کند، به همین دلیل اندیشه مشروطهخواهی مطلقگرا نیست و در سیر زمانه سیال است. این سیالیت در اندیشه با تجربیات علمی و عملی تکامل یافته و زنده میماند. شیوه اندیشدن را میتوان از مشروطهخواهانی مانند دکتر داریوش همایون و دکتر شاهین فاطمی آموخت. همانگونه که دکتر شاپور بختیار،دکتر محمد مصدق و بسیاری از ایراندوستان در زمانههای خود مشروطهخواه به نوعی دیگری بودهاند.
اولین مشروطهخواه ایرانی
کوروش بزرگ را باید اولین مشروطهخواه ایرانی و اولین انسانگرای جهان نامید (از گفتههای دکتر داریوش همایون). اولین کسی که در جهان از حقوق انسانی و حقوق بشر صحبت کرده، کوروش بزرگ میباشد. انسانگرایی و حقیقتجوئی کوروش بزرگ او را حقیقتاً اولین انسان لیبرال دموکرات جهان کرده است. اوست که انسان را در مرکز محور اندیشه قرا میدهد. با این حال هنوز ما نتوانستهایم به انسانگرایی که زاده ایران و ایرانیست به آن صورت شایستهاش برخورد کنیم. مشروطهخواهی با نگاه سطحی نتیجه همان اندیشه انسانگرانه کوروش میباشد که در تاریخ همروزگار ما به ندرت به آن اشاره شده و زیر غباری از حسرت و واهمه چپگرایان و اسلامگرایان حاکم بر ایران گمشدهایست ملیگرا و در عین حال جهانگرایی که برای همگان آشناست. کوروش بزرگ را اگر بهتر بشناسیم، فرهنگ ایرانی بودن را بهتر درک خواهیم کرد. مگر نه اینکه این ایرانیان بودند که درس اخلاق به جهانیان دادند و امروزه خود در منجلاب نفرتانگیز اسلام عربی که انسان را به حیوان تبدیل میکند گرفتار آمدهاند. از کوروش بزرگ باید بیشتر از آنچه که تا کنون آموختهایم یاد بگیریم. ایران بدون کوروشاش همان عرب بیفرهنگ، بُتپرست، زن ستیز خواهد شد، که حاکمانش برای کُنترل مردم در خوابگاههایشان حضور پیدا میکند و عشقورزی را گناه کبیره و تجاوزجنسی را برکتی الهی میخوانند. نقطه مقابل اندیشههای کوروش بزرگ را میتواند در جمهوریاسلامی غارتگران و اصلاحطلبان جمهوری اسلامی دید. ضدیت با ایران و ایرانی مرثیهایست که دیر یا زود از بین خواهد رفت و باز انسانیتی که کوروش به ما آموخته بر ایران حکم فرما خواهد شد. روندی که زمانه برای تجربهاندوزی به ما ارایه داده را میتوان واژگون کرد، این در اراده فردی ایرانیان نهفته که کوروش بزرگ را بر امامان خونخوار و انسانستیز اسلامی ارجحیدت ببخشند!
خصلت آیندهنگری در اندیشه مشروطهخواهی
گذشته همیشه نمیتواند چراغ راه آینده ما باشد، چون پدیدههای اجتماعی تکاملپذیر هستند و روندهای اجتماعی تغییر میکنند. با آگاهی و دانش امروزی میتوان آینده را با واقعیت زمانه امروزی پیوند زد. زمان صیقل دهنده سُنتهای خرافهپرستانه و برجستگی هر چه بیشتر سُنتهای عقلانی، خردگرایانه و عرفی میباشد. تجربات گذشته ولی میتواند به ما کمک کند تا آیندهای بهتری بسازیم. برای آیندهنگری کافیست که بیطرفانه به دادههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی امروزی نگاهی خردگرایانه داشته باشیم. برای یک مشروطهخواه آینده، همیشه مهمتر از حال و گذشته است. به همین دلیل اندیشه مشروطهخواهی را اندیشهای آیندهنگر بر میشمارند.
