آینده ایران با وجود جمهوری جعل و فساد به غیر از جنگ و ویرانی و تجزیه کشور به سرانجامی نخواهد رسید. با تمامی مشکلات و مشقتهای فراوان پیشرو، هنور سرنگونی جمهوریاسلامی بهترین و سادهترین راه رسیدن به لیبرال دموکراسی در ایران میباشد. به غیر سرنگونی در حال حاضر نمیتوان اندیشهای در سر داشت. دیگر راهی برای اصلاح جمهوریاسلامی نمانده و کُشتن زمان فقط انگیزهایست برای بقای افرادی که به «الله» هم ایمانی ندارند و سرانجام بعد از پانصد سال شیعهگری به پوچی هویت خود و دینِ خودساخته خود پی بردهاند. ایرانیان چه در داخل و چه در خارج بارها نشان دادهاند که به انقلاباسلامی سال پنچاه و هفت و نیروهایی که به ایران اندیشه نمیکنند و نکردهاند، نه اعتمادی دارد و به علاقهای.
تبِ مصنوعی انتخابات، که بوسیله رسانههای حامی جمهوریاسلامی و ولایت وفقیه آن، به نهایتی از خودفروختگی، مردمفریبی و بیمایگی سیاسی رسیده که دیگر قابل انکار نیست، به پایان خواهد رسید. آنچه میماند رئیس جمهوری خواهد بود که نه قدرت اجرائی دارد و نه برنامهای برای آینده ایران! والاترین برنامهای که از سوی یکی از کاندیدهای از فیلتر گذشته ارایه شده، نابودی امپریالیسم، صهیونیزم و کمونیست جهانی میباشد. چگونه بیکاری و تورم اقتصادی سی و چند درصدی بر طرف خواهد شد، به متافزیک شیعه یا همان «امام زمان» که از مسیحیت دُزدیداند، واگذار شده. اوست که باید پاسخگوی دُزدیهای اسلامی سران مافیای ولایت وفقیه باشد (ایده اسلام را محمد از یهودیان ساکن اورشلیم دُزدیده بود). بجز او کسی توان و قدرت به زیر سوال بُردن علی خامنهای رهبر کلاهبرداران را ندارد و تا ظهور نامبارکش باید جهان به خون و آتش کشیده شود. شاید برای بیشتر داغ کردن آتشِ در حال خاموشی انتخابات که دودش بر چشم همان رفته، یکی دیگر از کاندیدها اعتراف کند، که ایده کهریزکی کردن جوانان ایران از او بوده! در فریبکاری و بیشرمی، کاندیدهای ولایت وفقیه از هم دیگر سبقت میگیرند، چون به غیر از فریب، دُزدی، جنایت و غارتگری ولایت وفقیه اصول دیگری را به آنان در شیعهگری فرا نیاموخته است.
آمادگی نیروهای انتظامی در شهرهای بزرگ ایران برای برخورد با مردم ناراضی، در روز بعد از انتخابات بر کسی پوشیده نیست. کم کردن سرعت اینترنت، جمعآوری آنتنهای ماهوارهای و فرستادن پارازید به روی رسانههایی که بازگو کننده گوشهای از حقیقت هستند، همه از حراس و ترس ولایت وفقیهای میباشد که خود را به «الله» نزدیکتر از همه میپندارد، ولی از سایه خود به وحشت افتاده!
آیندهنگری برای بعد از انتخابات ریاست جمهوری آنچنان سهل است که بازگو کردنش به غیر از شرمساری چیز دیگری نخواهد آورد. همان کسانیکه امروز به طرفداری از این و آن کاندیدا میپردازند و دم از تحریم و یا شرکت در انتخابات میزنند با عادت سی و چند ساله خود به مصیبخوانی و گلایه از دیگران خواهند پرداخت و به افسانهپردازی خود ادامه خواهند داد. هیچ کس نخواهد پرسید که سرانجام این مملکت به کجا کشیده خواهد شد؟ چگونه تورم حاصل از دُزدیهای حامیان ولایت وفقیه برطرف میشود؟ چه کسی هزینه پاسداران انقلاباسلامی در جنگ داخلی سوریه را پرداخت میکند؟ سرانجام سرمایهگذاریهای بیکران در صنایع اتمی که روسیه و آلمان سودش را به جیب میزنند، چه خواهد شد؟ برنامههای کوتاه مدت و دراز مدت برای رفاه اجتماعی کجا نوشته شده و چه زمانی به مرحله اجرا گذاشته میشوند؟ همه همدیگر را نقد خواهند کرد و نتیجهای که بتواند به مردم ایران کمکی بکند، حاصل نخواهد شد. کُشتن زمان عادت چهار سالهای شده که بیشتر به پریود شدن اپوزیسون خودی و غیر خودی جمهوریاسلامی شباهت دارد (پریود شدن الله)، تا جامعهای مدنی در خور فرهنگ ایرانی و مردم ایران.
آیا باید کسی که منتخب شورای نگهبان ولایت وفقیه میباشد، رئیس جمهور ایران نامید؟ آیا نظام جمهوری که میگویند مظهر دموکراسیست همین است؟ که جمهوریخواهان ایران در حمایتش از سران جمهوریاسلامی پیشی گرفتهاند؟ آیا کسی به اندیشه فردای ایران میباشد؟ و اصولا فردای ایران با وجود جمهوریاسلامی چگونه خواهد بود، را کسی پرسیده است؟ به هیچکدام از این پرسشها پاسخی داده نشده! و در انتظار پاسخ ماندن برای ما عادتی دیرنه شده!
آینده ایران با وجود جمهوری جعل و فساد به غیر از جنگ و ویرانی و تجزیه کشور به سرانجامی نخواهد رسید. با تمامی مشکلات و مشقتهای فراوان پیشرو، هنور سرنگونی جمهوریاسلامی بهترین و سادهترین راه رسیدن به لیبرال دموکراسی در ایران میباشد. به غیر سرنگونی در حال حاضر نمیتوان اندیشهای در سر داشت. دیگر راهی برای اصلاح جمهوریاسلامی نمانده و کُشتن زمان فقط انگیزهایست برای بقای افرادی که به «الله» هم ایمانی ندارند و سرانجام بعد از پانصد سال شیعهگری به پوچی هویت خود و دینِ خودساخته خود پی بردهاند. ایرانیان چه در داخل و چه در خارج بارها نشان دادهاند که به انقلاباسلامی سال پنچاه و هفت و نیروهایی که به ایران اندیشه نمیکنند و نکردهاند، نه اعتمادی دارد و به علاقهای.
آیندهنگری برای ایران چه ساده میباشد، اگر انسان و ایران، مرکزیت محور اندیشه را تشکیل دهند. آنان که خود محور و یا پولمحورند از این اندیشه گریزانند و در «تلاش»ند که ولایت وفقیه لقمه نانی به گُرگان وفادارش کفاره دهد. زهی امید باطل!