یک مشروطه خواه آینده ایران را تنها در محدوده حیاتی خویش نمینگرد. آیندهگان همانگونه که ما از گذشتگان خود اندیشه مشروطهخواهی را آموختهایم، نگاهشان به ماست. ما هستیم که پایهگذار آینده ایران خواهیم بود، هر چند که در دوران همروزگار خود در اسارت بیگانهپرستان و غارتگران اسلامی درآمدهایم. با تمام این تفاصیل اگر ما نتوانیم برای ایران آیندهنگری بکنیم، از چه کسانی توقع داریم که به این مهم بپردازند!
رسالت امروزی مشروطهخواهان
آینده ایران آزاد زمانی شروع میشود که انسانها از حقوق برابر برخوردار شوند. برابری حقوق زنان و مردان ایرانی اولین گام برای رسیدن به انسانگرایی میباشد. تا زمانیکه جمهوریاسلامی بر ایران اشغال شد حکومت میکند، نمیتوانیم به برابری انسانها برسیم. اصلاحطلبان جمهوریاسلامی که واژه اطلاحطلبی برای خود مصادره کردهاند به هیچ عنوان حاضر نیستند که به برابری انسانها تن در دهند. برای آنان اطلاحطلبی تنها در تقسیم قدرت و ثروت ایران ما بین خودیهایشان خلاصه میشود. آنان خیلی مایلند که خود را مشروطهخواهان جمهوریاسلامی بنامند، ولی نمیخواهند، نه با انسانگرایی و نه با واقعیتگرایی رابطهای برقرار کنند. تمام تلاش آنها برای از بین بردن حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) تنها با کنارهگیری چهار هموند سابق حزب به پایان رسید (دو تن از آنان بودن و نبودنش برای حزب فرقی نمیداشت). هر چند ایران فروشانی هنوز در تلاشند تا دکتر داریوش همایون را اصلاحطلب جمهوریاسلامی برشمارند، ولی قافل از این هستند که مشروطهخواهی همان اصلاحطلبی ایرانی و نه اصلاحطلبی اسلامی میباشد که اصلاحطلبان جمهوریاسلامی و خیرهخواران آنان توان درک آن را ندارند. کدامین اطلاحطلب جمهوریاسلامی تاکنون درباره انسانگرایی و برابری حقوق زن و مرد سخنی به میان آورده؟ که ما بتوانیم آنان را مشروطهخواه بنامیم!
ما مشروطهخواهان «آینده ایران» را با برابری حقوقی ما بین انسانها آغاز خواهیم کرد، شعار نیست، زندگی بخشی دوبارهای به گفتمانیست که با انقلاب نالازم اسلامی به فراموشی سپرده شده. ما مشروطهخواهان باید به روح این گفتمان انسانی و ایرانی زندگانی دوباره و همیشگی ببخشیم. رسالت هر شخصی که خود را مشروطهخواه مینامد، دامن زدن هر چه بیشتر به این گفتمان برابری خواهانه میباشد.
***
یک اطلاحطلب ایرانی (مشروطهخواه) و یک شخص انسانگرا توان نوشتن در باره برابری حقوقی زن و مرد را دارد، ولی یک اطلاحطلب جمهوریاسلامی هرگز!
«قلب مشکل واپسماندگی ما نگرش وارونهای است که به زن به عنوان یک انسان و بخشی از جامعه داریم. بنیاد تجدد یا مدرنیته در عرصه اجتماعی بر دگرگونی نگرش و تغییر محور است: از دین، سُنت، عادات و رسوم، افسانه و فولکلور به انسان، به فرد انسانی دارای حقوق فطری یا طبیعی که مرکز توجه، و غایت مجاهده و تلاش بشری است. شناخت و پاسداری حق زن به عنوان فرد انسانی بدین ترتیب جائی مرکزی مییابد زیرا جامعه سُنتی پیشامدرن زن را از حقوق محدود مرد نیز بیبهره میسازد. جای زن در جامعه نه تنها از نظر حقوق خود او، بلکه در رابطه با حقوق کودکان نیز اهمیت دارد زیرا حقوق کودک اساسا در قلمرو حقوق زن تحقق مییابد. نگرش وارونه از همان کودکی، زن را در رابطهاش با مرد تعریف میکند نه به عنوان موجود مستقلی مانند مرد. مفاهیمی مانند غیرت (جنسی) و ناموس، که گمان نمیکنم معادلی در هیچ زبان اروپائی داشته باشند، در فرهنگ ما و هر جامعه واپسمانده دیگری تعیین کننده هستند. از همان جاست که زن یک شیئی، یک ابزار میشود. ناموس را با پاکدامنی نباید اشتباه گرفت. ناموس بخشی از وجود زن است که به مردان خویشاوند او تعلق دارد که از پدر و برادر و شوهر آغاز میشود و بسته به درجه توحش جامعه تا خویشاوندان دیگر و حتی اعضای محله و طایفه و قبیله میرسد. زن وظیفه دارد ناموس مرد را نگه دارد یعنی تنها با مرد یا مردانی که صاحبان ناموس اجازه میدهند ارتباط داشته باشد. در تمدنهای ناموسپرستتر این ارتباط راه رفتن در خیابان را هم در بر میگیرد. غیرت ناموسی حقی است که این احساس تملک به مردان میدهد که زنی را که ناموس آنها را نگه نداشته است تا حد کشتن مجازات کنند و نه تنها از حمایت عرف جامعه و حتا قانون در موارد بسیار برخوردار باشند، بلکه قهرمان نیز به شمار آیند. ما از همین جا، از پیکر زن، باید آغاز کنیم. برابری زن و مرد تنها در صورتی عملی میشود که مرد هیچ حق و برتری زیستشناسی بر زن نداشته باشد. پیکر زن مال خود او باشد، و نه مرد، نه خانواده، و نه جامعه هیچ حقی بر آن نداشته باشند؛ درست مانند تن مرد. پاکدامنی هم یک امر اخلاقی شخصی، نه موضوع قانون جزا، قلمداد شود و زن و مرد نداشته باشد. اگر پاکدامنی برای مرد خوب است برای زن هم خوب است.
این تغییر نگرش را، هم باید در جبهه فرهنگی پیش برد و هم در قانونگزاری. ما نباید از تصوراتی که از جامعه خود داریم بترسیم و سخن آخر را از همین مرحله نزنیم. مفاهیمی مانند ناموس و غیرت را باید دور انداخت. اینکه مردم مسلمان هستند ربطی به این ندارد که به پسران از همان آغاز بلوغ همه حقی بدهیم و دختران را بابت همان حقی که پسران دارند، یا مجازات و یا بدنام کنیم. پس از این است که برابری زن در، حقوق مدنی، آموزش، کار، دستمزد و حقوق سیاسی میآید. زنی را که قربانی نگرش وحشیانه ناموسی نیست نمیتوان در مرتبه پائینتر از مرد قرار داد. اگر قانونگزاری فقط به ظواهر پردازد و از زنان در این عرصه حیاتی، یعنی غیرت جنسی مردانه، حمایت نکند حقوق دیگر عملا زیرپا گذاشته خواهد شد. نگاه وارونه به زن در فرهنگ ما با مذهب به هم آمیخته است و میباید سکولاریسم را در این عرصه هم وارد کنیم. حق زن بر سرنوشت خود و در درجه اول بر پیکر خود نیز باید از مذهب جدا باشد؛ و هر جا مقررات مذهبی به زیان حقوق زن است با قوانینی که برابری در حقوق را میان همه شهروندان، از هر جنسیت و آئینی باشند، جانشین شود.
ما اگر امروز میتوانیم این سخن آخر را درباره جایگاه زن در جامعه بزنیم به سبب مبارزه صد سالهای است که برای برابری حقوقی زنان در صد ساله گذشته شده است. ما مرهون همه آن تلاشها و مبارزات هستیم چه خوشمان بیاید و چه نیاید. بسیاری از پیشرفتهای زنان ایران در صد سال گذشته به دست مردان بوده است و در بیشتر موارد به زور انجام گرفته است. اگر ایدئولوژی و دوستی و دشمنی را از تاریخ جدا کنیم ناگزیر به پذیرفتن این حقیقت هستیم که برای جامعه ایرانی در آن مرحله واپسماندگی چاره دیگری نمیبود.»
(دکتر داریوش همایون)